درباره نوع معماری و ساختمان شعر نیز که وجه تمایز شعر نو شمرده شده
حرف هست؛ زیرا نظیر همان ساخت استوار و محکم و همان معماری فنی
را در رباعی های خیام و غزلیات حافظ و قطعات شعری دوره سامانی و حتی
در قصاید عصر عزنوی ـ با تشبیب، تخلص به مدح، مدح، شریطه ـ می توان
سراغ گرفت.
به نظر ما، شعر نو ـ اگر جوهر شعری آن ملاک گرفته شود ـ از جهت عمق و از
این نظر که دریافت آن مستلزم نوعی هم حسی و همدلی باشاعر و راه یافتن به
حریم مکنویات اوست، دنباله شعر عرفانی است و از این حیث که، در انواعی از
آن، مقصود شاعر صرفاً زیبایی آفرینی با کلمات است، دنباله بعضی از اشعار
سعدی که به شعر ناب و ـ صرف نظر از وزن ـ به نثر نزدیک می شود.
از جهتی دیگر، یعنی مضمون آفرینی، شعر نو را دنباله اشعار سبک هندی
می توان شمرد.
بدین سان شعر نو همه ویژگی های ممتاز شعر فارسی ـ وزن عروضی در
شعر نیمایی، عمق و احتوای بر تجربه یی همتایی و دردمند شاعر، سادگی
زبان و روشنی بیان، مضامین نو، معماری فرهیخته، تشخیص زبانی، را در
خود جمع کرده است.
در حقیقت، شعر نو؛ از میان خصایصی که شعر فارسی در مرحله از تطور
یافته عناصری را اختیار کرده و خلاقانه پرورش داده است.
از این رو، باید گفت که شعر نو فارسی ریشه در همین مرز و بوم دارد و آنان که
در صدد بوده اند و هستند به آن عنوان عاریتی بدهند و اصالت آن را انکار کنند از
جوهرش غافل مانده اند.
هم چنین کسانی که خواسته اند و می خواهند آن را تافته ای جدا بافته و یکسره
منفصل و مستقل از سابقه و سنت شعری ما جلوه دهند راه گزافه پیموده اند.
مع الوصف، از یک جهت، شعر نو به ویژه فراورده های متأخرتر آن از شعر سنتی
فاصله می گیرد و آن تفوق سبک فردی و تعمد شاعر در اجتناب از اندراج در سبک
دوره ای است. در دوران طفولیت و نوجوانی شعر نو،سبک دوره ای،
در قالب شعر نیمایی، بر شاعران نو پرداز تحمیل شد.
هر چند، در این زمینه، وجه اشتراک بیش تر جنبه صوری داشت و فاقد آن قوت بود
که بتواند بر ویژگی های سبکی شاعر سایه اندازد.
در حقیقت اشعار نو شاعرانی چون اخوان و شاملو و سهراب سپهری و فروغ، در
همان مرحله آغازین یا در مراحل پختگی شاعری، هویت مستقل خود را نشان داد.
باری، وجه اشتراکی که در اشعار سنتی به سبک های دوره ای شکل می داد،
در شعر نو رفته رفته رنگ باخت به گونه ای که دوران پروردگی شاعر نوپرداز
بیش تر با زبان مستقلی که پس از سیاه مشق ها پیدا می کرد مشخص و متمایز
می شد این پدیده را حتی در اشعار سبک هندی، که در آنها نوآوری دغدغه فکری
شاعر شده بود، نمی توان سراغ گرفت و خود اصطلاح و عنوان سبک هندی شاهد
این معنی است.
این استقلال هویت تشخیص زبان شاعران نوپرداز تصنعی و، به اصطلاح بر بسته نبود
بلکه طبیعی و بر رسته بود.
چون شعر نه مایه سرگرمی یا شأنی از شئون زندگی معنوی شاعر بلکه تماتم زندگی او
شد و جوهر وجود شاعر در شعر او ریخته شد.
شعر به سبیکه جوهر وجود شاعر تبدیل گردید.
از این رو، همان تمایز فردی موجود در ساحت وجودی شاعر در شعرش
بازتاب و هویت شعری به همین صورت تکوین یافت و در نتیجه جو و اقلیم
شعری جانشین سبک دوره ای شد.
از این پس، آنچه به اشعار شاعران رنگ و بو و طعم واحد داداشتراک در زبان
و بیان نبود فضای خاص شعری بود که به تأثیر تحولات اساسی و مسائل حیاتی
و جهان انسانی قهراً پدید می آمد.
شعر نو، با این ویژگی، از جهت دیگری نیز، متمایز گشت.
شعر سنتی، هر چند از نظر فهم پذیری در دست رس و آسان یاب بود و به آسانی
با خواننده آشنای سنن شعری ارتباط برقرار می کرد، به هر حال، محفلی شمرده
می شد. این محفل یا دربار بود یا خانقاه و یا انجمن ادبی. اما شعر نو، در عین
دشواریابی و غریب نمایی،با نوعی جهان شمولی univesality قرین شد و آن
فرصت را یافت که از طریق رسانه های گروهی با نفوس ملیونی ارتباط برقرار
کند و حتی مرزهای ملی را در نوردد و عالم گیر شود و بیهوده نیست که ترجمه
این اشعار به زبان های دیگر در همان دوران پدید آمدن آنها رواج یافت.
اما این وسعت دامنه نفوذ پذیری شعر نو و قلمرو و تخاطب آن به معنی تنزل یافتن
آن به سطح فرهنگی عامه نیست.
هضم اثری هنری فرهنگ می خواهد و این جمهور مخاطبان اند که باید خود را
به سطح فرهنگی لازمه فهم معنایی آن برسانند.
خوش بختانه نقد شعر به کمک مخاطبان می شتابد و فاهمه آنان را برای درک شاعر
پرورش می دهد.
باری نهایت فردیت شاعر مانع آن نیست که شعر او جهان شمول باشد.
زیرا از شعر او تپش زندگی به گوش می رسد. شعر نو بیان درد زمانه، درد انسان
عصر ماست و هر شاعری می کوشد تا احساس خاص خود را از این درد بیان کند.
بدین سان، فردیت شاعر، با خصلت جهانی شمولی درد او عجین می گردد و این ادغام
به ماده و صورت شعر او پیوند زنده و ارگانیک می بخشد.
شعر با حفظ فردیت ملی و با خصلت ملی جهانی می گردد.
آری، والاترین دست آورده های شعر نو فارسی سزاوار آنند که در ادبیات جهانی
جایگاهی ممتاز احراز کنند.
پی نوشت ها:
1- مثلاً ضیاء موحد شعر نو را دنباله قطعه در شعر سنتی شمرده، و در این نظر،
بیشتر به معماری و کالبد شناسی شعر نظر داشته است.
2- تعبیر ابهام از حقوقی است که به نظر ما، برای افاده مقصود او بهترین انتخاب
نیست.
در حقیقت، بیشتر از عمق شعر و راز شاعر و حریم اوست که ذیل این عنوان سخن
می رود.
__________________
شعر امروز ایران، فرزند شعر کهن پارسی
شعر نو فارسی را، به ویژه طاعنان، ره آورد روشنفکرانی دانسته اند که از ادبیات
غرب به خصوص ادبیات فرانسه متأثر بودند.
این اَنگ بیگانه بینی با واقعیتی قرین شد که به ظاهر مؤید آن بود.
در حقیقت نوپردازان و، در رأس آنان، نیما عموماً با آثار شاعران فرانسوی،
مستقیم یا از راه ترجمه، آشنایی داشتند. به علاوه نخستین نشانه های تجدد در
شعر فارسی با نهضت مشروطیت پدیدار گشت که خود آن نیز ارمغان غرب
شمرده می شد و در دورانی آغاز شده بود که روابط فرهنگی با غرب و بالاخص
فرانسه، به واسطه استادان خارجی دارالفنون و بر اثر مسافرت عده ای از ایرانیان
به اروپا برای تحصیلات عالیه وسعت یافته بود.
در همین اوان بود که جنبش ترجمه رونق گرفت و، در جنب نشر ترجمه آثار داستانی،
سروده های شاعران فرانسوی و آلمانی نیز جسته و گریخته در مطبوعات درج و منشر
می شد.
بدین سان، قراینی در تایید نظر آنان که اصالت شعر نو فارسی را منکر بودند و برای
آن در مرز و بوم خود خواستگاهی قابل نبودند و حتی آن را حرکتی قهقهرایی تلقی
می کردند وجو داشت.
اکنون این پرسش پیش می آید که این قول تا چه حد پذیرفتنی است و آیا صرف این
واقعیت که توسعه روابط فارسی زبانان با غرب خواه ناخواه، اگر نه در ایجاد،
دست کم در تقویت و تشحیذ نهضت تجدد در ایران مؤثر بوده و اصالت این نهضت
را نفی می کند و آیا برای پذیرفتاری تأثیر غرب زمینه ای مساعد در کشور ما وجود
نداشته و اگر داشته ـ که مسلماً داشته ـ این زمینه چه بوده و چگونه پدید آمده است؟
برای پاسخ دادن به این پرسش، ما، در این مقام، درگیر سوابق تاریخی نهضت تجدد،
که همه شئون حیات ملی را در بر می گیرد، نمی شویم و تنها به آنچه با تجدد ادبی،
بالاخص با شعر نو، ربط پیدا می کند می پردازیم.
برای رسیدن به پاسخی روشن، لازم، می دانیم مسیر تطور شعر فارسی را مرور کنیم و
امیدواریم که این مرور، هر چند به غایت اجمالی، راه یا بهتر بگوییم راه هایی را که شعر
فارسی از آغاز تا به امروز پیموده نشان دهد و ما را به این نتیجه برساند که شعر نو، اگر
هم طریق جدیدی اختیار کرده اند از جهاتی ـ آن هم از جهات اساسی ـ از عناصر پیشینه دار
الهام گرفته است.
اصولاً جریان های فکری و هنری ـ در عین تأثر از تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی،
روند مستقل خود را طی می کنند از این رو، اگر بخواهیم برای شعر نو خاستگاهی اصیل و
بومی سراغ بگیریم و راهی را که برگزیده توجیه کنیم، از بازگشت به جریانه ادبی متقدم بر
آن و، به عبارت ساده تر از نظر افکندن به راه هایی که شعر سنتی پیموده ناگزیریم.
شعر کلاسیک فارسی در عصر سامانیان (قرن چهارم هجری) است که هویت روشن و
تشخیص آشکار پیدا می کند.
در این عصر است که مجموعه سنن شعر عروضی فارسی مدون می گردد.
اوزان، قوالب، قافیه بندی، تردیف، مضامین، موضوعات، صنایع بدیعی، نمادهای
شعر فارسی ـ جملگی در اشعار نه چندان زیادی که از آن عصر به جا مانده
شواهد متعدد و متنوع دارند. حماسه ملی ما نیز در همین اوان، به نثر و به نظم،
تکوین یافته است.
به روزگار دولت سامانیان، شعر فارسی از جهات گوناگون به مرحله پختگی
می رسد، شاعران بسیاری ظهور می کنند و در انواع مدیحه، تغزل، حکمت و
اندرز، رثاء، خمریه، افسانه، و داستان در قالب قصیده و مثنوی و قطعه و غزل
و رباعی و حتی نوعی مسمط شعر می سرایند.
اینان را نه تنها پیشگامان و پیشاهنگان(طلایه داران)بلکه بنیان گذاران و پرورش-
- دهندگان ارکان شعر سنتی فارسی باید شمرد.
د نباله دارد....
منبع سایت تبادل نظر:
انجمن شعر وشاعران ایران