بر دار شعر رج زده ام دیشب
شعری به دست غرق تمنایم
با هر گره که خورد بر آن ابیات
اشکم چکید و گفت که تنهایم !
دیشب به بوم نقش خیالاتم
طرحی کشیدم از تو و من...تنها
طرحی کنار ساحل بی تابی
با صخره های سنگی پا بر جا
دیشب قلم به دست گرفتم تا
بنویسم از خودم به تو ... اما نه!!
چشمان خویش بستم و در رویا
شاید شبی رسم به تو ... اما نه!!
دیگر نه دار شعر و نه بوم نقش
دیگر نه یک نوشته مرا مرهم
دردی ز من دوا نشود هرگز!
من ماندم و هزار گره با هم ....
۱۴-۳-۱۳۸۷
شاعر: ( ن. صفا)
دفاتراشعار این شاعرگرامی را میتوانید در سایت شعرنو مطالعه بفرمائید
منبَع سایت شعرنو