بیا ز سنگ بپرسیم-فریدون مشیری..آینه- ف.شیدا

 

¤ بیا ز سنگ بپرسیم ¤
درون آینه ها
درپی چه می گردی ؟
بیا  ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما
چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را
نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر
به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است
و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی !
گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام
 ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود
از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که دراین خانه
 سنگ می ترکد
در آن مقام که
خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد ا
گر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما
چیره شد که سنگ شدیم
دلم ازین همه
سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام
ما چه می داند
از آن که عاقبت کار
جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه
در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر
روی سنگ می ماند ؟
درون آینه ها
در پی چه می گردی ؟
¤¤¤ سروده ی: فریدون مشیری ¤¤¤ 

  

 

¤¤¤ آینــه ¤¤¤

آینــه… اینگونه غمگین دیده بر چشمم مدوز
من کجا گفتم که یک عاقل و یا فرزانه ام ؟!

گرچه میسوز د دلم همواره در شیدا شدن
من هنوزم یک دل دیوانه ء دیوانه ام !!!

با من از دنیا مگو … قید جهان را زد دلم
قلب غمگین مانده جاو دفتر و پیمانه ام

گوشه تنهائیم خوش باد و یاد و خاطره
بعد از این با زندگانی هم دگر بیگانه ام

روح ما در آسمان گشته رها .. بی قید و بند
باغ عشقی گر ببینی من در آن پروانه ام

گر به خلوت سر کشیدی در پی شیدا دلی
شعله ء سوزان شمع روشن آن خانه ام

من نمیگویم چه بودم یا چه سان خواهم شدن
خواهد آمد روزگاری بشنوی افسانه ام

¤¤¤ سروده ی: فرزانه شیدا(ف.شیدا*)¤¤¤