قرن بیستم و جلوه هایی از هنر نو گرا:
گفتگو در قرنی که خود در آن زندگی کرده ایم شاید به مراتب دشوارتر از بررسی مشخصات هر دوره ی تاریخی باشد. اما در اصل قرن بیستم
قرنی بحرانی و دنباله دار است که در آن انسان، خود را از قالب پیشین
بیرون آورده و به شکل دیگری می سازد. بر اساس بینش های مختلفی که
حاکم بر هنر امروزی است، هنر بنا به تعریفی عبارت است از به کارگیری
عناصری همچون صوت، رنگ یا کلمه، با آرایشهایی که هیچ نیازی ندارند
به چیزی بیرون از خود اشاره کنند. و به عبارت واضح تر، دیگر احتیاجی
ندارند"چیزی" را نشان دهند.
هنرمند این قرن چون دانشمندان با وسایل کار خود "تجربه" می کنند،ا
مکانات آن را بررسی می کنند و شکلهایی تازه ابداع میکنند
.اغلب هنرمندان امروزی به دنبال چیزهایی یگانه و بی همتا هستند.
گرایشهای هنری نوین در قرن بیستم: سمبولیسم: Symbolism سمبولیسم در لغت به معنای رمز گرایی و نمادگرایی است. سمبولیسم، جنبشی نامحسوس در هنر بود که در دهه های 1880و 1890
در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه ظهور
و شکل گرفت.
این جنبش واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانه ی مکتب امپرسیونیسم
و نیز به اصول رئالیسمی که توسط کوربه وضع شد.
" نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط می تواند شامل بازنمایی
چیزهایی شود که واقعی و موجودند...
شیء انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد"
موریه شاعر، در تضاد مستقیم با این ایده، مرامنامه ی سمبولیستی را در فیگارو در18 سپتامبر1886 انتشار داد و در آن اظهار داشت:
اصل اساسی هنر" جامه پوشاندن به ایده به شکل حسی است"
و کلمه ای بود که اولین بار برای نقاشیهای "ونگوگ" و " گوگن"
به کار رفت.
سمبولیسم واقعیت محض را مبتذل و ناچیز می شمرد و مدعی بود که باید واقعیت را به شکل سمبول(نماد) شناخت درونی هنرمند از آن واقعیت
ارائه کرد.
در سمبولیسم ذهنیت رمانتیسیسم شکل افراطی به خود گرفت.
علاوه بر ذهنیت افراطی، سمبولیستها اصرار داشتند که هنر را از هرگونه
کیفیت سودمند بزدایند و شعار" هنر برای هنر" (پارناسین)را ترویج دهند.
هدف سمبولیسم حل مناقشه بین دنیای مادی و معنوی است. به همان ترتیب که شاعر سمبولیست زبان شعری را پیش از همه به عنوان
بیان نمادین زندگی درونی مورد توجه قرار داد، آنها نیز از نقاشان می خواستند
تا بیانی بصری برای رمز و راز بیابند.
نمادگرایان بر این باور بودند که تجسم عینی، کمال مطلوبی در هنر نیست، بلکه باید انگارها را به مدد نمادها القا کرد.
بر این اساس آنان عینیت را مردود شمردند و بر ذهنیت تأکید کردند.
همچنین کوشیدند رازباوری را با گرایش به انحطاط و شهوانیت
در هم آمیزند.
نقاشان سمبولیست تصور می کردند رنگ و خط در ماهیت خود قادر به بیان ایده هستند.
منتقدین سمبولیست بسیار تلاش داشتند تا بین هنرها و نقاشی های رودن
که با اشعار بودلر و ادگار آلن پو قابل قیاس بود و با موسیقی کلود دبوسی
توازی هایی برقرار سازند.
از این رو سمبولیست ها بر ارجح بودن ذهنیت وانگیزش بر توصیف
( یا نمایش) مستقیم و صریح تشبیهات تأکید می ورزیدند.
هنرمندان سمبولیست از نظر سبک و روش کار بسیار متنوع بودند. بسیاری از هنرمندان سمبولیست از نوع خاصی تصویر پردازی مشابه به
نویسندگان سمبولیست، الهام می گرفتند.
اما گوگن و پیروان او از موضوعات متظاهرانه و افراطی کمتر
استفاده می کردند و غالبا صحنه های روستایی را بر می گزیدند.
با وجود آن که نوعی حس مذهبی شدید و پر رمز و راز، مشخصه ی
این جنبش بود، ولی همین حس شدید شهوانی و انحرافی،
مرگ، بیماری و گناه از جمله موضوعات مورد علاقه جنبش بود.
اگر چه سمبولیسم عمدتا در هنر فرانسه بحث می شود اما تاثیر فراگیر
و گسترده تری داشت و هنرمندان مختلفی چون "مونش"
به عنوان بخشی از جنبش در مفهوم گسترده ی آن مورد توجه هستند.
در مجموع از دیدگاه سمبولیست ها واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد فقط می توانست به صورت غیر مستقیم با واسطه بیان شود،
یعنی با استفاده از کلید ها یا تمثیل هایی که نمایانگر واقعیت درونی بودند.
پل گوگن که زندگی اجتماعی خود را با کار دلالی سهام در پاریس آغاز کرد از روی ذوق شخصی به نقاشی و جمع آوری آثار هنرمندان معاصر پرداخت.
در سال 1889 وی در مقام شخصیت اصلی هنر نوظهور سمبولیسم
خوانده شد.
پیروان رمزگرای گوگن خود را "نبی ها" ( کلمه عبری به معنای پیغمبر)
می نامیدند.
نقاش انزواجوی دیگری که توسط رمزگرایان کشف شد: "اودیلن رودون" بود که تخیلی انباشته از اوهام داشت.
وی استاد حکاکی روی سنگ و مس برای چاپ تصاویر سیاه قلم بود
از رویاهای عجیب و غریب و تخیلات کابوس آسای
ادبیات رمانتیک الهام می گرفت.
اثر معروفش" چشم بالونی"
را به ادگار آلن پو تقدیم کرد.
در واقع حکاکی های رودون اشعاری مرئی هستند که عالم وهم انگیز
و میت آسای پو را به تصویر کشیده اند. در این اثر چشمی واحد
رمزگونه برای به نمایش در آوردن عقل بصیر خداوند است.
رودون تمام کاسه ی چشمی را که از حفره اش بیرون آمده به
صورت بالونی سرگردان در آسمان نقش کرده است. | |
*******
آشنایی با سبک هنری کوبیسم - cubism
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین
جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید.
کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت،
به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند.
جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان
- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.
جنبش کوبیسم توسط "پیکاسو" و "براک" بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت
(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم
(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند،
او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک»
این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان
پذیرفته شد.
کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن،کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا،
گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد،
واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد.
پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند
و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند.
در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها،
صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند.
آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را
– که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا
به نوعی تکرنگی رسیدند.
با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و
انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.
شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند.
در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود،
حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد. ![]() |
دکتر علی شریعتی :
تو میدانی که من هرگز به خود نیندیشیدم، تو میدانی و
همه میدانند که من حیاتم، هوایم، همه خواستههایم به خاطر
تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است.
تو میدانی و همه میدانند که هرگز به خاطر سود خود گامی
برنداشتهام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبردهام.
تو میدانی و همه میدانند که نه ترسویم نه سودجو!
تو میدانی و همه میدانند که من سراپایم مملو از عشق به تو
و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود.
تو میدانی و همه میدانند که دلم غرق دوست داشتن تو
و ایمان داشتن تو است. تو میدانی و همه میدانند که من
خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو میکنم که ایمانم تویی
و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی
برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد.
تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن
برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است.
از شادی تو است که من در دل میخندم.
از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خستهام میدرخشد،
و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریههایم احساس میکنم.
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
و طبق معمول کلام آخر :
عشق در دریا غرق شدن است
و دوست داشتن در دریا شنا کردن
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
او رفت اما ماندگار شد ، در میان انسان ها ، قلب ها .
او رفت ولی فریاد زد حقارت و اسارت انسان را ، فریاد کرد به غارت برده شدن
منابع و ثروت های ملی را ، او فریاد زد الینه شدن انسان را و ایران و ایرانی را .
آری زمانی که با آن روح بلند و لطیف با ذهنی کنجکاو و سرشار از توان و استعداد
، عارفی محجحوب ، انسانی عالم و عارف و فهیم و فرزانه ، خطیب و متفکر و
اندیشمندی متعهد ، مورخی قهار و با ایمان با جهان بینی و ایدوئولوژی مبتنی بر توحید
و یکتا پرستی . روشن فکری که به خوبی احساس میکرد درد و دوست می داشت
دردمندی را ، او درد انسان داشت و رنج رنجاندن .
او فریاد گر یزرگ آزادی ، مدافع راستین دینداری ، متدین و متعهد ، متعهدی استوار
، استادی معظم ، نویسنده ای مکرم ، عالمی علیم ، علیمی حکیم با افق دید وسیع ،
ریز بین و تیز هوش .
به اسارت رفتن انسان را در نظام برده داری که انسان به عنوان شی و ابزار خرید و
فروش میشد و شلاق و تازیانه ارباب زر و زور بر پیکر عریانش چنان می نشست
که صدای آن بیداری وجدانی را نوید می داد تا او را عصر را ، آفریقا را ، دیوار چین را
، ایوان مداین را ، کاخ های کسری و کاخ های کرملین ، سفید ، سرخ ، سبز را حاصل
قربانی شدن توده های مردم در آری این چنین بود ای برادر فریاد می زند .
در جریان دائمی و روند جاری و عادی حیات که همه تلاش برای زندگی است گاهی امری
، چیزی ، موضوعی ، حرکتی حادث می شود و فوق العاده ویژه می گردد ،
مانند حوادث طبیعی سیل و زلزله و در بحث انسانی نوابغ ، استعداد ها ، قهرمانان ، پهلوانان
، مبارزان ، رهبران و... از آحاد مردم جدا شده و در دسته بندی ها و طبقه بندی ها از جایگاه
ویژه ای برخوردار می شوند .
تولد دکتر شریعتی نیز ویژه بود او در عصر و شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی مسموم
، خفگان ، حاکمیت حاکمان جور و ضلم و غرور وابستگان و نوکران بیگانه و نا آگاهی ،
تا حدودی گسترده و مطلق عمومی بدنیا آمد . دنیا آمدنش عجولانه و شاید یکی دو قرن زود تر
از زمان بدنیا آمد طوری که جامعه و مردم توان پذیرش افکار و اندیشه هایش را نداشتند و
نتوانستند آنچنان که شایسته اوست او را درک نمایند . او بدنیا آمد زود و از دنیا رفت زود .
آمدنش به میل و خواست خود نبود ولی رفتنش چرا .!!!
او خود رفتنی را انتخاب کرد که خواسته بود .
خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز خود چگونه رفتن را خواهم آموخت و آموخت
مرگ سرخ را ، عزت و افتخار و شرافت و ماندگاری را .
استفاده ابزاری از زن ، از زنان مسلمان ایرانی ، ترویج فرهنگ مبتذل غرب ، ابتذال و
رواج مد فرنگی و فراموش شدن لباس ملی و پایمال شدن ناموس زن را در فاطمه فاطمه
است به تصویر می کشد .
مبارز را شیوه ی زندگی و بر آن سفارش و رسالت سنگین شیعه و مسلمان بودن را در
تشییع سرخ بسیار زیبا می نگارد .
او در برابر ادعای ادیان دیگر تاریخ ادیان را نوشت . معلم بزرگ استاد شریعتی فضای
سیاسی و اوضاع شبه جزیره عربستان و حاکمیت نا حق در برابر حق .
رواج ظلم و تبعیض را تحمل نمی کند و ابوذر را در ربذه جستوجو کرده و او را تا رسیدن
به شهادت تعقیب می کند ،
آگاهی را راه نجات توده های مردم می داند و بر مطالعه سفارش و قلم گهر بارش بی نظیر
در تاریخ به یادگار می ماند .
29 خرداد پس از 15 خرداد و 28 خرداد ، 29 خرداد است و سالروز غروب خورشید
فروزان عرصه ی علم وادب ، در گذشت معلمی عزیز ، استادی فرزانه ، انسانی کامل ،
غزیز سفر کرده ، دکتر شریعتی است که بر تمامی دوستداران و محبانش تسلیت
عرض می نمایم .
امیدوارم روزی فرا برسد که در فقدان این سرمایه ماندگار جهان علم و ادب و هنر و اندیشه
حق اش را ادا کرده باشند و باشیم .
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩
دکتر شریعتی :
... وخدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
،،،،،،،،،،،
اسلام در غربت
:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑
برای زیارت از نزدیک بانوی قهرمان کربلا ، قافله سالار اسرا ، زبان ناطق
و قرآن صاعد و دختر علی بزرگ و خواهر حسین (ع) یادگار فاطمه ، پرستار
مجروحان میدان نبرد ، تکیه گاه مادران شهید داده و کودکان به زنجیر ظلم بسته
حضرت زینب (س) و دختر شیرین زبان امام حسین (ع) آنکه و آنکسی که اغلب
همنوا به عمه بود ، حضرت رقیه و دیگر عتبات عالیات و هابیل اولین شهید کینه
و حسد و تفریح و تفرج و شناخت کشوری دیگر ، مردمی دیگر ، آداب و رسوم
و فرهنگ و هنر و اقتصاد و اجتماع و دین و مذهب و مسلک دیگر سفری به کشور
سوریه داشتم با کاروانی ۴۰ نفره در قالب توری رسمی .....
در آستانه سفر و خروج از کشور نیت کردم و عهد بستم که برای زیارت اشخاص
و افراد و اماکن مورد اشاره و تا حدودی برابر برای زیارت انسانی عارف و فرزانه
، اندیشمندی توانا ،سخنرانی شجاع و نترس ، اسلام شناسی زبر دست و زیرک ،
نویسنده ای توانا و بالاتر از همه ی این ها معلمی عاشق و عارف و دردمند و
درد آشنا ، استاد ارجمند دانشگاه ، شهیدی مکرم « دکتر علی شریعتی » .
تصورات قبل از سفر : تصور می کردم که آن گوهر تابناک و زبان گویا ، همان کسی
که در تغذیه افکار جوامع بویژه نسل جوان ، دانشجویان دانشگاه ها ، فیلسوفان
سایر کشورها و آحاد مردم نقش ارزشمندی دارد او که اثار و تالیفات و تحقیقات و
بیانات ماندگار و جاویدان و یگانه هستند .
کسی که حج را مشعر ، مشعر را شعور و آگاهی عرفات ، عرفات را عرفان و عارفی
شناخت کامل و کافی ، منی را نماد ایثار و تقدیم عزیز ترین و شیرین ترین ثمره و
دل مشغولی و پاره ی تن و گوشه ی جگرش ، ماجرای گلو و خنجر بران ، او که
ابوذر را در ربذه ، برادرانش را در مصر و در لای دیوار های اهرام ثلاثه فریاد می زند
و به آن چنان و ای چنین بودنش اعتراف می کند ، انسانی که محمد را امین ،
علی را بزرگ ، فاطمه را فاطمه ، حسین را ثار الله ، نهج البلاغه را برادر قرآن میشمارد
و به جامعه معرفی میکند و از افتخار و قوم و تاریخ و دین و سرزمینی یاد میکند که
هیچ تاریخی نظیر را ندارد که علی پدر ، فاطمه مادر ، حسین پسر و زینب دختر
باشد یعنی جمع کمالات .
آری فکر می کردم ازدحام و شلوغی ، صف های طولانی ، نوبت برای زیارت بارگاه
و آرامگاه با شکوه و مجلل و در خور شان آن چنان استادی ، دلشاد و خرسند
رفتم و پس از استراحت و زیارت هی منتظر ماندم در برنامه ی کاروانی جایی ،
زمانی ، مبحثی ، روزی ، ساعتی ، دقیقه ای ، ثانیه ای نیز برای زیارت و دیدار و
نثار فاتحه به روح بلندش تخصیص داده ود پس از تقلا تازه فهمیدم زهی خیال باطل و خام .
ملول و دل شکسته ، محزون و مایوس و خود را راضی و قانع کردم به یادی و نامی
و صلواتی و دعایی و ذکر خیری .
دادن آدرس و نشانی و سفارش حاظران از آن عزیز سفر کرده باز دیدم نه زهی خیال باطل ،
بغض در گلو ، اشک در دیده ، ناچار و لابد راهی قبرستانی شدم که قبر استاد هم آنجا بود .
*** رفتم و دیدم ای داد و بیداد غریب و تنها ، سرد و خاموش در اولین گوشه ی قبرستان
، پشت دیوار اتاقکی خاموش ، آتشفشانی در دل خاک و خاکروبه ، گوهری پنهان ، آرامشی
کامل و سکوتی مرموز ، در آرامگاه فریاد گر قرن .
خلوتی کردم ، دعایی ، فاتحه ای نثار روحش ، اشکی به روی سنگ دیوارش ،
دستی بر پنجره محقر و کوچکی از آهن برای روحی بزرگ ، سینه ای فراخ ، دلی
به وسعت دریا ، و بالاخره دیدم که هنوز اسلام در غربت است و مسلمانی درپرده حجاب .
قلبم محزون و سینه ام آتش گرفته بود ولی اندیشیدم و دیدم که او خیلی خیلی زود تر
از موعود و زمان بدنیا آمده و خیلی حرف ها و حدیث های دیگر ....
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑
شریعتی خود سروده است :
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑
منبع: