همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

دارم میرم (دو ترانه):شاعر: سید حامد حسینی خواه و جاده از ف.شیدا

  

دارم میرم 

آهای آهای زندونی ها

من دارم از اینجا میرم

انگاری کوچ ، قسمته و

در به درم ، مسافرم

تو کوله راه سفرم

خاطره های زخمیه

مقصد من غربت و

کی می دونه دردم چیه؟



از این هوای بی نفس

از این غبار بی دریغ

از آدمای شب زده

پست و سیاه و نارفیق

از میله های آهنی

از قفس بی پنجره

بُغضی که هر شب میشینه

روی دیوار حنجره



دلگیر و خسته و پرم

شبا تا صبح غم می خورم

زنجیر و از دستای خود

یه روزی آخر می برم

رو بغض این اشکای خیس

هرچی دلت خواس بنویس

دلم گرفته از قفس!

فرصت موندن دیگه نیس

برای آزادی ما

کسی به فکر چاره نیس

دوای درد من و تو

غربت و این آواره گیس

فرصت موندن دیگه نیس

فرصت موندن دیگه نیس

..........

شاعر: سید حامد حسینی خواه    

 

 

 

جــاده

جاده شاید راه رفتـن  ، برای دلای خسته س
یا گریزی غمگنانه واسه یک دل شکسته س

جــاده آشنـــا باقــلب ِ یه مســـافر غــــریبــه
آشنـاس با اونـکه عـمری ، تـوی دنیـا بی نــصیبـه

جــاده دلتنـگی رو دیـــده  ،"آه" حسـرت رو شنیــده
دیــده قــطره های اشـکی ، کـه روی جـاده چـکیده 
 

... 


جـــاده اما با دل مـــن ،  گـرچه عمری رو سـفر کـرد
تا رسید به شـهر؛ غــربت ؛ !رفـت و ما رو دربـدر کرد

آخــه جــاده هـم مثـه تو  ،یه رفیق نیمــه راهـه
که منو تو شهر غـربـت ، با غـمام تنهــا میــزاره!

حـلا سنگفــرشای؛ غربت؛...  پراشــک ِغــم و آهـــه
بخدا گریـه عـاشــق  ، توی غــربـت یه گنـاهه
 

 

حالا دیـگه پای‌ِ  دل هـم ،  پی ِجـاده ها نمیــره
چون میـدونه هر جا باشه  ،باز یـــه عاشــق اسیــره

اما کاشکی جـاده ها هم ، راه بســوی قــلب ما داشــت
واسه ی" به هم رسیدن‌،"کاشکی جاده "انتــها" داشــت

ف.شیدا@};-  از دفتر درکوچه باغ ترانه

Farzaneh Sheida / فرزانه شیدا / f sheida

 

لحظه ی خط خوردن!

 

 

صبح است صبحی سرد

ومن ،خیره در پنجره ی صبح!

بیرون درمیان ِ خانه های سفید ،سرخ ، قهوه ای

در سبزینه رنگهای آخرین روزهای تابستان

در پرش پروازهای مرغهای دریائی

گذرپرنده های مهاجر

گنجیشکک های تازه بال گرفته،

در صدای آرا م نسیم ِ سرد

که آهسته ،ترانه ی "بودن" را زمزمه میکند و....

خورشید اما هنوز

به پنجره ام ،نرسیده است

وسردی صبح دربطن تن

لرزش زندگی را، به جانم می بخشد

واندیشه ها...آه اندیشه هائی که

درسکوت ملموس ِخانه 

زمزمه ی صبح را، برباد میدهد

آرامم؟ یا در التهاب همیشگی ِ

چگونه زیستن ! سردرگم؟!

پریشانم؟ یا در بُن اندیشه ی خویش

بی تفاوت!...نمیدانم...!

هرچه هست...بخواهم یانخواهم

صبح زندگی ست

وآغازها...بی هیچ تآملی...باید بود!

تا لحظه ی خط خوردن!

سروده ی: فرزانه شیدا

 سه شنبه 17 شهریور 1388 - ۸ سپتامبر۲۰۰۹ 

 

معبد آتش-----

  

 معبد آتش 

دلی در کنج سینه
باز فریادی دگر دارد
دوباره میخزد روحم
به خلوتگاه اشعارم
دوباره اشک تبداری بروی گونه مینالد
ورنگ آبی آن آسمان سینه را ...
 
...افسوس ...
دوباره ابرهای تیره ای
گیرد در آغوشش
گهی بارانی شبهای تبداریست
که از اوج بهشتی
ناگهان سر میخورد در قعر
سوزان جهنم ها ...
 
 وگه باخود ،  دلم گوید
مرا اینجا چه کاری باشد آخر
با همه اهریمن
دنیای مظلومی
که بی شک میشناسد
بنده خوب وبد خود را !!! 
 
 جهنم جای این دل نیست
ولی گویا جهنم
بر زمین من سرایم شد !!! 
 
وفانی بودنش گوئی
برای بودن من لااقل
تا بی نهایت راه می پیوید
و بر دل هم گریزی نیست
جهنم را سرای بودن خود دیدن
ودرسینه هرروزی
بپای بی گناهی ها به آتش
دل بسوزاند بنام زندگی هرروز ...
 
ودر شبها
به کنج خلوت شعری
در آن آتش سراپاسوزد و
با خودبگوید باز ...
سرای عاشقی را 

 سوختنهای بسی باید !!
 
بسوز ای دل  

که تو ویرانه ی یک شعله از آتش
میان این جهنم هستی و برتو 

 گریزی نیست
که اینجا مهد آتشها 
 
ندارد نام دیگر جز همان " بودن "!

بدنیائی که نامش زندگانی بود 

سرایش معبد آتش !!!!  

 

بسوز ای دل
ودیگر شکوه را بس کن
که دنیا هم جهنم خانه ای
در زنده بودن هاست ! 


خدایم خود دهد یاری
که سوزان ِهمین دنیا اگر بودم
مرا در آسمانها مهربان باشد !...
که او تک واژه شیرین این دنیاست  


یگانه واژه ایمان
یگانه مظهر امید این قلبی
که گر سوزان همی سر کرد
نگاهش را توان برگرفتن نیست
زدرگاه محبتهای یزدانش
توکل برهمان او میکند این دل
اگرچه بسته در میدان آتشهاست
خدایم را نمیجویم
چو اوهم دردلم همواره پابرجاست 
 

نوزدهم آبان 1385
فرزانه شیدا
/ f sheida* 

 

با تـو دنیـــا مــال مــن بود...مــال مــن

 

 

با تـو دنیـــا مــال مــن بود...مــال مــن

_________________________________:

 

روزی دنیــا مال مــن بـود...مال من

با تمام شـادیــهاش....با تموم لحظــه هاش

با تـو دنیـــا مــال مــن بود ......مــال مــن

با همـه روزو شبـاش...خنـده ها و گریـه هاش ....

اما اینو هم بدون!

همـه دنیا با تموم خوبیهاش... در یه طرف....

منو دنیای منو تو

با همه عشق و وفاش هم ... یه طرف!!! ..

آره دنـیا مال من بود... مــال مــن

وقتی که نگاه تو...

با همـه گرمـی و خوبیش ...تو چشام نگا میکرد

دستمو فشار میداد ...دستای تو ...و لبــات میگفت بمن:

"اگه گفتی :چــقدر دوســت دارم"؟..

و نگا ت میرفت بروی آسمون بروی ستاره ها

باز میگفتی تو بمن :

"بی نهایت واسه دوست داشتن تو خیلی کمه "

"با همه ستاره های آسمون"....

و میگفتی دوباره :

میدونی دوست دارم تا بی نهایت خدا ...

با همه ستاره هاش

با تمام کهــکشونــش بــخدا....

میدونی اینــجوری من دوست دارم؟!

...

و تموم شوق دنیا تو دلم شادی میکرد..

آرزوم تو دنـــیا تنـها ...هـــمه داشتـــن تو بود...

تو و اون مـــهر و وفـــا...تو واون ستارها و کهکشون

...آخــه دنیـــا مال مــن بود ..مال من با امیـد عشق تو

همه دنیا مال من بود... مال من..مال من بودی و دنیا مال من!...

با تو هیچی کـــم نبــــود...با تو هیچی "غــم" نبـــود

بــا تــو و تنــها بــا تــو ..همهء دنیای مـن

در همون نقطه که بودیــم منو تو..

وسعتش تا بی نهایـت می کشید

و تمـــوم زنــــدگــی... با همه سعـــادتــش

روی خوشبـــختی ما ...چـــرخ میــزد

روی عشــق منو تو....روی عشـــق منو تو!!!

انـگاری هیچی نبود..... هیچکی نبـود

من فقط بودم تو... تو فقط بودی و من ...

 

مرکز تمـــوم دنیـــا شده بودیم ...مـــنو تــو !!!

نه نیــازی به کســی....نه امیـدی به کســی

و نه حتی واســه ما فرقی میکرد....

چه جوری بـگذره این چرخ فــلک!!!

بـــس بودیـــم برای هــم...و فقــط بودن ما کنــار هــم ...

همه ء غصـــه هارو کنـار میــزد...

دل مــن کنار تو... دل تو کنار مـن..

در همون نقـطه که بودیم منو تو

...همه خوشبــختی دنیا بود و بس!

و تموم شوق دنیا تو دلم شادی میکرد!

تــو دلم دعــا میـکردم که خـدا...

تو رو در کنـــار من نــگه داره...بدلم درد جـــدائی نیـــاره!

آخه دنیا مال من بود ...مال من.......وقتـی مال مـن بودی

آخــه تو دنیـام بودی ، اگــه مـال مـن بودی!

تا یه روز دنیـا تو چــشم من شکست....

دل مــن میون ایـن دنیــای تلــخ

که دیــگه تــرو نـداشـــت.....دوباره یــکّه و تنـها شده بـود

دل مــن بـــدون تـو...همهء زندگی رو کنـار گــذاشت!!!

دنیــــائـی دیــگه نبــود.....وسعتـــی دیــگه نداشــت

لذتــی دیــگه نداشـــت....و دیــگه حـتی برای یک نفس

دل مــن ذوقـــی نداشــت !!

بــی تو دنیـــا ئی نبــود ...بی تو فردائی نبود!

بـی تو دنیـا یه کـــویر خــالی بـود....

خورشیــدش قلـب منو تـرک میـداد

وشباش سردی غم بود که یخـــش .....

دلمــو شکستـــه تر.....بــجا میــذاشـت

و ترک خـورده با قلبـی غرق اشــک.....

بخـــدا با غصه ها گفتــم و گفتــم شــب و روز:

دنیا و هر چی تُو دنیــاســت مال تو ...

خوبی و شادی و عشقـش مال تو

یه ترک خــورده دلـه نصـیب من؟!!..

پـس گذار شـب و روزاش مال تو

دیگه دنیـــا مال من نیســــت... مال تـوســــت!!!

خوبی و شادی و شوقـش مال توســت

واســه فــرداشـم منو رنـجی نــده....

هــر چــی که داره نـداره "مال تو"!...

ایـن دلــی که بیــقراره "مال من"!

نمیـخــوام دنیـامو با تنــهائی هـاش..

نمی خـوام با غـصه و رنج و غـما ش

هــمه نعمتـهـــای دنیــات "مال تو" !..

بــدی و خـوبـی فــرداش " مال تو "!

دنیــا و هر چی تو دنیـاســـت "مال تو !!!

هرچی تو امـروز و فــرداست" مال تو"!

"منــو این قــــلب شکسـتـه "مال مـن "!

ایـــن دلــه به غــم نشسـته "مال من"!

خـاطــرات عشـــق رفـــته " مال من" !..

دیــگه چــیزی نمیــخوام "از مال تو"!

اینـهمه که غصــــه دادی " مال من" !

..اون امیــدی که ندادی "مال من"!

دلـــم از خـدائی تـو هــم گـرفــت ...

چـون تمـوم شادیهامو "غــم "گرفت!!!

امــا تو نــگاه نــکردی به دلـــم.

ندیدی تو غصه هام جُون میکنم

من دیگه یه عاشـــق پُر از غــمم

آره من یه عاشــق پُر از غــمم!!!! .. 

 

 مهر ۱۳۸۳

 

سروده فرزانه شیدا