در همین معنا رمانتیسم چون یک روش هنریِ متضاد با کلاسیسیسم
و رئالیسم دانسته می شود.
رمانتی سیسم اصطلاحی است که در تاریخ هنرهای نوین نمی توان آن را
کنار گذاشت، این اصطلاح را اواخر قرن هجدهم، ابتدا منتقدین آلمانی برای
تفکیک خصوصیات هنری "مدرن" از خصوصیات " کلاسیک" به کار بردند.
رمانتی سیسم به قدری جلوه ها و نمودهای متنوعی دارد که ذکر یک
توصیف واحد برای آن غیر ممکن است. اما موضوع اصلی آن اعتقاد
به ارزش تجربه ی شخصی و فردی است،
در واقع رمانتیسم واکنشی بود در مقابل خردگرایی عصر روشنگری و
نظم سبک کلاسیک.
واژه ی رمانتیک از واژه ی فرانسوی " رُمانس" – به معنای داستان تخیلی
قرون وسطایی که به زبانهای لاتینی نوشته می شد
– مشتق شده است. و در اصطلاح تاریخ هنر و نقد هنری به کاربرد صو
ر به صورت غیر صحیح، نااستوار، غیر منطقی، شخصی و بیانگر در
هر اثر هنری اشاره دارد
( در نقطه ی مقابلِ گرایش به صور صریح، استوار، منطقی، غیر شخصی،
و دارای تناسب آثار کلاسیک).
هنر رمانتیک از اصول و قواعد معین زیبایی صوری پیروی نمی کند،
ولی همچون هنر کلاسیک گرا، بیشتر به مفاهیم آرمانی می پردازد تاامور
واقعی.
" نمایش هیجان طوفانی و طبیعت سرکش"
که از جمله علایق رومانتی سیسم بود،
نیاز به شیوه ای "پر از حرکت و رنگ " داشت.
و برای متقاعد کردن بیننده، باید نحوه ی ارائه ی اثر تا حد امکان
"واقعگرایانه" باشد.
رومانتیست ها تمایل به طبیعت گرایی و واقعگرایی داشتند،
نمونه از از این واقعگرایی در پیکره ی یکی از شخصیت های داستان
"سه تفنگدار" اثر دوما که توسط "گوستاو کوربه"gustavecourbet
( نقاش و پیکره ساز فرانسوی) ساخته شده بود را می توان مشاهده کرد.
رمانتیسم، بیشتر گرایش ذهنی ارائه می دهد تا مجموعه ای از روش های
سبک شناسانه و بیشتر با بیان ایده ای مرتبط است که منشاء
در قالب سخن دارد تا قالب بصری.
به همین دلیل رومانتیسم خود را با سهولت بیشتری
در موسیقی و ادبیات بیان می کند تا هنرهای بصری.
زیرا مفهوم لایتناهی و تعالی، مفهوم نیروهایی که فراتر از مرزهای خرد
می روند، ضرورتا باید مبهم باشند ، یعنی بیشتر مصداق ذهنی داشته باشند
تا محسوس به آن صورت که در نقاشی و مجسمه سازی مشهود است.
گرچه هیچ سبک و مکتب رمانتیکی در معماری وجود ندارد،
اما احیا مجدد سبک گوتیک، بویژه در مراحل آغازین آن جنبه ای از
رمانتیسم محسوب می شود.
نقاشی در قرن نوزدهم شدیدا از روح رومانتی سیسم تاثیر پذیرفته بود،
در آغاز سبک جدید
" فرانسیسکو گویا" نقاش بزرگ اسپانیایی را می بینیم با تابلوی معروفش
" سوم ماه مه" (The Third of May) که به قول خودش، سه استاد داشت
: ولاسکوئز، رامبراند و طبیعت! ( گویا یک شخصیت انتقالی است که در
هیچ رده ی معینی طبقه بندی نمی شود و
چند گرایش هنری را به هم ربط می دهد)
نمونه ای از اغراق های احساسی را در تابلوی " سوم ماه مه" می بینیم.
در این تابلو، گویا برای نمایش عناد، نفرت و وحشت، حالتها و حرکات
پیکرها را به نحو شگفت آوری اغراق آمیز کرده است.
آشنایی با سبک هنری رئالیسم Realism
رئالیسم یا واقع گرایی، شیوه ای است که در آن هنرمند باید در نمایش طبیعت
( طبیعت بدونِ انسان و با انسان) از هرگونه "احساساتی گری" خودداری کند.
اما منظور ما از رئالیسم، در اینجا شیوه ی هنری ای است که از حوالی سال
1840
به بعد در اروپا و دیگر نقاط جهان متداول شد.مدت زیادی از میانه ی
قرن نوزدهم نگذشته بود که شارل بودلر شاعر و هنرشناس فرانسوی،
در سال 1846 نقاشیهایی را می ستود که بتواند
"خاصیت قهرمانی زندگی معاصر" را به وصف درآورد.
در آن زمان تنها یک نقاش وجود داشت که برآوردن این "نیازمندی"
را اساس ایمان هنری خود قرار دهد. و او کسی نبود جز گوستاوکوربه که در
بخش قبل از او نام برده شد. کوربه که به پرورش روستایی خود می بالید و
در سیاست از سوسیالیست ها طرفداری می کرد، هنر خود را
در سالهای میان 50-1840 به شیوه ی نوباروک رمانتیک آغاز کرد،
لیکن در سال 1848 در زیر فشار طغیانهای انقلابی که سراسر اروپا
را فرا گرفته بود، کوربه به این عقیده در آمد:
تاکیدی که مکتب رومانتیسم بر اهمیت احساس و تخیل می گذاشت
صرفا دستاویزی بود برای فرار از واقعیتهای زمان و او اعتقاد به این امر
پیدا کرد که هنرمند نباید تنها به تجربه ی شخصی و بی واسطه ی خود
تکیه کند و می گفت:
من نمی توانم فرشته ای را تصویر کنم، زیرا هرگز آن را به چشم ندیده ام!
هنگامی که کوربه پرده ی "سنگ شکنان" را به معرض نمایش گذاشت
، نخستین اثری بود که واقعگرایی برنامه ریزی شده ی او
را به طور کامل در بر داشت.
وی دو مرد را که بر جاده ای کار می کردند دیده بود و آنها را
سرمشق نقاشی اش قرار داده بود.
کوربه آنها را به اندازه ی طبیعی، با هیکلی جسیم و حالتی کاملا عادی،
بدون هیچ گونه نشانی از بارقه ی رنج یا حساسیت بارز نقاشی کرد.
در سالهای 1855 که نمایشگاه های نقاشی پاریس در انحصار آثار انگر
و دلاکروا بود کوربه با تشکیل دادن نمایشگاه خصوصی آثار خود را به
همراه "بیانیه ی واقعگرایی" خود عرضه کرد.
موضوعات او بیشتر شکارچیان، دهقانان، کارگران و ... بودند.
به بیان او دنیای نقاشی دارای"قوانینی طبیعی" است و نخستین وظیفه ی
هر نقاش این است که به پرده نقاشیش وفادار بماند نه نسبت
به دنیای خارج وهمینجاست که طرز فکر"هنر برای هنر" که بعدها
در اروپا رواج یافت بنیان می یابد.
کوربه در نقاشی های خود از هرگونه پیرایه بندی و اغراق احساساتی
خودداری می کرد، تا آنجا که معمولا کارهای او را زشت و ناهنجار
و غیر هنری به شمار می آوردند.
از رئالیست های دیگر"انوره دومیه" است که در طی حکومت ناپلئون سوم
برای نشریات انتقادی- فکاهی کاریکاتور تهیه می کرد.
دومیه در کارهایش از هرگونه آب و تاب دادن موضوع خودداری می کرد
و واقعیات اجتماعی هرچند تلخ و وحشیانه را به تصویر می کشید.
رئالیسم در کلیت خود، اصلاحی در تاریخ هنر است
که به بازنمایی واقعیتِ مورد تجربه ی انسانها در زمان و مکان معین اشاره دارد.
در این تعریفِ عام، رئالیسم مفهومی متضاد با آرمانگرایی، انتزاعگرایی،
چکیده نگاری و رمانتیسم است و
از این رو با معنای ناتورالیسم(naturalism)، مترادف انگاشته می شود.
از جنبه ی صوری، رئالیسم به این دلیل با ناتورالیسم متمایز است
که بر "عام در خاص" تاکید می کند
( ناتورالیسم صرفا " خاص" را چون اساس واقعیت ارائه می کند)
از نظر محتوی نیز رئالیسم با ناتورالیسم متفاوت است،
زیرا لزوما به اثباتگرایی و فلسفه ی طبیعتگرانه درباره ی زندگی نمی پردازد.
گاه واقع گرایی را در معنای "واقع نمایی" بکار می برند.
که در این صورت مفهومی متضاد با کژنمایی است.
برخی نیز شبیه سازی واقعیت را "واقعگرایی بصری" می نامند.
و آن را از واقعگرایی مفهومی جدا میکنند.
رئالیسم به مثابه یک روش هنری، قابل تعمیم به بسیاری از آثار
هنری – صرف نظر از سبک یا اسلوب معین - است.
رئالیسم را در آثاری می توان شناخت که هنرمند از سطح ظواهر عینی
فراتر رفته، حقایقی از روابط گوناگون و پویای انسانها با یکدیگر و
با محیطشان را بیان می کند و به طور کلی با مسئله ی "انسان چیست
و چه می تواند بشود" درگیر می شود.
نقاشانی چون رامبراند، گویا، وانگوگ، پیکاسو، لژه و
بسیاری از هنرمندان دیگر، آثاری واقع گرایانه آفریده اند.
در برخی از این آثار روشهای کژنمایی، انتزاع و چکیده نگاری به
کار رفته است
.رئالیسم چون یک آموزه یا نظریه ی هدفمند، در میانه ی سده ی نوزدهم،
واکنشی در برابر خصلت آرمانی کلاسی سیسم و خصلت ذهنی و تلقینی
رمانتیسم بود.
واقعگرایی سده ی نوزدهم بر تفسیر همه جانبه ی زندگی اجتماعی
و تجسم دقیق سیمای زمانه تاکید می کرد.
(از نظریه پردازان اصلی آن، شانفلُری و دورانتی بودند).
ادامه ی جنبش رئالیسم سده ی نوزدهم به دو جریان
امپرسیونیسم و ناتورالیسم – به خصوص در ادبیات – انجامید
(واقعگرایی اجتماعی، رئالیسم سوسیالیست، واقعگرایی نو)
*****
آشنایی با سبک هنری امپرسیونیسم -
Impressionism
در بهار 1874 گروهی از هنرمندان فرانسوی تحت نام انجمن هنرمندان
گمنام، متشکل از نقاشان و مجسمه سازان و حکاکان و...
گرد هم آمدند و یک استودیوی عکاسی( آتلیه نادار)
را برای نمایش آثارشان اجاره کردند و در معرض دید عموم گذاشتند.
با این کار شدید ترین و خصمانه ترین واکنش ها را که تا آن هنگام
در دنیای هنری پاریس با آن مواجه بودند برانگیختند.
در طی سده ی نوزده میلادی رابطه بین جامعه و هنرمند به طور روز افزونی
تصنعی می شد تا اینکه سرانجام در همین نمایشگاه آثار امپرسیونیست ها
به نقطه ی گسست خود رسید. امپرسیونیسم حقیقتاً نخستین و مهمترین جنبش
مدرن هنری در سده نوزدهم محسوب می شود.
امپرسیونیسم در لغت به معنای دریافتگری، دریافت آنی،
یا دریافت حسی است.
امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود، بلکه تشکل آزادانه
هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل
آثارشان در کنار هم قرار گرفتند.
امپرسیونیسم صرفا یک سبک نقاشی نبود بلکه یک رویکرد نوین به
هنر و زندگی بود. آثار نقاشی امپرسیونیست ها ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار
در طبیعت بود.
نخستین هسته ی این جنبش توسط مونه، رنوار، سیسلی و پیسارو بود
که وجه اشتراکشان گسست از آموزش های رسمی فرهنگستانی بود.
این هنرمندان ابتدا نام خود را
"انجمن هنرمندان نقاش مجسمه ساز و گراور گمنام" گذاشتند.
اما بعدا نام یکی از تابلوهای مونه به نام امپرسیون طلوع آفتاب
منتقد جوان لوئیس لروی(لویی لروا) را واداشت تا در مجله charivari
( شاری واری) کل گروه را امپرسیونیست ها نام نهد
و این نام که با لحنی تمسخر آمیز ابداع شده بود،
بعداً از سوی خود هنرمندان گروه به عنوان گواهی بر حداقل یکی از
جنبه های برجسته اهداف آنان پذیرفته شد.
*****
آشنایی با سبک هنری سمبولیسم
Symbolism
قرن بیستم و جلوه هایی از هنر نو گرا:
گفتگو در قرنی که خود در آن زندگی کرده ایم شاید به مراتب دشوارتر
از بررسی مشخصات هر دوره ی تاریخی باشد. اما در اصل قرن بیستم
قرنی بحرانی و دنباله دار است که در آن انسان، خود را از قالب پیشین
بیرون آورده و به شکل دیگری می سازد. بر اساس بینش های مختلفی که
حاکم بر هنر امروزی است، هنر بنا به تعریفی عبارت است از به کارگیری
عناصری همچون صوت، رنگ یا کلمه، با آرایشهایی که هیچ نیازی ندارند
به چیزی بیرون از خود اشاره کنند. و به عبارت واضح تر، دیگر احتیاجی
ندارند"چیزی" را نشان دهند.
هنرمند این قرن چون دانشمندان با وسایل کار خود "تجربه" می کنند،ا
مکانات آن را بررسی می کنند و شکلهایی تازه ابداع میکنند
.اغلب هنرمندان امروزی به دنبال چیزهایی یگانه و بی همتا هستند.
گرایشهای هنری نوین در قرن بیستم:
سمبولیسم: Symbolism
سمبولیسم در لغت به معنای رمز گرایی و نمادگرایی است.
سمبولیسم، جنبشی نامحسوس در هنر بود که در دهه های 1880و 1890
در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه ظهور
و شکل گرفت.
این جنبش واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانه ی مکتب امپرسیونیسم
و نیز به اصول رئالیسمی که توسط کوربه وضع شد.
" نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط می تواند شامل بازنمایی
چیزهایی شود که واقعی و موجودند...
شیء انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد"
موریه شاعر، در تضاد مستقیم با این ایده، مرامنامه ی سمبولیستی را در
فیگارو در18 سپتامبر1886 انتشار داد و در آن اظهار داشت:
اصل اساسی هنر" جامه پوشاندن به ایده به شکل حسی است"
و کلمه ای بود که اولین بار برای نقاشیهای "ونگوگ" و " گوگن"
به کار رفت.
سمبولیسم واقعیت محض را مبتذل و ناچیز می شمرد و مدعی بود
که باید واقعیت را به شکل سمبول(نماد) شناخت درونی هنرمند از آن واقعیت
ارائه کرد.
در سمبولیسم ذهنیت رمانتیسیسم شکل افراطی به خود گرفت.
علاوه بر ذهنیت افراطی، سمبولیستها اصرار داشتند که هنر را از هرگونه
کیفیت سودمند بزدایند و شعار" هنر برای هنر" (پارناسین)را ترویج دهند.
هدف سمبولیسم حل مناقشه بین دنیای مادی و معنوی است.
به همان ترتیب که شاعر سمبولیست زبان شعری را پیش از همه به عنوان
بیان نمادین زندگی درونی مورد توجه قرار داد، آنها نیز از نقاشان می خواستند
تا بیانی بصری برای رمز و راز بیابند.
نمادگرایان بر این باور بودند که تجسم عینی، کمال مطلوبی در هنر نیست،
بلکه باید انگارها را به مدد نمادها القا کرد.
بر این اساس آنان عینیت را مردود شمردند و بر ذهنیت تأکید کردند.
همچنین کوشیدند رازباوری را با گرایش به انحطاط و شهوانیت
در هم آمیزند.
نقاشان سمبولیست تصور می کردند رنگ و خط در ماهیت خود قادر
به بیان ایده هستند.
منتقدین سمبولیست بسیار تلاش داشتند تا بین هنرها و نقاشی های رودن
که با اشعار بودلر و ادگار آلن پو قابل قیاس بود و با موسیقی کلود دبوسی
توازی هایی برقرار سازند.
از این رو سمبولیست ها بر ارجح بودن ذهنیت وانگیزش بر توصیف
( یا نمایش) مستقیم و صریح تشبیهات تأکید می ورزیدند.
هنرمندان سمبولیست از نظر سبک و روش کار بسیار متنوع بودند.
بسیاری از هنرمندان سمبولیست از نوع خاصی تصویر پردازی مشابه به
نویسندگان سمبولیست، الهام می گرفتند.
اما گوگن و پیروان او از موضوعات متظاهرانه و افراطی کمتر
استفاده می کردند و غالبا صحنه های روستایی را بر می گزیدند.
با وجود آن که نوعی حس مذهبی شدید و پر رمز و راز، مشخصه ی
این جنبش بود، ولی همین حس شدید شهوانی و انحرافی،
مرگ، بیماری و گناه از جمله موضوعات مورد علاقه جنبش بود.
اگر چه سمبولیسم عمدتا در هنر فرانسه بحث می شود اما تاثیر فراگیر
و گسترده تری داشت و هنرمندان مختلفی چون "مونش"
به عنوان بخشی از جنبش در مفهوم گسترده ی آن مورد توجه هستند.
در مجموع از دیدگاه سمبولیست ها واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد
فقط می توانست به صورت غیر مستقیم با واسطه بیان شود،
یعنی با استفاده از کلید ها یا تمثیل هایی که نمایانگر واقعیت درونی بودند.
پل گوگن که زندگی اجتماعی خود را با کار دلالی سهام در پاریس آغاز کرد
از روی ذوق شخصی به نقاشی و جمع آوری آثار هنرمندان معاصر پرداخت.
در سال 1889 وی در مقام شخصیت اصلی هنر نوظهور سمبولیسم
خوانده شد.
پیروان رمزگرای گوگن خود را "نبی ها" ( کلمه عبری به معنای پیغمبر)
می نامیدند.
نقاش انزواجوی دیگری که توسط رمزگرایان کشف شد:
"اودیلن رودون" بود که تخیلی انباشته از اوهام داشت.
وی استاد حکاکی روی سنگ و مس برای چاپ تصاویر سیاه قلم بود
از رویاهای عجیب و غریب و تخیلات کابوس آسای
ادبیات رمانتیک الهام می گرفت.
اثر معروفش" چشم بالونی"
را به ادگار آلن پو تقدیم کرد.
در واقع حکاکی های رودون اشعاری مرئی هستند که عالم وهم انگیز
و میت آسای پو را به تصویر کشیده اند. در این اثر چشمی واحد
رمزگونه برای به نمایش در آوردن عقل بصیر خداوند است.
رودون تمام کاسه ی چشمی را که از حفره اش بیرون آمده به
صورت بالونی سرگردان در آسمان نقش کرده است. |
*******
آشنایی با سبک هنری کوبیسم - cubism
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین
جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید.
کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت،
به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند.
جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان
- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.
جنبش کوبیسم توسط "پیکاسو" و "براک" بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی
شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت
(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در
مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم
(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند،
او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک»
این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان
پذیرفته شد.
کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود.
به یک سخن،کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا،
گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد،
واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد.
پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند
و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند.
در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها،
صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند.
آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را
– که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا
به نوعی تکرنگی رسیدند.
با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و
انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.
شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن
و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند.
در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود،
حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد. |
|
تالارگلستان تاک - بخش فرهنگ و هنر