همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

سه تابلو(محسن مخملباف)«برای تونینوگوئرا، به خاطر سه برادرش»

 شعر رهائی است، نجات است و آزادی

 سه تابلو(محسن مخملباف)

       «برای تونینوگوئرا، به خاطر سه برادرش»                     

 

 

1. نمای دور از کلبه‏ای چوبی. در زمینة دشتِ سبز.

 

جنگل آنسوتر است. صدای قدقد مرغی که نمی‏بینیم در کادر.

 

زنی با لباس محلی و لهجه‏ای محلی چنان که هیچ یک از کلمات

 

 او را نمی‏توان تشخیص داد از کلبه بیرون می‏آید، چیزی را در

 

 ایوان می‏گذارد و چیز دیگری را می‏برد. دوربین به سمت کلبه

 

 به آرامی حرکت می‏کند و از مه رقیق و ملایمی که همه جا

 

 گسترده عبور می‏کند. از در می‏گذرد، خانه را همراه زن

 

 می‏کاود و روی تختی متوقف می‏شود. مردی مو بلند، ریش به

 

 خود رها کرده و پف‏آلود خوابیده است.

 

نوری که از پنجرة بالای تخت می‏تابد صورت مرد را از تاریکی

 

 کلبه جدا کرده است. زن همچنان غرغر می‏کند. مرد از صدای او

 

از جا تکان می‏خورد، جابه‏جا می‏شود و سرانجام توی تخت می‏نشیند.

 

 پنجره را می‏گشاید و بیرون را می‏نگرد. مه و مرد و پنجره

 

 در یک کادر. دوربین با مرد ارتفاع خود را پیش از این تغییر

 

 داده است تا بتوانیم بیرون را از پنجره ببینیم. لحظه‏ای بعد دختری

 

 با لباسی که به سرخی می‏زند دو گاو را از سمت راست پنجره به

 

 سمت چپ می‏برد.

 

مرد پس می‏نشیند. دوربین عقب می‏کشد. طوری که مرد و تخت

 

 و پنجره را در کادر داشته باشیم.

 

 مرد از زیر تخت، تخته‏ای سه‏لایی را بیرون می‏کشد که می‏نماید

 

 پیش از این به کار دیگری می‏آمده و با قلم موی کنار دستش

 

 مشغول نقاشی می‏شود.

 

 بادِ ملایمی دو لتة پنجره را تکان می‏دهد و نوری ملایم

 

 بر مرد می‏ریزد. صدای غرزدن زن را دورتر و نامفهوم‏تر

 

 از قبل می‏شنویم. طوری که گویی چنان کم می‏شود که رو

 

 به خاموشی می‏رود و به جای آن صدای بازی قلم‏مو را بر

 

 تابلو با وضوح بیشتری می‏شنویم.

 

 

دوربین آرام‏آرام به مرد از پشت تابلویش نزدیک می‏شود.

 

چنان که گاهی چیزی از مرد به جز تابلویش پیدا نیست و گاهی

 

بخشی از صورتش را می‏بینیم در حالی که آرام آرام از

 

یک تلاش به رضایت می‏رسد: (قطع)

 

 

2. نمای نزدیک از تابلوی نقاشی: «دختری سرخ‏پوش که

 

 دو گاو را از راست کادر به سمت چپ می‏برد.»

 

زن از عمق کادری که تابلو در آن است می‏آید. تابلو را

 

 می‏گیرد و با خود می‏برد. جلوی نما با رفتن تابلو باز می‏شود

 

به داخل کلبه. الیاس پسر دوازده ساله از دست مادرش تابلو

 

را می‏گیرد و از در کلبه خارج می‏شود. دوربین به

 

سمت پنجره می‏چرخد. الیاس را می‏بینیم که از کلبه دور می‏شود.

 

 دوربین به پایین کادر سر خم می‏کند.

 

مرد روی تخت دراز کشیده است در تدارک خوابیدن است: (قطع)

 

 

3. قایقی در کادر، کنار مرداب، در کادری مهار شده. الیاس

 

 وارد کادر می‏شود. با احتیاط تابلو را درون قایق می‏گذارد و

 

 به سختی قایق را به آب هل می‏دهد تا خود و قایق ا

 

ز کادر خارج می‏شوند: (قطع)

 

 

4. نمای دید الیاس در حالی که بخش جلوی قایق در آب

 

 پیش می‏رود. قایق از زیر پلی زنگ‏زده عبور می‏کند.

 

 در آن دوردست کشتی‏ها به چشم می‏خورند: (قطع)

 

 

5. نیمتنة الیاس، تابلو را روی زانو گذاشته و به سینه‏اش

 

 تکیه داده و پارو می‏زند. طوری که تابلو در بازی دست‏ها

 

 پنهان و گم می‏شود. نما نسبتاً طولانی است: (قطع)

 

6. نمای دید الیاس در حالی که بخش جلوی قایق در کادر است

 

و رو به سمت ساحلی که چندین مغازه در آن پیداست پیش می‏رود.

 

 قایق می‏ایستد و الیاس تابلو در دست وارد نما می‏شود

 

 و به سمت مغازه‏ای پیش می‏رود. دوربین او را دنبال

 

 می‏کند تا نمای کامل ویترین مغازة تابلوفروشی. الیاس داخل

 

 شده است. مغازه‏دار تابلو را از دست الیاس می‏گیرد و

 

 پشت ویترین می‏گذارد و به او پول می‏دهد که از لای تابلوها

 

به صورت گنگ پیداست.

 

در ویترین تابلو‏های مختلفی است اما در بین آن‏ها دو تابلوی

 

 مشابه از دختر سرخ‏پوش و دو گاو که از گوشه کادر به گوشة

 

 دیگری می‏روند به چشم می‏خورد.

 

 الیاس از مغازه و کادر بیرون می‏رود: (قطع)

 

7. پیاده‏رو در کادر. مغازه‏ها سمت راست کادر را تا

 

 انتها ادامه می‏دهند. الیاس از عمق به سمت دوربین می‏آید.

 

 در همین نما داخل مغازه‏ای شده با نان سنگک بیرون می‏آید

 

 وارد مغازه دیگری شده با دسته‏ای سبزی بیرون می‏آید

 

. بعد وارد مغازه جلوی کادر شده مرغی زنده خریده از

 

 کادر به سمت پشت دوربین خارج می‏شود.

 

صدای مرغ در طول‏نما می‏آید: (قطع)

 

8. بازگشت به اولین نمای فیلمنامه: نمای دور از کلبه‏ای

 

 چوبی، در زمینة دشتِ سبز. جنگل آنسوتر است.

 

 ادامة صدای مرغ از کادر قبل تا این نما. الیاس از

 

 پشت دوربین وارد کادر می‏شود و به سمت کلبه می‏رود.

 

 مرغ و سبزی و نان در دست اوست. وارد کلبه می‏شود.

 

 دوربین به آرامی به دنبال او می‏رود. از مه رقیقی که همه‏جا

 

 را پوشانده می‏گذرد و وارد خانه می‏شود.

 

 زن مرغ را از دست الیاس می‏گیرد و به آشپزخانه می‏برد.

 

 دوربین آن‏ها را رها می‎کند و به سمت مرد که روی

 

 تخت خوابیده است می‏رود. او خواب است.

 

صدای مرغ که حالا سرش بریده می‏شود در کادر می‏دود.

 

 مرد همچنان خواب است. نور پنجره بر اوست.

 

نور پنجره آرام آرام از بین می‏رود و نور چراغی که شب کلبه

 

 را روشن می‏کند بر او می‏تابد.

 

 زن وارد کادر می‏شود. در ظرفی بخشی از مرغ پخته را

 

 با تکه‏ای نان کنار تخت می‏گذارد و مرد را تکان می‏دهد

 

و از کادر خارج می‏شود. مرد برمی‏خیزد، چشمش به

 

 غذا می‏افتد، می‏نشیند و اولین لقمه را به دهان می‏گذارد: (قطع)

 

9. بازگشت به اولین نمای فیلمنامه: روز است. نمای دور

 

 از کلبه‏ای چوبی. در زمینة دشتِ سبز جنگل آنسوتر

 

 است. زن غرغرکنان چیزی را در ایوان می‏گذارد و چیز

 

 دیگری را می‏برد. دوربین به سمت کلبه به‏ آرامی حرکت

 

 می‏کند و از مه رقیق و ملایمی که همه‏جا گسترده عبور می‏کند.

 

 از در می‏گذرد، خانه را همراه زن می‏کاود و روی تخت مرد

 

متوقف می‏شود.

 

زن عصبی‎تر غر می‏زند. این بار می‏بینیم که به بهانه تکاندن

 

 لباس‏ها سروصدایی که بیشتر تحقیر مرد را در نظر دارد

 

از خودش درمی‏آورد. لحظاتی می‎گذرد. از گوشة چشم مرد

 

که به نظر خواب می‏آید،

 

 قطرة اشکی سُر می‏خورد. بعد برمی‏خیزد و می‏نشیند.

 

بعد می‏ایستد و از پنجره به منظره مه گرفته بیرون نگاه می‏کند.

 

مه از بار پیش بیشتر است.

 

 دوربین از پشت مرد بیرون را می‎بیند. از لای مه،

 

 مرد و زنی روستایی دو درختِ بید از ریشه درآمده

 

 را از سمت راست کادر به سمت چپ کادر خارج می‏کنند.

 

 مرد از کادر خارج شده و از زیر کادر، تختة قلم‏مو و

 

 رنگ می‏آورد، اما در پنجره جز مه چیزی نیست.

 

 لحظه‏ای بعد، دختر سرخ‎پوش دو گاو را بر خلاف جهتی

 

 که بار پیش از کادر عبور داده بود،

 

 عبور می‏دهد و مرد رو به دوربین می‏چرخد؛ می‏نشیند

 

و مشغول کشیدن می‏شود.

 

دوربین لحظاتی او را می‏پاید بعد به او نزدیک می‏شود

 

. مرد پشت تابلو پنهان و آشکار می‏شود.

 

 صدای غرزدن از دور ادامه دارد: (قطع)

 

10. نمای نزدیک از تابلوی نقاشی: «دختری سرخ‏پوش که دو

 

 گاو را از راست کادر به سمت چپ می‏برد».

 

 زن تابلو را می‏گیرد و به سمت الیاس که در میانة نوری

 

 ایستاده که از بیرون در کلبه به داخل تابیده می‏رود

 

 و تابلو را به الیاس می‏دهد. دوربین به روی پنجره می‏چرخد

 

 و الیاس از دید دوربین در مه بیرون گم می‏شود.

 

 

11. قایقی در کادر، کنار مرداب، در کادری مهار شده.

 

الیاس وارد کادر می‏شود. با احتیاط تابلو را درون قایق

 

 می‏گذارد و به سختی قایق را به آب هل می‏دهد تا خود

 

 و قایق از کادر خارج می‏شوند: (قطع)

 

12. نمای دید الیاس در حالی که بخش جلوی قایق در

 

آب پیش می‏رود و از زیر پلی زنگ‏زده عبور می‏کند.

 

 در آن دوردست کشتی‏ها به چشم می‏خورند: (قطع)

 

13. نیمتنة الیاس، تابلو را روی زانو گذاشته و به سینه‏اش

 

 تکیه داده و پارو می‏زند. طوری که تابلو در بازی دست‏ها

 

 پنهان و گم می‏شود: (قطع)

 

 

14. نمای دید الیاس در حالی که بخش جلوی قایق در کادر

 

 است و رو به ساحلی که چندین مغازه در آن پیداست پیش می‏رود.

 

 قایق می‏ایستد و الیاس تابلو در دست وارد نما می‏شود

 

 و به سمت مغازه‏ای پیش می‏رود. دوربین او را دنبال می‏کند

 

 تا نمای کامل ویترین مغازة تابلوفروشی.

 

 الیاس داخل می‏شود. پس از لحظه‏ای مغازه‏دار از

 

 داخل مغازه رو به دوربین خود را به ویترین می‏رساند

 

و دو تابلوی دیگر از دختر و دو گاو را برمی‏دارد و

 

 به دست الیاس می‏دهد. الیاس مغموم با سه تابلو از

 

کادر بیرون می‏رود: (قطع)

 

 

15. تکرار کادر و حرکت دوربین در نمای اول فیلمنامه:

 

 نمای دور از کلبه‏ای چوبی، در زمینه دشتِ سبز. جنگل

 

آنسوتر  است. صدای قدقد مرغی که نمی‏بینیم در کادر.

 

 الیاس با سه تابلو از پشت دوربین به داخل کادر و به

 

سمت کلبه می‏رود. پیش از ورود او به کادر،

 

 دوربین به سمت کلبه حرکت کرده است.

 

 الیاس وارد کلبه می‏شود. هنوز دوربین از مه غلیظ

 

 بیرون خود را به داخل کلبه نکشانده است که صدای

 

غرغر عصبی زن به گوش می‏رسد.

 

 وقتی به داخل کلبه می‏رسیم، زن قیامت کرده است.

 

الیاس از وحشت آن که دعوا دامن او را نگیرد از کلبه می‏گریزد.

 

 زن تابلو‏های دختر و گاوها را بارها به زمین می‏کوبد.

 

 دوربین به سمت تخت مرد می‏رود. او روی تخت دراز

 

 کشیده و زار زار گریه می‏کند. زن وارد کادر می‏شود

 

و در کاسه‏ای که برای مرد مرغ آورده بود،

 

 آجر آورده است. بعد غرزنان می‏رود و دوباره صدایش

 

 بالا می‏گیرد و تکه‏های تابلوی دختر و گاو را به

 

 سوی تخت پرت می‏کند.

 

 مرد گریان تکه‏ای از تابلو را که یکی از گاوهاست برمی‏دارد،

 

نگاه می‎کند و با دست آن را لمس می‏کند.

 

 صدای زن از خانه دور می‏شود. مرد برمی‏خیزد

 

و از پنجره او را تعقیب می‏کند. دوربین از پشت مرد، زن

 

 را می‎بیند که چغلی مردش را به زن دیگری می‏کند

 

و از او مرغی قرض می‏کند. بعد به سمت کلبه می‏آید

 

. مرد همچنان کنار پنجره ایستاده است.

 

 صدای زن بالاتر می‏گیرد. بعد دوباره از کلبه بیرون می‏رود.

 

 در دست او چاقویی است. لحظه‏ای به سمت پنجره برمی‏گردد

 

و رو به مرد بارها غر می‏زند و به سمت مرغ می‏رود.

 

 زن همسایه نیز به او کمک می‏کند. مرغ می‏گریزد

 

. هر دو زن او را تعقیب می‏کنند.

 

 مرد از کادر خارج می‏شود تا از زیر تخت لوازم

 

 نقاشی‏اش را بردارد: (قطع)

 

 

16. حالا بیرون پنجره‏ایم و فقط پنجره و کمی از اطراف

 

 آن را در کادر داریم.

 

مرد رو به پنجره ظاهر می‏شود و مشغول کشیدن

 

نقاشی می‏شود. صدای مرغی که از دست زن‏ها

 

می‏گریزد توی کادر شنیده می‎شود: (قطع)

 

17. نمای کامل از تابلو. زن به دنبال مرغ گذاشته است: (قطع)

 

18. بازگشت به نمای 16 در همان اندازه. مرد نقاشی می‏کند.

 

 لحظه‏ای از جلوی پنجره کنار رفته، تابلوی دیگری را

 

 برمی‏دارد و نقاشی می‏کند.

 

 حالا صدای ناله مرغ به هواست: (قطع)

 

19. نمای کامل از تابلو. سر مرغ و تیغة چاقو در دست زن: (قطع)

 

 

20. بازگشت به نمای 16 در همان اندازه. مرد نقاش تابلو

 

 را عوض می‏کند و تصویر دیگری می‏کشد. لحظاتی طولانی

 

می‏گذرد.

 

 در این نما صدای غرزدن زن جای صدای مرغ را گرفته

 

 است: (قطع)

 

 

 

21. فضای بیرون، از قاب پنجره و از پشت مرد.

 

 زن مرغ را پَر می‏کَند و دست مرد در گوشه‏ای از کاد

 

ر مشتی پَر را نقاشی می‏کند که در هوا پخش شده است: (قطع)

 

22. قایقی در کادر، کنار مرداب، در کادری مهار شده.

 

الیاس وارد کادر می‏شود. با احتیاط تابلو را درون قایق

 

می‏گذارد و به سختی قایق را به آب هل می‏دهد تا خود

 

 و قایق از کادر خارج شوند: (قطع)

 

23. نمای دید الیاس در حالی که بخش جلوی قایق در

 

 آب پیش می‏رود. قایق از زیر پل زنگ‏زده عبور

 

 می‏کند. در آن دوردست کشتی‏ها به چشم می‏خورند: (قطع)

 

 

24. نیمتنة الیاس، تابلوی پَر را روی زانو گذاشته و به

 

 سینه‏اش تکیه داده پارو می‏زند. طوری که تابلو در بازی

 

 دست‏ها پنهان و گم می‏شود.

 

 یک باره تابلو از دستش به آب می‏افتد.

 

 پارو را رها می‏کند و تابلو را از آب می‏گیرد.

 

با آستین پیراهنش آن را خشک می‏کند.

 

پیراهنش رنگی می‏شود: (قطع)

 

 

25. نمای نزدیک تابلو که رنگ‏هایش درهم دویده و

 

 دیگر پرها کمتر پر می‏نمایند. حالا به نظر منظره‏ای

 

 وهم انگیزتر و حتی زیباتر روی تابلو نمایان است.

 

برگ و خزه نیز از آب به روی تابلو مانده است: (قطع)

 

26. صورت الیاس که محو تابلو شده است: (قطع)

 

27. نمای کامل تابلو، الیاس از روی تابلو به دقت خزه‏ها

 

 را برمی‏دارد و با دست زیر آن را پاک می‏کند؛ سبزی

 

 خزه به تابلو می‏دود: (قطع)

 

28. صورت الیاس درمانده است، نما طولانی است: (قطع)

 

 

29. نمای کامل تابلو.

 

 دست الیاس خزه‏ها را آرام سر جایش می‏گذارد.

 

 حالا خزه بخشی از تابلو شده است: (قطع)

 

 

30. نمای دید الیاس در حالی که بخش جلوی قایق

 

 در کادر است و رو به سمت ساحلی که چندین مغازه

 

 در آن پیداست پیش می‏رود.

 

 قایق می‏ایستد و الیاس تابلو در دست وارد نما می‏شود

 

 و به سمت مغازه‏ای پیش می‏رود.

 

 دوربین او را دنبال می‏کند تا نمای کامل ویترین

 

 مغازة تابلوفروشی. الیاس داخل می‏شود: (قطع)

 

 

31. بازگشت به همان کادر و همان حرکت دوربین که در

 

 نمای یک فیلمنامه داشته‏ایم. نمای دور از کلبه‏ای چوبی.

 

در زمینة دشتِ سبز. جنگل آنسوتر است.

 

 

 دوربین پیش از ورود الیاس به کادر آرام حرکت کرده است.

 

 این بار صدای تعدادی مرغ می‏آید. پس از لحظه‏ای از

 

 

 هر طرف دوربین مشتی مرغ و خروس وارد کادر می‏شوند

 

 

 در حالی که الیاس آن‏ها را با چوب به سمت کلبه هدایت می‏کند.

 

 زن از کلبه بیرون می‏دود و از خوشحالی به سمت الیاس

 

و مرغ‏ها می‏آید. مرغی را بغل می‏زند و شادمانه به کلبه بازمی‏گردد.

 

 

 دوربین از مه و در گذشته است و به سمت تخت مرد نقاش

 

 می‏رود. مرد نقاش لب تخت نشسته است و به زنش نگاه می‏کند.

 

 

 زن با دست‏هایش مرد را می‏خواباند و مرغ را نشانش می‏دهد.

 

 بعد از کادر خارج می‏شود.

 

حالا مرد دراز می‏کشد و چشم‏هایش را هم می‏گذارد.

 

 دوربین آرام بالا می‏رود.

 

 بیرون پنجره را مه به تمامی پوشانده است.

 

صدای ناله مرغی که ذبح می‏شود به گوش می‏رسد: (قطع)

 

 

32. نمای کامل تابلوی زن نقاش که به دنبال مرغ گذاشته بود.

 

حرکت دوربین به تابلوی «سر مرغ، تیغة چاقو و دست زن»

 

 حرکت دوربین تا کادری که مرد نقاش در آن خوابیده است.

 

ظرفی وارد کادر می‏شود که بخار از آن بلند است

 

 و مرغی آمادة خوردن میانة ظرف. دوربین عقب می‏کشد.

 

 بخار ظرف و مه رقیقی که از پنجره تو می‏زند به

 

 هم آمیخته است.

 

 صدای غرزدن این بار شادمانه به گوش می‏رسد.

 

 

همچنان از موسیقی صدا و لحن زن پی به رضایت

 

 او می‏بریم، نه از درک مفهوم جمله‏ها.

 

 مرد لقمه‏ای برمی‏دارد تا دهان می‏برد اما پشیمان می‏شود.

 

 برمی‏خیزد از پنجره نگاه می‏کند؛ چیزی پیدا نیست.

 

پنجره را می‏گشاید و با دست مه را به این‏سو و آن‏سو می‏زند،

 

 کار عبثی است.

 

 به سمت در راه می‏افتد بدجوری راه می‏رود؛ نشان آن که

 

مدتی است از تخت پایین نیامده است. دوربین او را تعقیب

 

 می‏کند. مرد در کلبه را می‏گشاید. مه به داخل کلبه می‏دود.

 

مرد لختی تأمل می‏کند؛ بعد به مه می‏زند: (قطع)

 

 

33. دوربین روی دست، نمای اسلوموشن، در مه.

 

مرد در مه آمیخته است. از کادر او دختر سرخ‏پوش

 

 و دو گاو عبور می‏کنند.

 

 مرد به دنبال دختر می‏دود. دوربین او و گاوها را دور می‏زند.

 

حرکت دوربین جهت خاصی ندارد.

 

به هر سو می‏رقصد و گاهی مرد، گاهی گاو و گاهی دختر

 

 سرخ‏پوش را از کادر خود خارج می‏کند.

 

 مرد دست به هر سو که می‏ساید به مه برمی‏خورد،

 

 تا سرانجام خود را به گاوها می‏رساند و با دست آن‏ها

 

 را لمس می‏کند؛ بارها و بارها.

 

مه از کادر کم می‏شود. مرد دست در گردن گاو می‏اندازد

 

 او را دور می‏زند.

 

مه از کادر بیشتر می‏رود. مرد خود را به زیر شکم گاو

 

 می‏کشد و دستش را زیر سینة گاو می‏گیر

 

د و با دست گاو را می‏دوشد.

 

حال شیر گاو به دست مرد سرریز شده است و او صورتش

 

 را با شیر می‏شوید. مه نیست.

 

محسن مخملباف

مهر 68

منبع:

  شعر و اندیشه 

نوشته شده توسط رضا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد