آزادی ( عصر جدید ) ف.شیدا / چرا فریاد نکنم.؟ ساها | ||||
فریاد چرا فریاد نکنم.؟ زمانی که رخوت وافیون اوند های جوانان سپیدار قامت را خشکانیده است من در اندیشه کودکان معصومی هستم که حسرت اهنگ دلنشین زندگی را در دل پر درد خود خاک کردند چرا فریاد نکنم.؟ مگر نمی بینی که خشم دل خاموش آن مرد خسته را به خون و شعله بدل کرده!؟ کجاست ریشه تو؟ از چه فلسفه ای آب می خورد که این چنین ثمر تلخ می دهی. وبا خدنگ نا مهربانی وکلام سرد دل برادر خود رانشانه می گیری چرا فریاد نکنم.؟ مگر تمامی ان فریادها در ان سالی که گذشت شکستن شب و زنجیر ها نبود!؟ ای دوست!...مگر اجتماع پر از عدالت وسخاوت را ضرورتی برای رونق این سرزمین نمی خواندیم!؟ چرا هنوز با تردید به اینده می نگری ودرد مردم این مرز وبوم را ناخوانده می بینی!؟ چرا فریاد نکنم؟ به پشت منصب خود را طبیب می خوانی طبیب کوچه بازار مردمند که نبض حرکت را به دست می گیرند. ونفس نیک وبدش را درست می فهمند چرا فریاد نکنم!؟ زمین به روشنی صبح می رسد. وکوچه گل بنه افتاب را به خانه های غم الود می برد saha"ساها" سجاد هفشجان |