دکتر علی شریعتی :
تو میدانی که من هرگز به خود نیندیشیدم، تو میدانی و
همه میدانند که من حیاتم، هوایم، همه خواستههایم به خاطر
تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است.
تو میدانی و همه میدانند که هرگز به خاطر سود خود گامی
برنداشتهام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبردهام.
تو میدانی و همه میدانند که نه ترسویم نه سودجو!
تو میدانی و همه میدانند که من سراپایم مملو از عشق به تو
و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود.
تو میدانی و همه میدانند که دلم غرق دوست داشتن تو
و ایمان داشتن تو است. تو میدانی و همه میدانند که من
خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو میکنم که ایمانم تویی
و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی
برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد.
تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن
برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است.
از شادی تو است که من در دل میخندم.
از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خستهام میدرخشد،
و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریههایم احساس میکنم.
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
و طبق معمول کلام آخر :
عشق در دریا غرق شدن است
و دوست داشتن در دریا شنا کردن
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
او رفت اما ماندگار شد ، در میان انسان ها ، قلب ها .
او رفت ولی فریاد زد حقارت و اسارت انسان را ، فریاد کرد به غارت برده شدن
منابع و ثروت های ملی را ، او فریاد زد الینه شدن انسان را و ایران و ایرانی را .
آری زمانی که با آن روح بلند و لطیف با ذهنی کنجکاو و سرشار از توان و استعداد
، عارفی محجحوب ، انسانی عالم و عارف و فهیم و فرزانه ، خطیب و متفکر و
اندیشمندی متعهد ، مورخی قهار و با ایمان با جهان بینی و ایدوئولوژی مبتنی بر توحید
و یکتا پرستی . روشن فکری که به خوبی احساس میکرد درد و دوست می داشت
دردمندی را ، او درد انسان داشت و رنج رنجاندن .
او فریاد گر یزرگ آزادی ، مدافع راستین دینداری ، متدین و متعهد ، متعهدی استوار
، استادی معظم ، نویسنده ای مکرم ، عالمی علیم ، علیمی حکیم با افق دید وسیع ،
ریز بین و تیز هوش .
به اسارت رفتن انسان را در نظام برده داری که انسان به عنوان شی و ابزار خرید و
فروش میشد و شلاق و تازیانه ارباب زر و زور بر پیکر عریانش چنان می نشست
که صدای آن بیداری وجدانی را نوید می داد تا او را عصر را ، آفریقا را ، دیوار چین را
، ایوان مداین را ، کاخ های کسری و کاخ های کرملین ، سفید ، سرخ ، سبز را حاصل
قربانی شدن توده های مردم در آری این چنین بود ای برادر فریاد می زند .
در جریان دائمی و روند جاری و عادی حیات که همه تلاش برای زندگی است گاهی امری
، چیزی ، موضوعی ، حرکتی حادث می شود و فوق العاده ویژه می گردد ،
مانند حوادث طبیعی سیل و زلزله و در بحث انسانی نوابغ ، استعداد ها ، قهرمانان ، پهلوانان
، مبارزان ، رهبران و... از آحاد مردم جدا شده و در دسته بندی ها و طبقه بندی ها از جایگاه
ویژه ای برخوردار می شوند .
تولد دکتر شریعتی نیز ویژه بود او در عصر و شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی مسموم
، خفگان ، حاکمیت حاکمان جور و ضلم و غرور وابستگان و نوکران بیگانه و نا آگاهی ،
تا حدودی گسترده و مطلق عمومی بدنیا آمد . دنیا آمدنش عجولانه و شاید یکی دو قرن زود تر
از زمان بدنیا آمد طوری که جامعه و مردم توان پذیرش افکار و اندیشه هایش را نداشتند و
نتوانستند آنچنان که شایسته اوست او را درک نمایند . او بدنیا آمد زود و از دنیا رفت زود .
آمدنش به میل و خواست خود نبود ولی رفتنش چرا .!!!
او خود رفتنی را انتخاب کرد که خواسته بود .
خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز خود چگونه رفتن را خواهم آموخت و آموخت
مرگ سرخ را ، عزت و افتخار و شرافت و ماندگاری را .
استفاده ابزاری از زن ، از زنان مسلمان ایرانی ، ترویج فرهنگ مبتذل غرب ، ابتذال و
رواج مد فرنگی و فراموش شدن لباس ملی و پایمال شدن ناموس زن را در فاطمه فاطمه
است به تصویر می کشد .
مبارز را شیوه ی زندگی و بر آن سفارش و رسالت سنگین شیعه و مسلمان بودن را در
تشییع سرخ بسیار زیبا می نگارد .
او در برابر ادعای ادیان دیگر تاریخ ادیان را نوشت . معلم بزرگ استاد شریعتی فضای
سیاسی و اوضاع شبه جزیره عربستان و حاکمیت نا حق در برابر حق .
رواج ظلم و تبعیض را تحمل نمی کند و ابوذر را در ربذه جستوجو کرده و او را تا رسیدن
به شهادت تعقیب می کند ،
آگاهی را راه نجات توده های مردم می داند و بر مطالعه سفارش و قلم گهر بارش بی نظیر
در تاریخ به یادگار می ماند .
29 خرداد پس از 15 خرداد و 28 خرداد ، 29 خرداد است و سالروز غروب خورشید
فروزان عرصه ی علم وادب ، در گذشت معلمی عزیز ، استادی فرزانه ، انسانی کامل ،
غزیز سفر کرده ، دکتر شریعتی است که بر تمامی دوستداران و محبانش تسلیت
عرض می نمایم .
امیدوارم روزی فرا برسد که در فقدان این سرمایه ماندگار جهان علم و ادب و هنر و اندیشه
حق اش را ادا کرده باشند و باشیم .
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
دکتر شریعتی :
... وخدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
،،،،،،،،،،،
اسلام در غربت
:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑
برای زیارت از نزدیک بانوی قهرمان کربلا ، قافله سالار اسرا ، زبان ناطق
و قرآن صاعد و دختر علی بزرگ و خواهر حسین (ع) یادگار فاطمه ، پرستار
مجروحان میدان نبرد ، تکیه گاه مادران شهید داده و کودکان به زنجیر ظلم بسته
حضرت زینب (س) و دختر شیرین زبان امام حسین (ع) آنکه و آنکسی که اغلب
همنوا به عمه بود ، حضرت رقیه و دیگر عتبات عالیات و هابیل اولین شهید کینه
و حسد و تفریح و تفرج و شناخت کشوری دیگر ، مردمی دیگر ، آداب و رسوم
و فرهنگ و هنر و اقتصاد و اجتماع و دین و مذهب و مسلک دیگر سفری به کشور
سوریه داشتم با کاروانی ۴۰ نفره در قالب توری رسمی .....
در آستانه سفر و خروج از کشور نیت کردم و عهد بستم که برای زیارت اشخاص
و افراد و اماکن مورد اشاره و تا حدودی برابر برای زیارت انسانی عارف و فرزانه
، اندیشمندی توانا ،سخنرانی شجاع و نترس ، اسلام شناسی زبر دست و زیرک ،
نویسنده ای توانا و بالاتر از همه ی این ها معلمی عاشق و عارف و دردمند و
درد آشنا ، استاد ارجمند دانشگاه ، شهیدی مکرم « دکتر علی شریعتی » .
تصورات قبل از سفر : تصور می کردم که آن گوهر تابناک و زبان گویا ، همان کسی
که در تغذیه افکار جوامع بویژه نسل جوان ، دانشجویان دانشگاه ها ، فیلسوفان
سایر کشورها و آحاد مردم نقش ارزشمندی دارد او که اثار و تالیفات و تحقیقات و
بیانات ماندگار و جاویدان و یگانه هستند .
کسی که حج را مشعر ، مشعر را شعور و آگاهی عرفات ، عرفات را عرفان و عارفی
شناخت کامل و کافی ، منی را نماد ایثار و تقدیم عزیز ترین و شیرین ترین ثمره و
دل مشغولی و پاره ی تن و گوشه ی جگرش ، ماجرای گلو و خنجر بران ، او که
ابوذر را در ربذه ، برادرانش را در مصر و در لای دیوار های اهرام ثلاثه فریاد می زند
و به آن چنان و ای چنین بودنش اعتراف می کند ، انسانی که محمد را امین ،
علی را بزرگ ، فاطمه را فاطمه ، حسین را ثار الله ، نهج البلاغه را برادر قرآن میشمارد
و به جامعه معرفی میکند و از افتخار و قوم و تاریخ و دین و سرزمینی یاد میکند که
هیچ تاریخی نظیر را ندارد که علی پدر ، فاطمه مادر ، حسین پسر و زینب دختر
باشد یعنی جمع کمالات .
آری فکر می کردم ازدحام و شلوغی ، صف های طولانی ، نوبت برای زیارت بارگاه
و آرامگاه با شکوه و مجلل و در خور شان آن چنان استادی ، دلشاد و خرسند
رفتم و پس از استراحت و زیارت هی منتظر ماندم در برنامه ی کاروانی جایی ،
زمانی ، مبحثی ، روزی ، ساعتی ، دقیقه ای ، ثانیه ای نیز برای زیارت و دیدار و
نثار فاتحه به روح بلندش تخصیص داده ود پس از تقلا تازه فهمیدم زهی خیال باطل و خام .
ملول و دل شکسته ، محزون و مایوس و خود را راضی و قانع کردم به یادی و نامی
و صلواتی و دعایی و ذکر خیری .
دادن آدرس و نشانی و سفارش حاظران از آن عزیز سفر کرده باز دیدم نه زهی خیال باطل ،
بغض در گلو ، اشک در دیده ، ناچار و لابد راهی قبرستانی شدم که قبر استاد هم آنجا بود .
*** رفتم و دیدم ای داد و بیداد غریب و تنها ، سرد و خاموش در اولین گوشه ی قبرستان
، پشت دیوار اتاقکی خاموش ، آتشفشانی در دل خاک و خاکروبه ، گوهری پنهان ، آرامشی
کامل و سکوتی مرموز ، در آرامگاه فریاد گر قرن .
خلوتی کردم ، دعایی ، فاتحه ای نثار روحش ، اشکی به روی سنگ دیوارش ،
دستی بر پنجره محقر و کوچکی از آهن برای روحی بزرگ ، سینه ای فراخ ، دلی
به وسعت دریا ، و بالاخره دیدم که هنوز اسلام در غربت است و مسلمانی درپرده حجاب .
قلبم محزون و سینه ام آتش گرفته بود ولی اندیشیدم و دیدم که او خیلی خیلی زود تر
از موعود و زمان بدنیا آمده و خیلی حرف ها و حدیث های دیگر ....
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑
شریعتی خود سروده است :
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑
منبع:
سلام
روحش شاد ...
دکتر کسی بود که دیگه همچو او. نخواهد آمد...
موفق باشی
پیش منم بیا
سلام اولا احسنت به این همه حوصله و ویرایش...ثانیا به نطر من آدمای بزرگ دیگه تموم شدن ..همه غصانن و غصه هاشونم مثه همه...خلاصه بگم حال همه بده