یک سوءتفاهم همیشگی موضوع:ادبی و هنری
یک سوءتفاهم همیشگیموضوع:ادبی و هنری
یک سوءتفاهم همیشگی 
منبع سایت شعر نو:
 
 
به قلم  آقای :رضا آشفته


دهمین دوره جشنواره تئاتر تجربه دانشجوىى در حال در همىن ىکى دو هفته ى گذشته برگزار شد اما این جشنواره همیشه با نوعی سوءتفاهم همراه بوده است. از آنجا که بین تجربه کردن در تئاتر با تئاتر تجربی کار کردن تفاوت از زمین تا آسمان است، به همین دلیل برخی از دانشجویان مفهوم این دو را یکی گرفته‌اند، و از آغاز راه که دوران دانشجویی است، مسیر خود را به بیراهه کشانده‌اند. دانشجو نسبتاً خالی از تئوری و عمل است. او به دانشکده تئاتری پا می‌گذارد تا در ابتدا الفبای کار بیاموزد و بر اساس آن شروع به کار کردن کند. حالا باید آن قدر کار کند تا در این مسیر با یافتن هویت ذهنی و اجرایی‌اش بتواند دست به عملی خارق عادت بزند و از پس هنجارشکنی و نوآوری و آوانگاردبازی برآید. کسی که هنوز الفبا را به خوبی نیاموخته و به راحتی از پس یک کار برنمی‌آید چگونه انتظار دارید که بر خلاف رسم معمول کار کند.
رسم معمول آن چیزی است که دست کم 2500 سال از یونان باستان تا به امروز تاریخ دارد. بنابراین فراگیری رسم معمول چندان ساده و پیش پا افتاده هم نیست. اگر قرار باشد که یک دانشجوی تئاتر بر اصول کارگردانی یا بازیگری استانیسلاوسکی، برشت، تئاتر کلاسیک مبتنی بر بدن، شیوه‌های مدرن‌تر بیومکانیک، تئاتر بی‌چیز، فضای خالی پیتر بروک، تئاتر تبلیغاتی و سیاسی پیکاتور، ‌تئاتر شورایی آگوستوبوال، تئاتر شقاوت آنتونن آرتو، تئاتر ابزورد ساموئل بکت و اوژن یونسکو، تئاتر فرا ابزورد، تئاتر پسا مدرن و غیره مسلط شود، هر یک از این‌ها، مباحث پیچیده و به هم پیوسته‌ای است که اگر در دوران دانشجویی مسیر درستی برای گره خوردن این موارد به هم وجود نداشته باشد، دانشجو در مسیر سرگردانی غوطه می‌خورد و نمی‌تواند خود را از این کلاف سردرگم بیرون بیاورد. در صورتی که با آموزش درست بر همه این موارد غالب می‌شود و به راحتی می‌تواند مسیر خود را پیدا کند. او آمده است که بیاموزد کیست و چگونه می‌تواند با دنیای بیرون از خود ارتباط برقرار کند. تئاتر یک ابزار و وسیله بیانی برای برقراری چنین ارتباطی است. او باید بداند که برای چه مخاطبی حرف برای گفتن دارد. آیا به عامه مردم نظر دارد؟ یا به روستاییان؟ یا به جامعه شهری مدرن؟ یا به اقشار روشنفکری و دانشجویی؟ یا به جامعه زنان؟ یا برای کودکان و نوجوانان؟ یا برای دولتمردان؟ یا برای...؟!
یک کارگردان از دوران دانشجویی بنابر دغدغه‌های روحی و روانی‌اش، به دنبال ارتباط صحیح با مخاطبانش است و برای آن که بتواند دیگران را جذب خود کند چاره‌ای نیست جز این که بتواند بهترین شیوه را برای این ارتباط انتخاب کند. مطمئناً تئاتر ابزورد چندان در جامعه روستایی با کودکان و نوجوانان کارایی ندارد؟ در صورتی که سبک و شیوه داریوفو، یا آگوستو بوالی برای ارتباط با روستاییان یا عامه مردم پاسخ مثبت‌تری را دربرخواهد داشت. برشت هم برای آموزش به توده مردم پیشنهادهای اجرایی کارسازی را تجربه کرده است.
گروتفسکی به دنبال جذب مخاطبان خاص روشنفکر، دانشجو و آوانگارد است. او به عوالم روحی در ارتباط بها می‌دهد و این دغدغه عموم نیست. بیومکانیک میرهولد هم بیشتر خاص پسند است تا عامه‌پسند. مگر آن که ایده عام پسند در آن شیوه به کار گرفته شود. مثلاً یک مرد در میدان شهر با رفتاری بیومکانیکی بر تکرار و کلیشه‌های روزمره جامعه شهری ایراد بگیرد و در آگاه‌سازی عموم مردم بخواهد نقش بازی کند.
بنابراین باید تمام این راه‌های رفته از طریق کتاب، فیلم و اسلاید، و برگزاری کارگاه عملی و پشت سر گذاشتن چند تجربه آموزش داده شود. هر چه این آموزش‌ها منسجم‌تر و به هم پیوسته‌تر باشد، دانشجو نیز در مسیر حرفه‌ای شدن زودتر موفق خواهد شد. او باید بر همه تکنیک‌ها و شیوه‌ها علاوه بر مراحل تئوریک، به لحاظ طی کردن کارگاه‌های آموزشی مسلط شود. همین تکنیک‌ها و شیوه‌های نمایشی است که از او یک کارگردان مؤثر خواهد ساخت.
بعدها او می‌تواند در مسیر حرفه‌ای شدن خود، زنگ خاصی برای تجربی کار کردن و آزمایشگاهی برای یافتن داده‌های تازه‌تر پیش روی قرار دهد. او که هنوز که هنوز است، در الفبا مانده است چطور می‌تواند به نوآوری و هنجارشکنی عجیب و غریب دست یابد. من درآوردی کار کردن که اصلاً به پاسخ و نتیجه نمی‌رسد، چنانچه در ایران خودمان مسیری که آشور بانی پال بابلا و دیگران طی کردند بی‌نتیجه ماند چون کاملاً مسیرشان من درآوردی بود. آن‌ها به دنبال تحقق یک امر ناشناخته به سمت و سوی جریانی مشخص و قابل درک نبودند. آن‌ها به جای سوار شدن بر قوه خیال، با توهمات خود کنار آمده بودند. در همان دوران پیتر بروک و گروتفسکی در ادامه آزمایش‌های تئاتری خود به ایران آمدند و با هر کاری یک قدم به جلو برمی‌داشتند. راه و شیوه آنان امروزه ثبت جهانی شده است، اما بانی‌پال در ایران خودمان نیز کاملاً ناشناخته است. چرا؟! چون او به عنوان یک تئاتری با ابزار و شیوه‌های درست در مسیر تجربی شدن قرار نگرفته است. بانی پال که تحصیلات عالیه در رشته الهیات و ادیان از دانشگاه بیروت داشت، یک‌باره در جولانگاه کارگاه نمایش به تاخ و تاز وحشیانه و بی حد و حصری پرداخت. با بسته شدن این کارگاه و تعطیلی این تجربیات، مهر باطل شد بر روی آثارش خورد.
البته در همان کارگاه اسماعیل خلج، عباس نعلبندیان، آربی آوانسیان، شهرو خردمند و ایرج انور با متدهای آکادمیک و تسلط بر فنون تئاتری و پیشینه آن به دنبال کسب تجاربی نو بودند که امروز مسیر اسماعیل خلج در نمایشنامه‌نویسی با توجه به مستندات باقی مانده و مکتوب در شکل و شمایل نمایشنامه‌های قهوه‌خانه‌ای همچنان ادامه دارد. با آنچه خلج در زبان نمایش و دستورات اجرایی صحنه پیش رویمان قرار داده، غیرقابل انکار است. او به تئاتر ایران خدمت کرده است یا عباس نعلبندیان پیشنهادهایی در متن نویسی آوانگارد پیش رویمان قرار داده که هنوز هم جای کار دارد، چون مسیر او سیر طبیعی و تکامل خود را طی نکرده و افراد خلاق و علاقه‌مند به این شیوه می‌توانند با مطالعه آثار و حرف و حدیث‌های موجود درباره نعلبندیان این مسیر را ادامه دهند.
آربی آوانسیان متکی به شیوه و روش بروک بود، سال‌های آموزش در انگلیس و دستیاری پیتر بروک او را در مسیر درستی از تئاتر تجربی قرار داده بود. مسیر او هم همچنان قابل پیگیری است اما فقط دانشجویانی به درستی از عهده این مهم برخواهند آمد که در وهله اول الفبای تئاتر را از تمامی وجوه و جوانب بیاموزند، بعد از آن که خود را کشف کردند، در این مسیر هویت‌یابی درباره ادامه دادن راه دیگران گام بردارند.
ما خارج از قاعده بازی، نمی‌توانیم سبک و شیوه خودمان را بیابیم. وقتی به قواعد بازی مسلط شدیم، آن وقت است که به دنبال یافتن ظرافت‌های فردی خود برخواهیم آمد. یافتن خود نقش زیادی در این کشف و شهود نکات تازه‌تر، بازی خواهد کرد.
کسی مسیر درست‌تر را طی خواهد کرد که از بوطیقای ارسطو آغاز کند. آنچه تا امروز در تئاتر غرب پیش آمده، سرچشمه‌اش از این کتاب است. امروز هالیوود و بالیوود دو پایتخت بزرگ سینمایی جهان بر اساس این کتاب بزرگ داستان‌پردازی می‌کنند و مخاطبان میلیاردی به سالن‌های تاریک و جادویی سینما کشانده‌اند.
البته سنت تئاتر شرقی نیز با اقتدار پیش روی فن شعر یونانی قرار گرفته است. ساختار نمایش شرقی هند، ژاپن، چین و ایران به ما کمک خواهد کرد که با سلطه‌گری بیشتر و خودکاوی درست اقدام به تولیدات نمایشی کنیم. چنانچه در دنیای مدرن و معاصر اروپایی آنتونن آرتو، برتولد برشت، پیتر بروک، آرین منوشکین، یوجینو باربا، یرژی گروتفسکی در مسیر جست و جو گری خود نظر درست و چشمگیری به سنت‌های تئاتری شرق به عنوان پایه تئاتری خود انداخته‌اند.
ما در نهایت در مقام یک ایرانی و بنابر پیشینه و شناسنامه غیرقابل کتمان، باید با هویت مشخصی در این راه جست و جوگری کنیم. انگار هویت شخصی حالا به هر دلیلی انحراف در مسیر ایجاد می‌کند. حتی جهانی‌ترین آثار نیز با یک هویت فردی و مشخص از عوامل آن همراه خواهند شد. چنانچه پیتر بروک در خلق آثار خود به هویت بومی و ملی بازیگرانش به عنوان یک نشانه بارز برای تسری‌بخشی به محتوای کارش تأکید می‌کند. او آن قدر آزادی به بازیگرانش می‌دهد تا هر یک در مقام شخصی خود به خلاقیت مبادرت کند. آفریقایی، آسیایی، اروپایی و غیره، فرقی نمی‌کند که کجایی باشند، هر بازیگر خود را باید در صحنه آثار بروک آشکار کند. از به هم پیوستن این فرهنگ‌های بزرگ است که اثر بروک ناب‌تر و جهانی‌تر به چشم خواهد آمد. مطمئناً یک آمریکایی از اصالت‌های فرهنگی ما ایرانیان بی‌خبر است، اما یک ایرانی با تسلط بر فرهنگ خود می‌تواند در صحنه برای هر تماشاگری از هر جای این عالم شگفتی‌ساز باشد.
یک نمونه
اگر بپذیریم که یرژی گروتفسکی لهستانی در مقام یک بازیگر-کارگردان تجربی و یک تئوریسین تأثیر ماندگاری بر عالم تئاتر گذاشته است، مسیر تجربه‌گری این بزرگ‌مرد تئاتری نیز می‌تواند به عنوان یک نمونه و الگوی درست مورد تحقیق و تفحص قرار بگیرد. او چنان دقیق مسیر خود را طی می‌کند تا در نهایت به ابداع تئاتر بی‌چیز می‌رسد که پس از او اندیشه‌های ابتکاریش توسط پیتر بروک، آندره گریگوری، جوزف چاپکین و دیگران ادامه می‌یابد.
گروتفسکی در سال 1951 بازیگری‌اش را آغاز می‌کند و با رفتن به مسکو زیر نظر زاودسکی بازیگر، به فراگیری شیوه بازیگری استانیسلاوسکی می‌پردازد. او در سال 1956 موفق به سفری در آسیا می‌شود و وقتی پس از این سفر به زادگاهش، کراکوف، برمی‌گردد. در آنجا چند تئاتر را کارگردانی می‌کند. سه سال بعد با تئاتر "سیزده ژودف در اوپول" کارگردان تجربه‌گرایی شد. در سال 1965 رسماً در وروتسلاف آزمایشگاه تئاتری را تبدیل به کانونی برای پژوهش تئاتری می‌کند. او و همکارانش در سال 1966 با اجرای نمایش "همیشه شاهزاده در پاریس"، با آن که تماشاگر محدودی برای دیدن این اثر رفتند، تبدیل به چهره‌ای جهانی شد.
در کتاب تئاتر تجربی در این باره می‌خوانیم:
گروتفسکی در آغاز کار این پرسش را برای خود پیش کشید: تئاتر چیست؟! او در کاوشش برای دادن پاسخی به این پرسش دریافت که تئاتر می‌تواند بدون گریم، لباس، دکور، حتی صحنه، نورپردازی و تأثیرات صوتی وجود داشته باشد، اما بدون رابطه بین تماشاگر و بازیگر نه. او این رابطه اساسی، این رویارویی بین دو گروه از مردم را "تئاتر بی‌چیز" نامید. (تئاتر تجربی. جیمز روز-اونز، ترجمه مصطفی اسلامیه.ص.195)
پایان‌بندی
یک دانشجوی تئاتر ایرانی که در دانشکده‌های تئاتر کشور خودش تحصیل می‌کند، در ابتدا باید بر تمام سبک‌ها و شیوه‌ها مسلط و آگاه شود. لازم نیست که تمام این شیوه‌ها را بیازماید و بیاموزد چون اصلاً چنین چیزی در زمان اندک و حتی همه عمر نیز محقق نخواهد شد. اما بداند که چه کسانی چه تجربیاتی را پیش روی داشته‌اند، و این شیوه‌ها از چه تاریخچه و فنونی برخوردار است و چرا این شیوه‌ها متوقف شده و یا هنوز به حیات خود ادامه می‌دهند.
آنگاه بر پایه مخاطب‌شناسی دقیق و استقرار شیوه‌های لازم برای برقراری ارتباط به دنبال تکمیل مطالعات خود و آموزش دیدن دقیق برای برقراری یک ارتباط درست و سازنده برآید. خلاقیت، جسارت و شکوفایی هنری و فرهنگی زمانی برای این دانشجو به وقوع خواهد پیوست که با اتکای به مطالعات هنری و زیبایی‌شناسانه و جست و جوی هویت فردی و ملی خود و مطالعات جانبی علوم انسانی حرکت کرده باشد. ابزارهای دقیق پاسخ‌های دقیق‌تری را پیش روی هنرجویان قرار خواهد داد، تا می‌توانید از بیراهه و افراطی‌گری بی‌نتیجه پرهیز کنید. شما قرار نیست که دنیا را تغییر دهید، پس تا می‌توانید به تحولات درونی خود بر پایه استدلالات درست و مطالعات دقیق بپردازید. خودیایی یعنی حرکت درست و زدن به هدف.
نوشته شده در دوشنبه 20 خرداد 1387 - 19:01:08 ارسال از رضا آشفته
منبع سایت شعر نو:
 
http://www.shereno.com/index.php?op=artist
 
به قلم  آقای :رضا آشفته