وقتی که ملائک میگریند ....
ابرهای می بارند
؛ سخاوت؛ را
از کدامین دل
باید آموخت
دل ابر یا دل ملائک؟
یا سر زمینی که در آن
خدایان مرده اند
دلها دراسارتند
دستها در زنجیر ناتوانی ها
حتی برای دعا
باز نمیشود
آنگاه گریستن ها ... از چشمان انسان
چرا سخاوتی نیست
از چشمه های دلی
که بی شک
خون آلوده ی اندوه آدمی ست
___ فرزانه شیدا____
جمعه، 24 اردیبهشت 1389
۱۴ مای 2010
دلی برای گذشتن
واسه هر گذشتنى، یه دل میخواد
که واسه گذشتنا ، یارى بده
پاى شادى ومحبت بشینه
به دلاى خسته دلدارى بده
امیدم ، اینه که ، امیداى تو
برسه به انتهای خوبیاش
باز بیاد دوباره( راهای امید)
شادیم راهی بشه بیاد باهاش
ف.شیدا
خوانده درکلام
چون سخن از دل برآمد
لاجرم بردل نشسته
منکه خواندم درکلامت
قلب غمگینت شکسته!
ف.شیدا
ترانه (نقاشی امید)
وقتی که تصویر عمری در گذر
توی چشم زندگیم تازه میشه
وقتی که امید ِ باز ، دیدن تو
توِدلم رنجی بی اندازه میشه
باخودم میگم که دنیا مال ماست!
یه روزی واسه دل دیونه مون
واسه شیدائی ِعاشقانه ها
شادیم میاد یه سر ،به خونه مون
توی تصویر امید زندگی
قلم شادیارو برمیدارم
رنگ سرخ وزرد وآبی رو با سبز
روی تابلوی محبت میزارم
میکشم یه باغ زیبای بهار
که همش پراز گل وکبوتره
میکشم قاصدکی توی هواش
باپرنده ای که اروم میپره
میکشم تونقش تابلوی امید
عاشقی رو توی برگ گل سرخ
روی گلبرگای اون دل میکشم
که به این عاشقیا هم ، بده ( رخ*) ...چهره
نه دیگه حتی یه تیکه ابر غم
توی آسمون این نقاشی نیست
همه چی حرف وصال عاشقه
حرفی هم ازاینکه تو نباشی نیست!!
سروده ی : فرزانه شیدا
یکشنبه 10 آبان 1388 - اسلو / نروژ
نگاهی باز
بخود گفتم, دمادم لحظه در لحظه:
نگاهی باز باید ... سایبان خستگی های دلم باشد
وگوید با دلم سوگند گرم بودنی با عشق
نگاهی باز باید تیره گی های دلم را روشنی بخشد
و یکبار دگر از رویش سبز اهورائی بگوید باز
دلی باید توان و قدرتش باشد
که آتش را
بنام زندگی همواره روشن کرده
قلبم را بسوزاند
نه اما ازسر اندوه
که تنها از سر گرمای عشقی گرم وجاویدان!!!
نگاهی باز باید , سایبان خستگی های دلم باشد
و دیدم ناگهان من , دیدگانی گرم وسوزان را
و دل بستم تمام زندگی, بر او
و شبهایم چه گرم و وه چه نورانی
تمام آتش این زندگانی را به قلبم داد
کنون میسوزم از آن شعله هردم
به هر روز وشبی همواره پی در پی
ودل میگویدم :خود بوده ای آخر
که آتش را دمادم یاد میکردی
کنون بامن بسوز وباز هم در شعله آتش
به فریاد دلت فرمان بده :« ای دل»
بسوز و بازهم خاموش دنیا باشبسوز و بازهم اشک دل ودیده ز چشمانت بگیر و باز هم
با خود بگو هردم : زپا هرگز نمی افتمولی افسوس....
ولی افسوس
در این شعله ها دیگرتوانی نیست
رهایم کن مرا آخر که تا گریم بسوز عشق خود
همواره بی پروا
رهایم کن
که فریادی زنم از عمق این سینه
رهایم کن که من تنها فقط یک موج فریادم
فقط یک سینه پر اشکم
فقط یک قلب تنهایم
رهایم کن ...رهایم کن!!!!
شعر ی از: فرزانه شیدا/ ف..شیدا
بُعد سوم آرمان نامه به قلم فرزانه شیدا
http://javedane-ha.blogspot.com/2009/10/blog-post_5837.html
سایت:جاودانه ها: سخنان مشاهیرو بزرگان جهان به مدیریت آقای استاد امیر همدانی
کتب واشعار فرزانه شیدا
پاسخ های ارد بزرگ به پرسش هایی پیرامون آزادی :
تنها کسانی در راه آزادی گام بر می دارند که خواسته های فردی خویش گذشته اند .
پایگاه گفتگوی ایران وغرب
http://iran.forum2u.org/aoi-in-ao-a-aeunice-cni-eon-e-i-cincae-une-t141.html
سخنان بزرگان جملات حکیمانه
http://bufsystem.persianblog.ir/post/179