ایران (شمیم)موضوع:فرهنگی و اجتماعی
منبع: سایت شعرنو
|
واژه ی ایران در فارسی باستان «آئیریانا» (airya) و در فارسی میانه به شکل «اِران» (erān) بوده، و برگرفته از شکل قدیمی «airya nama» و به معنای «سرزمین مردمان اصیل» است. واژه ی «آریا» در زبانهای اوستایی، فارسی باستان و سنسکریت به ترتیب به شکلهای «اَیریه» (airya)، «اَریه» (āriya)، «آریه» (arya) به کار رفتهاست. همچنین در زبان سنسکریت «اریه» (ariya) به معنی سَروَر و مهتر و «آریکه» (aryaka) به معنی مَردِ شایستهٔ بزرگداشت و حرمت است و آریایی بهزبان اوستایی «ائیرین» (airyana) و به زبان پهلوی و فارسی دری «ایر» خوانده میشود و ایرج به زبان آریایی "airya" است. ایر در واژه بهمعنی «آزاده» و جمع آن «ایران» بهمعنی «آزادگان» است. نام ایران در لغت به معنی «سرزمین آریاییان» است و مدتها پیش از اسلام نیز نام محلی آن نیز ایران، اران، یا ایرانشهر بود.، البته از ۶۰۰ سال پیش از میلاد تا ۱۹۳۵ در عرصه بینالمللی با نام «پرشیا» شناخته میشد که در سال ۱۹۳۵ در شرف تأسیس لیگ ملل با درخواست رسمی رضاشاه پهلوی همان نام بومی کشور (ایران) در عرصه بینالملل هم مورد کاربرد قرار گرفت. نام «پرشیا» همچنان متناظر نام ایران است و در زبانهای اروپایی به دلیل سابقه تاریخی - فرهنگیاش مصطلح است اما در اخبار سیاسی بیشتر از نام ایران استفاده میشود. بیشتر نمایشگاههای بزرگ فرهنگی- هنری ایران که در سالهای اخیر در اروپا برگزار شده مانند «هفت هزار سال هنر ایران» و «امپراتوری فراموش شده» نام «پرشیا» را در عنوان خود داشتهاند. |
نوشته شده در دوشنبه 6 خرداد 1387 - 15:09:14 ارسال از هدی به نژاد (شمیم) |
والت ویتمن
(1891-1819)
سال های سختی برویتمن گذشت.منتقدین ؛شاعران کلاسیک،روزنامه نگاران ومحافل ادبی،سراسرعمربااومخالفت کردند،امااوازراه خودبازنایستاد.کتاب برگ های علف درسال 1860به چاپ سوم رسید.اورابعدها" شاعرشاعران "
آمریکا نامیدند؛کسی که مکتب جدیدشعری رادرآمریکا پایه گذاری کرد.
درایران بعدازشعرنیمایی ،شعرسپیدشاملویی، سخت تحت تاثیرویتمن وآثارش ،توسط احمد شاملو،شکل گرفت.البته ویتمن برسهراب سپهری هم تاثیرگذاربوده است.
دوشعرازویتمن
سنگ نوشته ای برای مقبره ای
ای که دراین گورخفته ای،برایت چه فاتحه ای می توان خواند
چه لوح یادبودوچه سنگ نوشته ای برمزارتوست؟
ای میلیونر!
ماندانیم که چگونه زیستی؟
اما می دانیم که همه خود دردادوستد
ودرمیان گروه دلالان به سرآوری
نه رادمردی وقهرمانی ازآن توست،ونه نبردی وافتخاری.
غرق دراندیشه
دیدم ذره ای که نام آن"نیکی"است
به سوی ابدیت می شتابد
ودریای بی کرانی که"بدی "نام دارد
خودرابه هرسوی می کشاند
تاناپدیدشودوبمیرد.
به قلم سید محمد آتشی
سلام دوست عزیزم
عماد افشار هستم
از خدا 21 سال عمر گرفتم
دانشجوی ترم 5 کامپیوتر
دانشگاه آزاد
________________________
در کنار کارون
مادری دوخته چشمش بر موج
دل دریایی مادر،زعطش بیتاب است
پلکش امّا سیراب
جسم مادر خسته
رگش از ضربه های نبض تهی
جای پایی فرتوت
می کند سنگینی،به تن ماسه ی نرم
اثر پینه به شن ناپیداست
ذهن شن درک حقیقت نتواند کردن
تخته سنگیست در این نزدیکی
به توجه محتاج
با دو دست رنجور
می کشد دست نوازش بر سنگ
چین دامان پر از وصله ی خود
کند ارزانی او
و دل سنگ،جوان گشته ز تزئین گل دامانش
انتظار است اینجا،همدم لحظه ی تنهائی او
آه،دگر نیست اثر از پسری
که تن خانه به او محتاج است
و کنار ساحل،سر پارو گرم
به گدایی بوی پیرهنش
میکند رعشه ی امواج به دریا غوغا
چشم شور کارون
کرده افسون دل امواج روان
که سراپاست دریغ،وجود همه شان
کاش می فهمیدند،ز پسِ مرگ پسر
پر مرغابی حوض،به سیاهیست دچار
مادری واله و بی سامان است
آخر او انسان است
آخر او انسان است
سروده ی عماد افشار
سروده شده در۲۴/۲/۱۳۸۷