در آرام شب
در این آرام شب
که هیچ جنبشی نیست...
ستاره ای در کنار ماه میخندد
ودر لحظه های سراسر سکوت
که ستاره... ترانهء چشمک وعشق را
نجواکنان میخواند در گوش ماه...
وابر حسادت میکند
وبه رشک ... دیده ماه بر ستاره می بندد
وماه باز بی تابی میکند.... در عشق او!
....
چرا ای عاشقانه دیده ء بیدار
تو.... ترانهء عشق را سر نمیدهی؟!
من اینجا قلمم
آوازه خوان شب وستاره وماه
عشق ومحبت ودوستی ست!
وخورشیدم... فردا ...درخشش زیبای خویش
را با نور سلام سپید
بر پنجره ام خواهد تابید
...وآغاز روز
شروع دوباره گی شیدائیم
خواهد شد
ومن در سکوت شب ء ترانه سرا
ودر شروع روز
شاعره وار عاشقی میکنم
با طبیعت خدواند ...با عشق
با نعمت زیستن وبا زندگی!
تونیز بادل همراه شو
که راه دل راه عاشقی ها ست
سرودهء فـــرزانه شــــیدا
بهمن ۱۳۸۶