خلوت این دل ما پر ز سکوت است و زوال
قصه ی بودن ما همچو دروغ است وخیال
ما شکار غم و دل در قفس رنج اسیر
چون شکسته ست دگر بر تن ما آن پروبال
چون در آید ز افق غنچه ی پُر نور طلا
شب تاریک دل ما ست پر از رنج وبلا
چون رسد بر دل ما لحظه ی تاریکی دهر
غم به فرسایش من بر تن من داده جلا
طفل معصوم من از بی خبری خفته بناز
همه لبخند بلب دارد و می خندد باز
از دل مادر خود ، غافل و از رنج بدور
اشک مادر که ندیده ست به شبهای دراز
اوچه داند که دلم بس نگران است وپریش
مرحمی نیست مرا ، تا که نهم بر دل ریش
گریه در سینه فغان دارد وچشمانم خشک
خنده را برهمه اجبار، نهم بر لب خویش
اوچه داند که به تنهائی ما ، نیست کسی
بدل مادر او غصه و غم مانده بسی
او چه داند که بسی یکّه ، بدنیای غمیم
جز خدا ، بر منو ما نیست دگر دادرسی
جز خدا ، بر منو ما نیست دگر دادرسی
۱۳۶۷/۱/۶
شنبه اول فروردین ماه۱۳۶۷
سروده فرزانه شیدا
آشیانه های شعر فرزانه شیدا :
دیوان شیدائی
آشیانه شعر
آشیانه شعر (دمی باتووو)
در اغوش تنهائی
دیوان شعر فرزانه شیدا:
گالری عکس منتخب از اسکاندیناوی ف.شیدا