همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

دکتر علی شریعتی وآثار وخاطرات او

دکتر علی شریعتی :

تو می‌دانی که من هرگز به خود نیندیشیدم، تو می‌دانی و

 همه می‌دانند که من حیاتم، هوایم، همه خواسته‌هایم به خاطر

 تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است.

تو می‌دانی و همه می‌دانند که هرگز به خاطر سود خود گامی

 برنداشته‌ام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبرده‌ام.

 تو می‌دانی و همه می‌دانند که نه ترسویم نه سودجو!

تو می‌دانی و همه می‌دانند که من سراپایم مملو از عشق به تو

 و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود.

 تو می‌دانی و همه می‌دانند که دلم غرق دوست داشتن تو

 و ایمان داشتن تو است. تو می‌دانی و همه می‌دانند که من

خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو می‌کنم که ایمانم تویی

و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی

 برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد.

 تو می‌دانی و همه می‌دانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن

 برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است.

 از شادی تو است که من در دل می‌خندم.

 از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خسته‌ام می‌درخشد،

 و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریه‌هایم احساس می‌کنم.

 

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

 

 

 ۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

 

و طبق معمول کلام آخر :

 

عشق در دریا غرق شدن است

و دوست داشتن در دریا شنا کردن

 

 

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

او رفت اما ماندگار شد ، در میان انسان ها ، قلب ها .

 او رفت ولی فریاد زد حقارت و اسارت انسان را ، فریاد کرد به غارت برده شدن

 منابع و ثروت های ملی را ، او فریاد زد الینه شدن انسان را و ایران و ایرانی را .

آری زمانی که با آن روح بلند و لطیف با ذهنی کنجکاو و سرشار از توان و استعداد

، عارفی محجحوب ، انسانی عالم و عارف و فهیم و فرزانه ، خطیب و متفکر و

 اندیشمندی متعهد ، مورخی قهار و با ایمان با جهان بینی و ایدوئولوژی مبتنی بر توحید

 و یکتا پرستی . روشن فکری که به خوبی احساس میکرد درد و دوست می داشت

 دردمندی را ، او درد انسان داشت و رنج رنجاندن .

او فریاد گر یزرگ آزادی ، مدافع راستین دینداری ، متدین و متعهد ، متعهدی استوار

 ، استادی معظم ، نویسنده ای مکرم ، عالمی علیم ، علیمی حکیم با افق دید وسیع ،

ریز بین و تیز هوش .

به اسارت رفتن انسان را در نظام برده داری که انسان به عنوان شی و ابزار خرید و

 فروش میشد و شلاق و تازیانه ارباب زر و زور بر پیکر عریانش چنان می نشست

 که صدای آن بیداری وجدانی را نوید می داد تا او را عصر را ، آفریقا را ، دیوار چین را

 ، ایوان مداین را ، کاخ های کسری و کاخ های کرملین ، سفید ، سرخ ، سبز را حاصل

قربانی شدن توده های مردم در آری این چنین بود ای برادر فریاد می زند .

 

در جریان دائمی و روند جاری و عادی حیات که همه تلاش برای زندگی است گاهی امری

 ، چیزی ، موضوعی ، حرکتی حادث می شود و فوق العاده ویژه می گردد ،

مانند حوادث طبیعی سیل و زلزله و در بحث انسانی نوابغ ، استعداد ها ، قهرمانان ،  پهلوانان

، مبارزان ، رهبران و... از آحاد مردم جدا شده و در دسته بندی ها و طبقه بندی ها از جایگاه

 ویژه ای برخوردار می شوند .

 

تولد دکتر شریعتی نیز ویژه بود او در عصر و شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی مسموم

، خفگان ،  حاکمیت حاکمان  جور و ضلم و غرور وابستگان  و نوکران بیگانه   و نا آگاهی ،

 تا حدودی گسترده و مطلق عمومی بدنیا آمد . دنیا آمدنش عجولانه و شاید یکی دو قرن زود تر

 از زمان بدنیا آمد  طوری که  جامعه و مردم توان پذیرش افکار و اندیشه هایش  را نداشتند  و

 نتوانستند آنچنان که شایسته اوست او را درک نمایند . او بدنیا آمد زود و از دنیا رفت زود .

 آمدنش به میل  و خواست خود نبود  ولی رفتنش  چرا .!!!

 او خود رفتنی را انتخاب کرد که خواسته بود .

 خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز خود چگونه رفتن را خواهم آموخت و آموخت

مرگ سرخ را ، عزت و افتخار و شرافت و ماندگاری را .

استفاده ابزاری از زن ، از زنان مسلمان ایرانی ، ترویج فرهنگ مبتذل غرب ، ابتذال و

 رواج مد فرنگی و فراموش شدن لباس ملی و پایمال شدن ناموس زن را در فاطمه فاطمه

 است به تصویر می کشد .

مبارز را شیوه ی زندگی و بر آن سفارش و رسالت سنگین شیعه و مسلمان بودن را در

 تشییع سرخ بسیار زیبا می نگارد .

او در برابر ادعای ادیان دیگر تاریخ ادیان را نوشت . معلم بزرگ استاد شریعتی فضای

 سیاسی و اوضاع شبه جزیره عربستان و حاکمیت نا حق در برابر حق .

 رواج ظلم و تبعیض را تحمل نمی کند و ابوذر را در ربذه جستوجو کرده و او را تا رسیدن

 به شهادت تعقیب می کند ،

آگاهی را راه نجات توده های مردم می داند و بر مطالعه سفارش و قلم گهر بارش بی نظیر

 در تاریخ به یادگار می ماند .

29 خرداد پس از 15 خرداد و 28 خرداد ، 29 خرداد است و سالروز غروب خورشید

 فروزان عرصه ی علم وادب ، در گذشت معلمی عزیز ، استادی فرزانه ، انسانی کامل ،

 غزیز سفر کرده ، دکتر شریعتی است که بر تمامی دوستداران و محبانش تسلیت

عرض می نمایم .

امیدوارم روزی فرا برسد که در فقدان این سرمایه ماندگار جهان علم و ادب و هنر و اندیشه

حق اش را ادا کرده باشند و باشیم .

 

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

دکتر شریعتی :

              ... وخدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ

           بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

                   و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

،،،،،،،،،،،

اسلام در غربت

:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑

 

برای زیارت از نزدیک بانوی قهرمان کربلا ، قافله سالار اسرا ، زبان ناطق

 و قرآن صاعد و دختر علی بزرگ و خواهر حسین (ع) یادگار فاطمه ، پرستار

 مجروحان میدان نبرد ، تکیه گاه مادران شهید داده و کودکان به زنجیر ظلم بسته

 حضرت زینب (س) و دختر شیرین زبان امام حسین (ع) آنکه و آنکسی که اغلب

 همنوا به عمه بود ، حضرت رقیه و دیگر عتبات عالیات و هابیل اولین شهید کینه

 و حسد و تفریح و تفرج و شناخت کشوری دیگر ، مردمی دیگر ، آداب و رسوم

 و فرهنگ و هنر و اقتصاد و اجتماع و دین و مذهب و مسلک دیگر سفری به کشور

 سوریه داشتم با کاروانی ۴۰ نفره در قالب توری رسمی .....

 

در آستانه سفر و خروج  از کشور نیت کردم   و عهد بستم که برای زیارت  اشخاص

 و افراد و اماکن مورد اشاره و تا حدودی برابر برای زیارت انسانی عارف و فرزانه

، اندیشمندی توانا ،سخنرانی شجاع و نترس ، اسلام شناسی زبر دست و زیرک ،

 نویسنده ای توانا و  بالاتر از همه ی این ها معلمی عاشق  و عارف و دردمند و 

 درد آشنا ، استاد ارجمند دانشگاه ، شهیدی مکرم « دکتر علی شریعتی » .

 

تصورات قبل از سفر : تصور می کردم که آن گوهر تابناک و زبان گویا ، همان کسی

 که در تغذیه  افکار جوامع بویژه نسل جوان ،  دانشجویان  دانشگاه ها ،  فیلسوفان

سایر کشورها و آحاد  مردم نقش ارزشمندی  دارد او که اثار و  تالیفات و  تحقیقات و 

 بیانات ماندگار و جاویدان و یگانه هستند .

 

 کسی که حج را مشعر ، مشعر را شعور و آگاهی عرفات ، عرفات را عرفان و عارفی

 شناخت  کامل و کافی  ، منی را نماد ایثار  و تقدیم عزیز ترین   و شیرین ترین  ثمره و

 دل مشغولی و  پاره ی تن  و گوشه ی  جگرش  ،  ماجرای گلو  و خنجر بران ، او که

ابوذر را در ربذه ، برادرانش را در مصر و در لای دیوار های اهرام ثلاثه فریاد می زند

 و به آن چنان و ای چنین بودنش اعتراف می کند ، انسانی که محمد را امین ،

علی را بزرگ ، فاطمه را فاطمه ، حسین را ثار الله ، نهج البلاغه را برادر قرآن میشمارد

 و به جامعه معرفی میکند و از افتخار و قوم و تاریخ و دین و سرزمینی یاد میکند که

 هیچ تاریخی نظیر را ندارد که علی پدر ، فاطمه مادر ، حسین پسر و زینب دختر

 باشد یعنی جمع کمالات .

آری فکر می کردم ازدحام و شلوغی ، صف های طولانی ، نوبت برای زیارت بارگاه

 و آرامگاه با شکوه و مجلل و در خور شان آن چنان استادی ، دلشاد و خرسند 

رفتم و پس از استراحت و زیارت هی منتظر ماندم در برنامه ی کاروانی جایی ،

زمانی ، مبحثی ، روزی ، ساعتی ، دقیقه ای ، ثانیه ای نیز برای زیارت و دیدار و

نثار فاتحه به روح بلندش تخصیص داده ود پس از تقلا تازه فهمیدم زهی خیال باطل و خام .

ملول و دل شکسته ، محزون و مایوس و خود را راضی و قانع کردم به یادی و نامی

و صلواتی و دعایی و ذکر خیری .

دادن آدرس و نشانی و سفارش حاظران از آن عزیز سفر کرده باز دیدم نه زهی خیال باطل ،

 بغض در گلو ، اشک در دیده ، ناچار و لابد راهی قبرستانی شدم که قبر  استاد هم آنجا بود .

*** رفتم و دیدم ای داد و بیداد غریب و تنها ، سرد و خاموش در اولین گوشه ی قبرستان

 ، پشت دیوار اتاقکی خاموش ، آتشفشانی در دل خاک و خاکروبه ، گوهری پنهان ، آرامشی

 کامل و سکوتی مرموز ، در آرامگاه فریاد گر قرن .

 خلوتی کردم ، دعایی ، فاتحه ای نثار روحش ، اشکی به روی سنگ دیوارش ،

 دستی بر پنجره محقر و کوچکی از آهن برای روحی بزرگ ، سینه ای فراخ ، دلی

 به وسعت دریا ، و بالاخره دیدم که هنوز اسلام در غربت است و مسلمانی درپرده حجاب .

قلبم محزون و سینه ام آتش گرفته بود ولی اندیشیدم و دیدم که او خیلی خیلی زود تر

 از موعود و زمان بدنیا آمده و خیلی حرف ها و حدیث های دیگر ....

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑

 

شریعتی خود سروده است :

 

                                چو کس با زبان دلم آشنا نیست

                                                                      چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

                                چو یاری مرا نیست ، بهتر

                                                                  که از یاد یاران فراموش باشم  

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑

 

منبع:

 

 www.dr-alishariati.blogfa.com/

نظرات 2 + ارسال نظر
علی اکبر سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
روحش شاد ...
دکتر کسی بود که دیگه همچو او. نخواهد آمد...
موفق باشی
پیش منم بیا

ع چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.wxyz.blogsky.com

سلام اولا احسنت به این همه حوصله و ویرایش...ثانیا به نطر من آدمای بزرگ دیگه تموم شدن ..همه غصانن و غصه هاشونم مثه همه...خلاصه بگم حال همه بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد