همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

التزام در هنر و ادبیات به قلم دکتر رجائی

منبع اولیه: تاره های ادبی:
 
 متن از سایت: شــعر وادب:
 
سایت دکتر رجائی
 
http://d22222.blogfa.com/post-7.aspx
 
التزام در هنر و ادبیات

به قلم دکتر رجائی

« ا گر ا د بیا ت همه چیرنباشد ارزش یک ساعت زحمت را هم ندارد مقصود من ازالتزام همین است.»

 

 سارتر


ویر جینیاولف که خوا هان

 تلاقی شعر و نثر بود ادبیات

 را مرهون روشنفکران

 می دانست وسارتراز

 پرادوکس بین حقیقت و پرولتاریا یادآوری نموده است.


راستی مسأله تعهد و التزام درهنر و ادبیات چی گونه است...

 ازیک طرف تمام هنرها می خواهند به سطح موسیقی عروج

 نمایند واز طرف دیگر آیا می توان شعر ،رقص و موسیقی

 را نیز متعهد نمود.


آیا می توان سنگینی تعهد را بر موسیقی جاز - رقص ها ی بدوی

 - که در اول نشانه سمبول وعکس ا لعمل بود اکنون به معنای

 گذشته اش وجود ندارد و همچنین رقص - کتک- که نوعی گفتار

 توسط حرکات است، بار کرد؟


ارسطوشعر را کلام مخیل می دانست ولی بعداً وزن و ریتم نیز

 بر آن اضافه شد.
نور و رنگ برای نقاش - وزن کلمات برای شاعر و ریتم حرکات

 در رقص مهم اند؛ ولی نکته اصلی این است که آیا همه هنرها

پیام دارند؛ یا راستی موسیقی زبان بین المللی ا ست و بالاخره شعر

 بدون زیبایی هدف دیگری نیز دارد؟


من نمی خواهم- نزدیک است بگویم نمی توانم- شعر را تعریف

 نمایم . از دید سقراط، حتّا شاعران خود نیز معنی کلام خود شان

را نمی فهمند.

اگر ارسطو شعر را تقلید و تمثیل می داند، افلاطون هنر و

 از آن جمله شعر را تقلید- مثل- و تمثیل تمیثل می داند.


نزد ارسطو به هر اندازه زیبایی تبارز می کند ماده عقب زده می شود

 و یا خود را پنهان میکند که درنتیجه به - صورت صورت-

 که همانا زیبایی محض ا ست میرسد ولی مولانای بلخی-

 به صورت بی صورت -اشاره می کند .


اگر تفاوت داستان وشعررا تخیل و وزن بدانیم

 در این صورت رمان و داستان را  که حوادث تخیلی اند

 و نمایشنامه هایی را که به شعر نوشته شده  اند در کدام دسته،

ردیف و موضوع قرار میگرند.

من به خود حق نمیدهم که درباره تعهد والتزام هنر وادبیات کلمهء

 « باید» رابه کارببرم؛ ولی بر این اصل اشاره می کنم

 آن زمانی که در هنر،  سیاست آغاز گرد

د هنر ختم می شود و  باید تکرار نمود که طرفداران

 تعهد خودشان نیر چندان متعهد نیستند.

ویکتور هوگو می گفت : هنر اگر به جای زیبایی راجع

 به چیز دیگری فکر کند به نظر ما هنر نیست.

 به نظر بودلر،  شعربدون خود، هدف دیگری  ندارد.

پوشکین، استدلال می کرد که برای الهام

و برای سخن شیرین وبیان دل انگیزاست که شاعر

 به دنیا آمده است.

 کارل لایل، شعر را فکر موزیکال می داند

 و از نظر ادگار الن پو، شعر ، با وظیفه و حقیقت سرو کار ندارد.

به نظر من شعر از تعریف می گریزد و به تشریح تن نمی دهد

 و مانند نقاشی، رقص و موسیقی به تحت الشعور و ناخود آگاه

ارتباط دارد ومرا به یاد این نظر هایدگر، می اندارد که


عقل ومنطق را ضد تفکر و در نتیجه تخیل می داند.

2

« نابغه کسی است که به ما هم نبوغ دهد»
پل والری-پروست-درجستجوزمان گمشده


در«هزارویکشب» ،

 هنراست که زنده گی

رانجات می دهد.

آیا به راستی، هنر

وظیفه - رسالت، مفد یت-  دارد ؟

 یا یکی از نیاز ها ی انسان را تسکین میدهد.

من در حالی که با عدم شناخت با هراس و دلهره واضطراب

 در مسأله رسالت هنر ، تعهد ادبیات والتزام شعر پی می برم ،

 می دانم که شعر،  تیاتر وحتی موسیقی سال ها ی

 اخیر قرن گذ شته بیش ازهر وقت دیگ

ررنگ تعهد والتزام گرفته اند.

دو برداشت پرادوکسال مخالف وحتی متناقض از مسأله

 تعهد والتزام در شعر را مثال می آوریم :

 

- رضابراهنی،  در تمام نوشته های سابق خود استدلال

 نموده است که شعر در شرق ازگونه سیاسی آن می توان

د رواج یابد با دلیل این که اولاً در شرق کم سواد

 موجود است و  ثانیا در آن جا استبداد و

 زنجیر و زندان است وثالثاً شاعر باید بداند بر

چه سر زمینی ایستاده است ودر چه زمانی حرف میزند.


- برعکس سارتر، استدلال می کند که شاعر

 اسطورهء انسان را می سازد،

 در حالی که نثر نویس چهره آن را می کشد؛

 وسخن گفتن عمل کردن است ؛هر چیزی که

 نام برده  می شود دیگر عیناً همان چیز نیست

 و پاکی و ساده گی خود را از دست می دهد .

خاموش شدن سر پیچی از سخن گفتن است .


از نظر براهنی ، شاعر -مثلا- با بکار بردن کلمهء عشق،

 مفاهیم قدیم و جدید را جمع می کند. وی به نظر رابرت فراست ،

 اشاره نموده که به نظرش شعر نوعی اجرا توسط کلمات است.


و اما،  نزد سارتر کسی که سخن می گوید در آن

 سوی کلما ت ، نزدیک مصداق کلمات است وشاعر

 در این سوی کلمات...در نظر شاعر کلمات اشیای

 طبیعی اند که چون گیاه و درخت، 

 روی زمین می رویند و می بالند.

ولی اکنون رابطه شعر و نثر چی گونه است؟

 به ایده یال بود لر، در نثر نیز با ید شاعر بود. از

این جهت دیده می شود که اساسا ت توصیفی به شاعر

 اندرز می دهند که چی گونه شعر بگوید .

 در حالی که برداشت تشریحی

 به تو ضیح شعر می پردازد.

3
 

پر کاهم درمصاف تند با د
خود ندانم درکجا خواهیم فتاد
مولانا


اگر مسأله جنگ ،

استبداد و زنجیر، هنر

 را سیاسی می کند، 

 اروپا شاهد دوجنگ

جهانی و سارتر یکی از اسیران جنک بوده

که در کتا ب «ادبیات چیست» خود از عدم التزام شعر

 و موسیقی سخن می زند.

با وجود رقص هایی  که به منظور زرع گندم انجام می گردند،

  هیچ کس آن را کارمشخص نمی داند؛ یعنی به کمک رقص گندم

 را آب نمی دهد و یا موسیقی را برای ساختن خانه نمی نوازد.

به نظرم ، هنر ، برعکس ساینس،  به حقیقت

 وغیر حقیقت سروکار ندارد؛ ولی، در ترسیم تمثیل

و تصویر زیبایی راممکن می سازد .

هنرمند کسی است که تمایلات نهفته، واپس زده شده

 و سانسور شده  را که ناخودآگاه و در تحت الشعور ،

 رسوب نموده اند ، بیدار و آزاد سازد.


هومر ، سوفکل ، و  اوروپید،  آثاری را به جا گذاشتند

 که تا هنوز زنده اند. عطار، سنایی ، حافظ و مولانا ،

که نه تنها در عصر آنان ،  بل ،

انسان امروز نیز  آثار آنان را  به گوش قلب خود می شنود

، و دانته،  گویته،  ویکتورهوگو وشکسپیر ،

 نیز آثار جاودانی به جای گذاشتند که ما -

 نمی خواهیم و نزدیک است بگویم نمی توانیم- 

 سنگینی التزام وتعهد را بر آن ها تحمل کنیم.

من این را تائید می کنم که انعکاس هر تردید، سکوت، پرخاش،

 موافقت،  اضطراب، دلهره،  عشق وهراس هنرمند،

 اثر ماندگار به جا می گذارد.

 نمی توان هنر-مثلاً- نقاشی و شاعری را برابر با عکاسی

 دانست؛ چه اگرعکاسی واقیعت وعینیت را

 تصویر می کند، نقا ش وشاعر رویت تخیل انسان

 را ممکن میسازند.

نقا ش می تواند سمبول ها و تصویر های تخیل برانگیز

 شاعر را، نقاشی کند و اگر فقط به نقاشی محض واقعیت

 بپردازد هنرش سقوط می کند و نقاش بدون تخیل

 سند محو وسقوط خود را روی کاغذ و پرده می آورد

. روییدن گل میان آتش، تخیل نقاش است

 و در واقیعت چنین چیزی وجود ندارد.

و اما، بحث روی مسألهء هنر برای هنر و هنر

 برای زنده گی و ذوق یا لذ ت ، ازنظر عده یی

 ازمود رفته است ؛ ولی،  این پرادکس ذهنی

 برای به اصطلاح منقد ین و یا به گونهء غیر عملی

 نزد اهل ذوق وهنر ، هنوز هم باقی است.

سارتر،  برای ارایه نظریهء تعهد و رسالت هنر

 در «ادبیات چیست»،  استدلا ل نموده که شعر

 را از ادبیات جدا کرده وادبیات را

دارای تعهد و رسالت دانسته است - در حالی که


شعر را مانند موسیقی دانسته و آن را از

 بار تعهد رها نموده است.

من ، برعکس تحلیل سارتر،  یک لحظه با کار لایل، 

 موافق می شوم که هر شعر را دارای مفکوره می داند

 و فراموش نه می نمایم که به نظر منسوب به بید ل،

شعر خوب معنی ندارد.

تأمل در باره  این که ادبیات متعهد - آن چی سارتر از آن طرفداری

 می کند- بیان کنندهء جبر است یا آزادی ؛ و دقت به این ام

ر که چرا افلا طون در جمهوریت اید یا لی خودش  شاعران

 را اجازه نمی دهد- زیرا وی بر این باور بود که شاعران

 به اصطلاح از احساسات مردم سو استفاده می کنند-

مرا از جهان مثل دور می کند.

به نظرم تعهد و رسالت در هنر، امر بیرونی است و زیبایی ،

 نگاه درونی به آن. تعریف از هنر جنبه توصیفی دارد

 وارمان گرایی است که می خواهد به زعم خود هنرمند 

 را رهنمایی وهدایت نماید؛

 ولی،  توضیح تشریحی هنر،  می خواهد ذات هنر رابیان کند.

 ولی،  برداشت و بیان به اصطلاح کامل از هن

ر درجهان واقعی وجود ندارد

 و در جهان  ایدیالی شاید وجود داشته باشد.

4

ا فعی دیدم ا ند ر ا ن مسکن
یک سروهفت رو و چهاردهن
                      سنایئ غزنوی


یکی از نقاط جالب و

قابل توجهی که هرکس

 می تواند راجع به آن

تأمل نماید، امکان

مقایسه هنرها است. راست است که قلمرو هنر

 در امکانات منطقی وعقلی نمی کنجد

وبا در نظر داشت این جملات انتزاعی و تکراری

 که گفته اند: همه هنر ها می خواهند به سطح موسیقی

 عروج نماید؛ یا وقتی که کلمات ختم شود

موسیقی آغاز می شود؛ یا زمانی که سیاست

 اغاز گردد هنر ختم میشود؛ می توان ازنگاه

کاملاً جدید به آن پرداخت.

از یک نگاه،  اپرا،  هنر سخن گفتن توسط حرکات است

 و حرکات آمیخته با موسیقی که در آن همنوایی

 سمفونیک همسرایان موجود  است؛

اما چی گونه می توان آن چی اندروهم نیاید

 -که مولانا از آن سخن می گوید- را تصور نمود-

 یعنی آن نارسایی ما را که شمس تبریز ،

  توسط حالت روحی «گنگ خوابدیده»، 

 بیان نموده ومصلحت را در این دیده  که سخن

 به اهل سخن گفته شود. ولی  به راستی ما می توانیم

همان احساس شنوایی صدا که

 بتهوون، واگنر و موزارت،  داشت ، داشته باشیم؛ 

 و رنگ ها را آن گونه که

 وانگوک،  رافا یلو ،  پیکاسو ، سلوادور دالی و هزاران نقاش دیگر ، 

 احساس نموده اند ، برای لحظه یی  تصور نمود

 و رنگ های سرد وگرم وخنثی را با هم در آمیزیم.

 وموسیقی ، رقص ونغمه  را با هم یکجا کنیم

 و رقص برگ ها و رقص باد را نزد خود

 مجسم نماییم و وجوه همانند را در

 غزل،  قصیده ، مثنوی ومستزاد را درشعر

 و ادبیات شرق وغرب بیابیم.


خلا صه آیا گرافیک ومعماری و  خط نویسی

 را نیز می توان هنر خواند.؟


نقاشی تابلوی لاغر اندام و روی پرده آوردن انسان یک چشم،

 به ترتیب می توانند نشان دهندهء یک بعدی شدن انسان باشد؛

  ولی،  می تواند نزد نقاش و بیننده معنا های

 گونا گون داشته باشند.

 نقاشی با دود یا رنگ زرنگاری تا حدی با انتخاب

 هنرمند رابطه دارد.

به نظرم ، هنر،  بیانگر آزادی انسان است، نه جبر هنرمند

که خود را تا حدی اسیر رول از قبل تعین شده بداند-

بی خبر ازاین که در هنر خود آزاد است وچشم پوشی

 از آزادی است اگر خود را در گرو مقام پول بپندارد.

منقد و نویسنده آزاد اند  چنان که دل شان می خواهد  بنویسند؛

  واما،  هنرمند نیز آزاد است راهی را که انتخاب نموده

 ادامه دهد واین به اصطلاح اندرزهای مزاحم را در نظر نگیرد-

چه از یک نقطه نظر،  بدترین اثر آن خواهد بود که

 به خاطر آفرین و شاباش گفتن دیگران به وجود آید.

 هیچ گونه الزامی وجود ندارد که هنر وسیله یی برای

اهداف سیاسی،  رقابت های تجارتی و تبلیغات گروهی گردد -

 چه هنر غذای شکم نه،  بل نشان دهندهء اصظراب انسانی است

 و درحین حال برای دریافت و تعادل روانی وموازنه

 هیجانی خواهد بود.

دراین نوشته اگربه زحمتش بیرزد و اگر توانسته باشد سؤالا ت

پراگنده را طرح نموده باشد به ضیاع وقت می ارزد؛

ولی،  خواننده مکلفیت ندارد حتماً آن را بخواند وکمال مطلوب

این است که- اقلاً - تأثیرخلاقیت گریزانه نداشته باشد-

چه همه مانند شاه لیر شکسپیر ، ضرورت و علاقه این

 را داریم تا بدانیم که من کیستم و این یکی از مشکلترین سوالات است.

به قلم دکتر رجائی

انجمن علمی ریاضی خیام- بزرترین ریاضیدان اوائل قرن بیستم

منبع: انجمن علمی ریاضی خیام
 
پـــــــوانــــکـــــاره 
 


ژول هاری پوانکاره (1854-1912) در آغاز قرن بیستم در سطح جهانی

 به عنوان بزرگترین ریاضیدان نسل خود شناخته شد.

 در سال ۱۸۷۹ دوران دانشگاهی خود را در کان آغاز کرد

, و تنها دو سال بعد به استادی دانشگاه سوربن منصوب شد.

بقیة عمر خود را در آنجا به سر برد, و هر سال موضوع متفاوتی

 را تدریس کرد.
در سخنرانیهایش که توسط دانشجویان او ویرایش شد و به چاپ رسید

‐ با ابتکار و تسلط فنی فراوان, درواقع تمامی زمینه های معروف

 ریاضیات محض و کار بسته, و بسیاری از زمینه هایی را که قبل

 از کشف توسط وی ناشناخته بودند, مورد بحث قرار داد.

 روی هم رفته بیش از ۳۰ کتاب فنی دربارة فیزیک ریاضی و مکانیک سماوی, شش کتاب در سطح عامه فهم, و تقریبًا ۵۰۰ مقالة پژوهشی در ریاضیات نوشت. وی متفکرین سریع الانتقال, قوی, و خستگی ناپذیر بود که به جزئیات نمی پرداخت و به قول یکی از معاصرانش «یک فاتح بود, نه یک استعمارگر». از موهبت حافظة عجیبی نیز برخوردار بود, و برحسب عادت, در حین قدم زدن در اطاق مطالعة خود در مغزش ب ریاضیات می پرداخت و فقط پس از آنکه آن را در ذهنش تکمیل می کرد, بر روی کاغذ می آورد. بیش از ۳۲ سال نداشت که به عضویت فرهنگستان علوم برگزیده شد.
 عضوی از فرهنگستان که او را برای عضویت پیشنهاد کرد گفت که «کارش مافوق تمجید عادی است, و لاجرم آنچه را که یاکوبی دربارة آبل نوشت به یادمان می آورد: او مسایلی حل کرده که قبل از خودش به تصور درنیامده بودند.»
نخستین دستاورد بزرگ ریاضی پوانکاره در آنالیز بود. او ابداع نظریة توابع خود ریخت, مفهوم دوره ای بودن یک تابع را تعمیم داد. توابع مثلثاتی و نمایی مقدماتی, دوره ای یگانه و توابع بیضوی دوره ای دوگانه هستند. توابع خد ریخت پوانکاره تعمیم گسترده ای از این توابع را تشکیل می دهند, زیرا این توابع تحت یک گروه شمارای نامتنهاهی از تبدیلات کسری خطی, پایا هستند و نظریة غنی توابع بیضوی را به عنوان جزء دربرمی
گیرند. او از آنها برای حل معادلات دیفرانسیل خطی با ضرایب جبری استفاده کرد و همچنین نشان داد که چگونه می توان ار این توابع در یکنواخت کردن منحنیهای جبری, یعنی, بیان مختصات هر نقطة واقع بر چنین منحنی برحسب توابع تک مقداری y(t), x(t)c از یک پارامتر واحد t، استفاده کرد. در دهه های 1880 و ۱۸۹۰ میلادی توابع خود ریخت به صورت شاخة گسترده ای از ریاضیات درآمد که (علاوه بر آنالیز) به قلمروهای نظریة گروه ها, نظریة اعداد, هندسة جبری, و هندسة غیراقلیدسی راه یافته است.
نکتة اساسی دیگری از فکر پوانکاره را می توان در پژوهشهایش دربارة مکانیک سماوی یافت (روشهای نوین
مکانیک سماوی‐ در سه جلد ۱۸۹۲-۱۸۹۹ ). در خلال این کار نظریة بسطهای مجانبی خود را ارائه کرد
( که باعث توجه به سریهای وارگا شد), پایداری مدارها را مطالعه کرد, و نظریة کیفی معادلات دیفرانسیل غیرخطی را پایه گذاری کرد. بررسیهای مشهورش در بررسی تکامل اجسام سماوی او را به مطالعة اشکال تعادل جرم سیال درحال دورانی که ذراتش به وسیلة جاذبة ثقلی به هم پیوسته است, هدایت کرد, و شکلهای گلابی واری را کشف کرد که بعدًا در کار سر ج.ه. داروین (فرزند چارلز داروین) نقش مهمی ایفا کردند.
پوانکاره, در خلاصة این کشفیات, می نویسد: « یک جسم سیال درحال دوران را که در اثر سرد شدن منقبض می گردد درنظر می گیریم, ولی فرض می کنیم که این انقباض آنقدر آهسته صورت می گیرد که جسم همگن باقی می ماند و دوران کلیة قسمتهای جسم یکسان است. شکل جسم که در ابتدا با تقریب
زیادی کروی است به یک بیضوی دوار تبدیل می گردد که پهن تر و پهن تر می شود, آنگاه, در لحظة خاصی, به یک بیضوی با سه محور نابرابر تبدیل می شود سپس, جسم از صورت بیضی وار خارج و به گلابی وار تبدیل می شود تا سرانجام جرم جسم, که در ناحیة کمر, بیشتر و بیشتر باریک می شود, به دو جسم مجزا و نابرابر تجزیه می شود». این ایده ها در عصر خود ما بیشتر مورد توجه قرار گرفته است, زیرا اخیراً متخصصین ژئوفیزیک به کمک اقمار مصنوعی دریافته اند که زمین خود اندکی گلابی شکل است.
بسیاری از مسائلی که پوانکاره در این دوره با آنها مواجه گردید بذرهای شیوه های جدید تفکر بودند, که در ریاضیات قرن بیستم رشد کردند و شکوفا شدند. سریهای واگرا و معادلات دیفرانسیل غیرخطی را قب ً لا متذکر شده ایم. علاوه بر آنها, کوشش او برای درک ماهیت منحنیها و سطوح در فضاهایی با ابعاد بالاتر منجر به مقالة مشهورش تحت عنوان تحلیل موضعی (توپولوژی) ( ۱۸۹۵ ) گردید, که همة افراد اهل فن متفقًا آن را
آغاز تاریخ نوین در توپولوژی جبری می دانند. همچنین, در مطالعة خود در زمینة مدارهای دوره ای, رشتة دینامیک توپولوژی (یا کیفی) را بنا نهاد.
در اینجا نوعی مسئلة ریاضی مطرح می شود که نمایانگر آن, قضیه ای است که پوانکاره در سال ۱۹۱۲ میلادی مطرح کرد, ولی عمرش کفاف نداد تا آن را ثابت کند: چنانچه تبدیلی یک به یک و پیوسته, حلقة محصور بین دو دایرة متحدالمرکز را چنان در خود تصویر کند که مساحتها حفظ شود و نقاط دایرة دورانی را در جهت حرکت عقربه های ساعت و نقاط دایرة بیرونی را در
جهت خلاف حرکت عقربه های ساعت به حرکت درآورد, آنگاه, در این تبدیل حداقل دو نقطه باید ثابت بمانند. این قضیه کاربردهای مهمی در مسئلة کلاسیک سه جسم (و نیز در حرکت یک توپ بیلیارد برروی میز بیلیارد محدب) دارد. در سال ۱۹۱۳ اثباتی برای این قضیه توسط یک ریاضیدان جوان آمریکایی به نام بیرکهوف یافته شد. کشف قابل ملاحضة دیگر پوانکاره در این زمینه, که امروزه به قضیة بازگشت پوانکاره معروف است, به رفتار دراز مدت دستگاههای دینامیکی پایستار مربوط می شود. به نظر می رسید که این نتیجه, بیهودگی کوششهای اخیر در به دست آوردن قانون دوم ترمودینامیک از مکانیک کلاسیک را نشان می دهد, و مباحثة ناشی از آن مأخذ تاریخی نظریة ارگودیک نوین بوده است.
یکی از برجسته ترین خدمات فراوان پوانکاره به فیزیک ریاضی, مقالة مشهورش در سال ۱۹۰۶ دربارة دینامیک الکترون بود. او سالهای زیادی راجع به شالوده های فیزیک فکر کرده بود, و مستقل از اینشتین بسیاری از نتایج مربوط به نظریة نسبیت خاص را به دست آورده بود. فرق اساسی در این بود که بررسی اینشتین متکی بر ایده های مقدماتی مربوط به علامتهای نوری بود, حال آنکه بررسی پوانکاره بر پایة نظریة
الکترومغناطیس بنا شده بود و بنابراین از نر کاربردی به پدیده های مربوط به این نظریه محدود بود. پوانکاره احترام زیادی برای استعداد اینشتین قایل بود, و در سال ۱۹۱۱ انتصاب اینشتسن را به اولین سمت دانشگاهی اش توصیه کرد.
در سال ۱۹۰۲ به عنوان یک سرگرمی جنبی, و ضمن کوششی برای سهیم کردن افراد غیر متخصص در اشتیاق خود به معنا و اهمیت انسانی ریاضیات و علوم, به نویسندگی و سخنرانی برای اقشار وسیعتری از مردم روی آورد. این کارهای سبکتر او در چهار کتاب تحت عناوین علم و فریضه ( ۱۹۰۳ ), ارزش علم
۱۹۰۴ ), علم و روش( ۱۹۰۸ ) و آخرین اندیشه ها( ۱۹۱۳ ) گردآوری شده اند. این کتابها واضح, لطیف, عمیق, ) و رویهمرفته لذت بخش هستند, و نشان می دهند که پوانکاره یکی از بهترین نثر نویسان فرانسه است.
در مشهورترین این مقالات, یعنی مقالة مربوط به کشف ریاضی, او به خویشتن نگریست و فرایندهای مغزی خود را تحلیل کرد, و با انجام ان کار تصاویر نادری از مغز یک نابغه در هنگام کار را, عرضه کرد. همانطور که ژوردن در سوگندنامة پوانکاره نوشت، « یکی از دلایل فراوان جاودانگی پوانکاره این است که با ما امکان داد تا در عین اینکه او را می ستاییم, وی را بشناسیم».
گفته می شود که در حال حاضر دانش ریاضی هر ده سال یا در این حدود, دو برابر می شود, هر چند که عده ای راجع به تداوم این مقدار انباشتگی تردید دارند. عمومًا اعتقاد براین است که اکنون برای هر انسانی امکان درک کامل بیش از یک یا دو شاخه از چهار شاخة اصلی ریاضیات, یعنی آنالیز, جبر, هندسه و نظریة اعداد, (بدون احتساب فیزیک ریاضی) وجود ندارد. پوانکاره تسلط خلاقی بر تمام ریاضیات زمان خود داشت, و احتمالاً پس از او هرگز کسی به این مقام نخواهد رسید.

نوشته شده در  دوشنبه نهم مهر 1386ساعت 14:0  توسط علی آل کثیر 

در آرام شب شعری از فرزانه شیدا

   در آرام شب

در این آرام شب

     که هیچ جنبشی نیست...

    ستاره ای در کنار ماه میخندد

ودر لحظه های سراسر سکوت

  که ستاره... ترانهء چشمک وعشق را

 نجواکنان میخواند در گوش ماه...

وابر حسادت میکند

وبه رشک ... دیده ماه بر ستاره می بندد

وماه  باز بی تابی میکند.... در عشق او!

....

چرا ای عاشقانه دیده ء بیدار

تو.... ترانهء عشق را سر نمیدهی؟!

من اینجا قلمم

 آوازه خوان شب وستاره وماه

عشق ومحبت ودوستی ست!

وخورشیدم... فردا ...درخشش زیبای خویش

را با نور سلام سپید

بر پنجره ام خواهد تابید

...وآغاز روز

شروع دوباره  گی شیدائیم

خواهد شد

ومن در سکوت شب ء ترانه سرا

ودر شروع روز

شاعره وار عاشقی میکنم

با طبیعت خدواند ...با عشق

با نعمت زیستن وبا زندگی!

تونیز بادل همراه شو

که راه دل راه عاشقی ها ست

سرودهء فـــرزانه شــــیدا

بهمن ۱۳۸۶

فرهنگ شناسی

 منبع اولیه:
 
 تازه های ادبی:
 
 
 
فرهنگ شناسی
 
 
فرهنگ مردم وادبیات عامه
 
 
 

فرهنگ مردم و ادبیات عامه

تصویری از نمایش از فولکلور یونان باستانتصویری از نمایش از فولکلور یونان باستان  متنی که ملاحظه می فرمایید مقاله ای است که نگارنده سال ها پیش آن را نوشته ام. این روزها به مناسبت تدریس جامعه شناسی هنرها و ادبیات بسراغ  نوشته های قدیمی ام می روم و برای استفاده دانشجویان  این درس آنها را بتدریج در اینجا می گذارم. ضمنا با انتشارات ثالث قرار گذاشته ام بزودی مجموعه مقالاتم در زمینه هنر و ادبیات را در اختیارشان قرار دهم تا بصورت کتابی چاپ شود.  هرچند اگر چند سالی صبر کنم شاید بتوانم مطالب ارزشمندتری در این زمینه بنویسم. اما شاید سیلی نقد به از حلوای نسیه باشد!                                  فرهنگ عامه یا فرهنگ مردم چیست؟: یک بررسی کوتاه و گذرا این مقاله یک بررسی کوتاه درباره چیستی فرهنگ عامه یا فرهنگ مردم است. مسلما برای کسانی که در زمینه فرهنگ مردم فعالیت و تحقیق می کنند بهر حال نوعی تلقی و برداشت از حوزه کارشان دارند. اما چیستی و چگونگی فرهنگ مردم از همان ابتدای ظهور این حوزه از دانش تاکنون یکی از مباحث مورد بحث بوده است. نگارنده در این مقاله ضمن مرور کوتاه تاریخی درباره فرهنگ مردم، سعی کرده ام یکی از ابعاد این دانش یعنی قلمرو موضوعی آن و ویژگی هایش را تحلیل نمایم. در بخش پایانی مقاله یک مرور کوتاه به مطالعات فرهنگ مردم در ایران ارائه کرده ام. هدف از این مرور بیان دقیق تاریخ این مطالعات در ایران نیست بلکه اشاره ای است به این واقعیت که مطالعات فرهنگ مردم در ایران چگونه شکل گرفت و چه تحولی و توسعه ای داشته است. واضح است که شناخت و تحلیل دقیق موضوع چیستی و چگونگی فرهنگ مردم بررسی های بشسیار گسترده تری می طلبد و در اینجا هدف نگارنده بیشتر ارائه یک ساختار مفهومی و طبقه بندی از موضوع است و نه بیشتر. ظهور مطالعات فرهنگ مردم  واژه folklor  مرکب از دو بخش folk  به معنی توده و مردم و lore  به معنی دانش است. این واژه نخستین باردر سال 1846م. توسط باستان شناس انگلیسی ویلیام جان تامزW.g.thoms(با نام مستعار "آمبروزمورتون"  ambrose mortonu) ساخته شد. ویلیام تامز ,فولکلور را به عنوان جانشینی برای اصطلاح نادرست "عتیقات عامیانه" پیشنهاد کردکه عتیقه شناسان انگلیسی و زبان شناسان آلمانی در نیمه نخست سده نوزدهم میلادی برای مطالعه راه و رسم زندگی طبقات پایین اجتماع ساخته بودند. ویلیام تامز فولکلور را به گونه ای نظم علمی می دانست که موضوع آن بحث درباره دانش عامیانه و آداب و رسوم سننتی است . اگرچه از نیمه دوم قرن نوزدهم همگام با گسترش علوم اجتماعی و به خصوص مردم شناسی فرهنگی  cultural  anthropology شاخه علمی جدید فولکلور رفته رفته توسعه یافت .لیکن همیشه به عنوان یک نظام علمی که به موضوع خاصی می پردازد و در خود آن موضوع نیز گونه ای ابهام وجود دارد به کار رفته است . مثلا گئورگ هرزو می نویسد : فولکلور مسائل و بخشهایی از فرهنگ است که ابدی شده و با حکایت شفاهی – افسانه ها – آوازه های عامیانه و رقصها بیان می شود . در ایران هم اکثر کسانی که در زمینه گردآوری موضوعات فرهنگ عامه کار و تحقیق کرده اند تعریف هرزو را پذیرفته اند و عموما فولکلور را مجموعه ای از " دانستنیها " و اعمال و رفتاری دانسته اند که در میان عامه مردم سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. در حال حاضر در نتیجه تحقیقات زیادی که در کشورهای مختلف در زمینه گردآوری موضوعات فرهنگ عامه انجام گرفته است و در نتیجه توسعه علم مردم شناسی و قوم شناسی ,فولکلور به یک رشته علمی و دانشگاهی تبدیل شده است که در آمریکا و برخی کشورهای دیگر در مقاطع تحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد و دوره های تخصصی تحصیل و تدریس می شود و به مطالعه فرهنگ عامه می پردازد و در زبان فارسی می توان آن را " فرهنگ عامه شناسی " نامید . سنتموضوع فولکلور پرداختن به جنبه های سنتی جامعه یعنی شیوه های اعمال و رفتار وعادات و باورهای سننت است. بنابراین در فرهنگ عامه شناسی  سنت یک واژه بنیادی است که این دانش را از دانشهای دیگر متمایز می کند . در زبان فارسی واژه سنت سه کاربرد عامیانه – مذهبی و علمی دارد . در کاربرد عامیانه واژه های سنت و سنتی مترادف کهنه و قدیمی و گاهی منسوخ و متروک هستند . در دین سنت مفهومی مقدس دارد و به معانی ودیعه الهی است که توسط گذشتگان به ما رسیده است و امکتن هیچ گونه دخل و تصرف و تغییری در آن وجود ندارد و نگهداری و آموزش آن به دیگران و نسلهای آینده وظیفه هر فرد دیندار است . از نظر علمای اسلام " سنت " معنای " طریقه " و " سیره " میدهد که مسلمانان ملزم به عمل کردن آن هستند.در فرهنگ عامه شناسی تعریف و برداشت خاص علم مردم شناسی از سنت در نظر است . از دیدگاه سنت مجموعه افکار و اعمال و احساسات و در حقیقت میراث مشترک  زندگی اجتماعی یک گروه است که از نسلهای گذشته به جا مانده است . افراد معمولا برای انجام اعمال پذیرش افکار و بروز احساساتی که سنتی هستند نیازی به دلیل ندارند زیرا جنبه های سنتی فرهنگ نه تنها میراث گذشته است بلکه هر عنصرسنتی حامل یک ارزش و مبین داوری جامعه در باره چیزی است . هر جامعه ای آداب را به خوبی می شناسد و پاره ای از آنها را پسندیده یا نا پسند می داند . سنت حفظ داوریهای جامعه است و هر عنصرسنتی از یک ایده و ارزش حکایت می کند . بنابراین مجموعه الگوهای فرهنگی که ویژگیهای زیررا دارا باشند جزو بررسیهای فولکلوریک قرار دارند1)      الگوهای فرهنگی که در بین عموم افراد جامعه رواج دارند و مردم آنها را پذیرفته و عمل می کنند.2)      الگوهای فرهنگی که پذیرش و عمل کردن آنها به صورت " عادت اجتماعی "بوده و از نظر مردم بدیهی تلقی می شوند و نیازی به توجیه عقلی ندارند.3)      الگوهای فرهنگی که به طور جمعی و در نتیجه زندگی اجتماعی و گروهی خلق شده اند و پدیدآورنده آن جامعه است و در مواردی که سازنده مشخصی دارد نا شناخته و از نظر مردم به کارگیری آنها بدون اهمیت تلقی می شود.4)      الگوهای فرهنگی که معمولا در جامعه به طور صزیح و روشن قابل تفکیک از الگوهای جدید هستند و درکنار عناصر جدید قرار دارند و با آنها آمیخته شده اند.5)      الگوهای فرهنگی که نه به طور خاص بلکه در مجموعه فعالیتهای زندگی افراد جامعه نقش و وظیفه ای را به عهده دارند. بنابراین می توان فرهنگ عامه را به عنوان موضوع فولکلور مجموعه ای از الگوهای فرهنگی سنتی دانست که چگونگی انیشه – احساس و عمل فرد را تعیین و تنظیم می کند . این الگوها گستره وسیعی دارند و تمامی جنبه های زندگی را در بر می گیرند. از چگونگی تولد نوزاد – مراحل رشد – زبان آموزی – بلوغ – ازدواج و شغل و... تا چگونگی مرگ و باورهای مربوط به آن.سنتهایی که فرهنگ عامه را تشکیل می دهند به سه دسته تقسیم می شوند : الف_ سنتهای مادی    ب _ سنتهای رفتاری     ج _ سنتهای گفتاری الف _ سنتهای مادی : به مجموعه آثار – اشیاء – کالاها – بناها – و ابزارهایی گفته می شود که از گذشته بر جای مانده است. این بخش از فرهنگ عامه از آن حیث که معرف نوع افکار و احساسات و الگوهای رفتاری نسلهای گذشته و چنبه های سنتی جامعه کنونی است جزئی از فرهنگ عامه به شمار می آید. سنتهای مادی را چون در پاسخ به نیازهای مادی انسان شکل می گیرند و معرف افکار و ارزشهای مربوط به چگونگی پاسخهای جامعه به این نیازها هستند می توانیم به چهار دسته تقسیم کنیم : ابزارها (آلات موسیقی – ابزارهای جنگ – وسایل نقلیه – ابزارهای کشاورزی و ...) / مسکن (بناها و شهرها ) / خوراک (غذاها – نوشیدنیها – دارئها و ...) / پوشاک (انواع لباسها – کفشها – کلاهها – لباسهای جنگ – لباسهای کار و ....)ب _ سنتهای رفتاری : مجموعه رفتارهایی که در جامعه میان عده زیادی از افراد مشترک است و نوعی فشار اجتماعی برای اجرا و عمل کردن به آنها وجود دارد و جنبه غیرشخصی و الگویی دارند. سنتهای رفتاری ریشه در نظام ارزشها و باورهای جامعه دارند و برای جامعه مهم تلقی می شوند اما میزان اهمیت آنها یکسان نیست برخی مهمتر بوده و عدم توجه به آنها مجازات به همراه دارد و برخی دیگر با فشار اجتماعی با ضمانت اجرایی کمتری توام است . سنتهای رفتاری در سه گروه جای دارند :  الف _ رسوم اخلاقی  ب _ شیوه های قومی  ج _ عرف و عادت . رسوم اخلاقی مجموعه رفتارهایی است که برخاسته از ارزشهای جامعه می باشد و بی توجهی به آنها توام با فشارهای اجتماعی شدید است حال آنکه رعایت آنها مطلوب و پسندیده تلقی می شود و حیثیت اجتماعی برای فرد ایجاد می کند.شیوه های قومی عبارتند از عادات یا روشهای سنتی انجام کارها که از میان آن دسته که شامل شیوه های مطلوب عمل باشند مجاز و یا مورد ترجیح و تمایل جامعه هستند. اگر چه تخلف از شیوه های قومی با مجازات همراه نیست اما فشاراجتماعی به مثابه ضمانت اجرایی آنها است . جشنها – آداب و آئینها نمونه هایی لز شیوه های قومی هستند.عرف به آن دسته از رفتارهای اجتماعی گفته می شود که مورد پذیرش جامعه هستند.لیکن کمترین فشار اجتماعی اجرای آنها را ضمانت می کنند. رفتارهای عرفی در زمره ادب و نزاکت اجتماعی قرار دارند.طبقه بندی مذکور از سنتهای رفتاری بر مبنای تحلیل جایگاهی است که این سنتها در نظام اجتماعی دارا هستند. لیکن از نظر عینی و سنتهای قابل مشاهده فرهنگ عامه می توانیم سنتهای رفتاری را به این صورت طبقه بندی کنیم :1_ شعائر و تشریفات 2_ رسوم 3_ جشنها و اعیاد 4_ آئینها 5_ بازیهای عامیانه 6_ عرف و عادات اجتماعی 7_ موسیقی ج _ سنتهای گفتاری مجموعه سنتهایی است که در قالب کلمات و جملات اظهار می شوند. این سنتها ریشه در اعتقادات – باورها – دانشها – فلسفه ها – ارزشها و نیازهای یک جامعه دارند . در واقع ادبیات عامیانه ارزش و اعتبار خود را از پیوندی که با جامعه و واقعیتها دارد اخذ می کند نه از جنبه هنری و زیبا شناسی . به عبارت دیگر مسئله اساسی در ادبیات عامیانه ویژگیهای اجتماعی آن است نه ویژگی های هنری .جنبه های اجتماعی ادبیات عامیانه را می توان به صورت زیر توضیح داد:1)   ادبیات عامیانه در طول تاریخ در کنار ادبیات رسمی و کلاسیک به صورتی ساده و آرام جریان داشته است.لیکن در کتابهای تاریخ ادبیات به ندرت نامی از آنها به میان می آید.زیرا ادبیات عامیانه تعلق به عوام و توده مردم دارد که آنها نیز یا توان نوشتن نداشتند و یا سلاطین و صاحبان قدرت امکان و اختیار این کار را از آنان سلب می کردند.2)   ادبیات عامیانه ادامه کار و فعالیت و زندگی مردم است بنابراین جنبه تفننی و تجملی ندارد. بلکه مکمل عمل و وسیله ای برای ارتقا زندگی محسوب می شود. وابستگی ادبیات عامیانه به زندگی و واقعیت اجتماعی آن را به ادبیات واقع گرا مبدل می سازد.3)   ادبیات عامیانه ساده و بی پیرایه است زیرا زندگی مردمی سرچشمه می گیرد که هنگام سخن گفتن جز بیان مطلب غرضی ندارند. و از سوی دیگراگر ادبیات عامیانه دشوار و پیچیده باشد درست به زبان جاری نمی شود و به سهولت از یاد میرود.در نتیجه امکان انتقال شفاهی آن از طریق سینه به سینه و نسل به نسل از میان میرود و به تدریج فراموش می شود بنابراین ناگزیر بی تکلف و به دور از پیرایه است.4)   ادبیات عامیانه طبیعت گرا و متاثر از طبیعت است زیرا عوام در طبیعت زندگی می کنند و مدام در حال مبارزه با آن هستند و به این ترتیب حتی نوع گاو و اسبی که مطلوب مردم رنجبر روستایی است گاو قوی یا اسب بارکش است نه گاو خوش خط و خال یا اسب مسابقه.5)   ادبیات عامیانه ادبیات سیاسی است. زیرا انعکاسی از مبارزه دائم مردم با ستمگران و صاحبان قدرت است و یا آنکه انعکاسی از آرزوهای حق طلبانه و عدالتخواهی و آزادیخواهی است .6)   ادبیات عامیانه همگام با مقتضیات نسلها دگرگون می شود زیرا همواره حوادث و شرایط جدیدی به وجود می آید که اگرچه تغییراتی بطئی و کند است ولی ثبات همیشگی ادبیات عامیانه را برهم میزند و پیوسته آن را تغییر میدهد. _ گونه های ادبیات عامیانه :الف _ داستانهای عامیانه داستانها و افسانه ها جزء کهن ترین آثاری است که از اندیشه و تخیل بشر به جای مانده است . مسلما پیش از آن که بشر وارد دوران تاریخی شود و روایتهای مهم زندگی خویش را به یاری نقوش و علائم قابل رویت برجای گذارد.به مدتی دراز افسانه ها را در نهانخانه ضمیرو مخزن حافظه خویش نگاه میداشت و سپس دهان به دهان و سینه به سینه به اخلاف خویش می سپرد.کهن ترین توجیهی که از کیفیت آفرینش و ایجادطبیعت و انسان شده به صورت افسانه ها به افراد ابلاغ می شد.افسانه ها قرنها پیش از آغاز زندگی بشر پدید آمده است . از همین رو تنها روزنه نورانی و پرتو روشنگری است که به تاریک خانه قرون و اعصار قبل از تاریخ می تابد. به نحوی که تنها طریق جهت پی بردن به آداب و رسوم و سنن و عقاید دینی و اجتماعی اقوام و قبایل ماقبل تاریخ روانشناسی تیره های باستانی و به طور کلی اطلاع یافتن از دامنه قدیم و تمایلات اقوام آن روزگار مطالعه افسانه های کهن است.انواع داستانهای عامیانه :1_ داستانهایی که زاده قریحه داستان سرایان است و اصل و ریشه تاریخی ندارد. مانند امیرارسلان – ملک بهمن – بدیع الملک - نوش آفرین – گوهرتاج و هزارو یکشب.2_ داستانهایی که ریشه تاریخی و حماسی دارند اما بر اثر گذشت زمان رنگ و صبغه تاریخی خود را از دست داده و با جلوه های افسانه ای در آمیخته اندو لذا امروزه به افسانه شباهت بیشتری دارند .نظیر : ابومسلم نامه – تیمورنامه – اسکندرنامه – قصه امیرالمومنین حمزه (رموز حمزه )و مختارنامه .3_ آن دسته از داستانهای مذهبی و دینی که انگیزه قهرمانان آنها جنگ با کافران و قلع وقمع کردن آنان به قصد ترویج دین اسلام است. خاورنامه و مختارنامه و اسکندرنامه از این جمله اند واز الگوی محتوای واحدی پیروی می کنند.در اسکندر نامه حتی اسکندر نیز با کافران می جنگد و آنها را مسلمان می کند.4_ داستانهای عاشقانه ای که اگرچه مسائل عشقی و عاطفی زمینه اصلی داستان را تشکیل میدهند ولی در واقع وصال معشوق بهانه ای است تا پای قهرمان داستان را به ماجراهای گوناگونی نظیر جنگ با زشتیها و پلیدیها بکشاند. به عبارت دیگر انتقاد از وضعیت موجود اشاعه مفاهیم اخلاقی و جلوگیری از مفاسد اجتماعی و... از جمله پیامهای داستان محسوب می شوند.بعضی از این گونه کتابها با اندک تغییر و تبدیلی از روی کتابهای قدیم مانند هزارویکشب – سندبادنامه و نظایر آن نگاشته اند. هفت پیکر- بهرام گور – داستانهای حاتم طایی و دختر برزخ بازرگان – چهاردرویش – سلیم جواهری از این گروهند.سمک عیار و داراب نامه نیز زمینه ای عاشقانه دارند.5_  داستانهای اخلاقی و حکمت آمیزی که در قالب تمثیل به بیان اصول و مفاهیم اخلاقی و پند و اندرز حکیمانه می پردازند. داستانهای کلیله ودمنه – چهل طوطی و برخی داستانهای هزارویکشب در این گروه قرار می گیرند.6_ متلها:قصه هایی کوتاه با مضامینی سرگرم کننده و لطیف و آموزنده هستند که همه یا قسمتی از آن معمولا به صورت شعر یا مقفی یا شبه بحرطویل بیان می شوند. قهرمانان متلها را اغلب حیوانات و گاهی انسان و سایر مظاهر طبیعت تشکیل می دهند.از جمله متلها می توان از خاله سوسکه – کک به تنور – داشت و نداشت و...نام برد.7_ داستانهایی که متاثراز باور عوام راجع به موجوداتی چون : دیو – آل – پری – روح – شبح و غیره هستند که البته گاه برخی از آنها جنبه اسطوره پیدا می کنند . مانند عقایدی که درباره خدایان وعالم ماوراء الطبیعه وجوددارد.ب_ اشعار عامیانه :دومین بخش مهم ادبیات عامیانه فارسی را اشعار عامیانه تشکیل می دهند که شامل مجموعه گفتارهای منظومی که به مناسبتهای مختلف در حین کا و فعالیت – جشنها – آئینها – سوگواریها – در هنگام بازی و تفریح و یا برای خواباندن کودکان و سرگرم کردن آنها و یا به صورت ترانه های محلی همراه با موسیقی سنتی خوانده می شوند. این اشعار که اغلب سرایندگان نامعلومی دارند ترکیبی که از واژه های ساده و قابل فهم برای عامه مردم و دارای آهنگی خاص هستند. اشعار عامیانه معرف روحیات و افکار توده مردم و برخاسته از نیازهای طبیعی روزمره آنها می باشند.لالایی ها – ترانه ها و اشعار مذهبی از انواع اشعار عامیانه محسوب می شوند .لالایی ها نقش مهمی در اجتماعی شدن کودکان ایفا می کنند به نحوی که می توان گفت اهداف و ارزشها و خواسته های خانواده و جامعه از طریق آنها به کودکان منتقل می شوند همچنین از آنجایی که لالایی های فارسی عموما به صورت محاوره ای و آمیخته با گویش محلی مناطق مختلف کشور می باشند. به زبان آموزی کودکان کمک می کنند.مرثیه – نوحه – مولودیه و مدایح مذهبی از انواع اشعار عامیانه مذهبی هستند که نام برخی از آنها در ادبیات رسمی ما معلوم و مشخص است لیکن شعرهای مذهبی بسیاری نیز وجود دارند که شاعران آنها ناشناخته اند . نوحه ها و مرثیه هایی که به مناسبت ایام عاشورا و درباره کربلا سروده شده اند مهمترین اشعار مذهبی عامیانه محسوب می شوند.ترانه ها بخش دیگری از اشعار عامیانه اند که پیام آنهاعشق و دوستی و شرف است و به علت وجود آهنگ یا سازی که آنها را همراهی می کند برای روستائیان و عامه نه تنها موجب سرگرمی و یا ارضاء معنوی و هنری می شود بلکه به مثابه یک نیاز واقعی است که با حرکات روزمره پیوندی نزدیک دارد.ج _ زبان عامیانه : سومین بخش از ادبیات عامیانه را "زبان عامیانه" تشکیل می دهد که کاربردهای زبانی بسیاری نیز دارد و در حقیقت یک نوع استفاده ساختگی از زبان محسوب می شود و نه تنها شامل مفاهیم لغوی است بلکه مواردی مانند کنایه ها – اشاره ها و تشبیهات را هم شامل می شود همان طور که زبان مکتوب ممکن است قواعد و سبکهای خاص خود را داشته باشد زبان عامیانه نیز با کاربرد عبارات و اصطلاحات و شیوه های بیانی خاص خود شکل می گیرد و اصولا یکی از ویژگی های آن متعلق بودن به جامعه و گروه خاصی است به نحوی که بین تمام اعضای آن جامعه یا گروه مشترک باشد . اجزاء زبان عامیانه عبارتند از :1) اصطلاحات و عبارات محبت آمیزی که بوسیله پدران و مادران و فرزندانشان به کار برده می شوند.2) اصطلاحاتی که افراد به عنوان چاشنی کلام به کار می برند و گاه ممکن است قراردادی باشند و یا به اشیایی خاص اطلاق شوند.3) زبان تابو :گاه مردم از به کار بردن نام موجوداتی یا اشیایی که به نظام عقیدتی آنها مربوط می شود خودداری می کنند. و لذا زبان تابوشامل اصطلاحاتی است که مردم برای نامیدن اشیاء بدون کاربرد اسم حقیقی آنها مورد استفاده قرار می دهند.4) ضرب المثل – مثل و تمثیل 5) چیستان6) لطیفه ها و بذله گویی ها  تاریخچه بررسی های فولکلوریک توجه به آداب و رسوم عامه و زبان گفتار آنها و نکات جالب توجه و شنیدنی ازقدیم الایام یکی از سرگرمی ها و موضوعات مورد نظر نویسندگان بوده است . معمولا در کتابهای مردم شناسی هرودوت مورخ یونانی را _ نخستین فردی می شناسد که در کتاب " تاریخ " خود درباره آداب و رسوم ملتها مطالبی نوشته است . در قرون وسطی مورخان و سیاحان و جغرافیدانان در کتابهای خود به مسائل فرهنگ عامه توجه داشتند و برخی واژه ها – رسوم و آئینهای مردم را ثبت و ضبط می کردند .در بین مسلمانان نیز عده زیادی از نویسندگان به برخی مسائل و موضوعهای فرهنگ عامه پرداخته اند و برخی از آنها مانند ابوریحان بیرونی و ابن خلدون مطابق روشهاو اصول خاصی که از نظر علم مردم شناسی امروزی هم معتبر است درباره این امور بررسی و تحلیل نموده اند .همچنین ابوالحسن علی بن حسین مسعودی در قرن چهارم هجری در اثر خود به نام " مروج الذهب و معادن الجواهر " به کتابی از " ابو عقال دبیر " اشاره می کند که این کتاب اختصاص به فرهنگ عامه داشته است .بنابراین می توان پذیرفت که جمع آوری موضوعات فولکلوریک به دوره هایی دورتر از آنچه تا کنون نوشته اند مربوط است .در اروپا در قرن هفدهم حرکت مهمی برای ثبت مسائل فرهنگ عامه به وجود آمد . بالارد فرانسوی در 1711م. مجموعه ای از ترانه ها و عادات شفاهی مردم را جمع آوری نمود. گوتفرید هردر (1744_1803)شاعر و منتقد و فیلسوف آلمانی در آلمان تحقیقات فولکلوریک را توسعه داد. هردر معتقد بود که شعر صرفا از طریق توجه به بافت و زمینه جغرافیایی و قومی و فرهنگی آن قابل درک است و اشعار عامیانه نه تنها زاده فرایندهای عقلی بلکه نتیجه الهامات عارفانه و عواطف شدید هستند. وی عقیده متداول در آن روزگار را که ادبیات یونان را معیار سنجش ادبیات دیگر اقوام می دانست ردکرد و بیش از هر چیز به ادبیات قومی از آن جهت که تجلی بخش روح ملی بود تاکید نمود. به تبعیت از هردر محققان کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری بر آن شدند تا روح ملی خویش را در گویشهای بومی قصه های عامیانه و ترانه ها و سرودهای محلی که به زبانهای محلی گفته و نوشته شده بود باز یابند.در ایران به گفته ابوالقاسم انجوی شیرازی اولین فردی که مسائل فولکلوریک را گرد آوری و تالیف کرد آقای جمال خوانساری است.وی تحقیقاتش را در کتابی به نام عقاید انساء گردآوری کرد. عقاید النساء توجه مردم را جلب کرد و عامه آن را به اسم کلثوم ننه می شناسند.این کتاب دارای نثری شیوا و آمیخته به طنز است و برخی آداب و معتقدات زنان دوره صفویه در آن نوشته شده است.سفرنامه هایی که مستشرقان و سیاحان اروپایی و غیراروپایی درباره ایرانیان نوشته اند یکی از مهمترین منابع فولکلوریک ایران است. سفرنامه های تاورنیه – شاردن – مادام دیو لافولا – اوؤن فلاندن – کلاویخو و کتابهای تاریخ کیانیان اثر کریستین سن دانمارکی سه سال در دربار ایران اثر فوریه و دهها اثر دیگر از جمله این بررسیها می توان ذکر نمود.برخی از محققان غربی به تحقیق و تفحص علمی و دقیق در فرهنگ عامه ایران پرداخته و آثار ارزشمندی عرضه کرده اند. برای مثال ماسکویچ در 1934م. مجموعه ای از افسانه های عامیانه ایرانی را بررسی نموده است.انقلاب مشروطیت موجب تحول در شیوه های سخن گفتن و نوشتن به زبان فارسی شد و فرهنگ عامیانه از ارزش و پایگاه بهتری برخوردار گشت. در این دوره برای روشن شدن اذهان مردم صحبت کردن به زبان ساده تری که قابل فهم عوام باشد ضروری بود و پیروی از زبان رسمی و کلاسیک گذشته موجب تاثیرگذاری کمتر نوشته ها می شد. آقا سید جمال ادین واعظ مشهور به اصفهانی اولین کسی بود که قبل از مشروطیت در منابر متعدد وعظ و خطابه های خود در اصفهان – شیراز – تبریز – مشهد و پایتخت منحصرا به زبان عامیانه صحبت می کرد. روزنامه های عصر نیز در ترویج زبان موثر واقع شدند. همچنین روزنامه فکاهی کشکول که به همت شیخ احمد کرمانی به زبان فارسی ساده و معمولی منتشر می شد روزنامه فکاهی حشرات الارض در تبریز روزنامه نسیم شمال روزنامه های شاهسون چاپ استانبول نوشته های علی اکبر دهخدا با نام چرند و پرند و نوشته های ایرج میرزا از جمله نمونه هایی بودند که به ترویج زبان و ادبیات عامیانه کمک کردند.عده ای از محققان ایرانی در ابتدای قرن حاضر بین سالهای هزاروسیصد و هزارو سیصد وچهل به گردآوری موضوعات فرهنگ عامه پرداختند. به عنوان مثال امیرقلی امینی دو کتاب تحت عناوین هزار و یک سخن در امثال و حکم و فرهنگ عوام در زمینه ادبیات عامیانه تالیف نمود. فضل الله صبحی مهتدی به گردآوری قصه ها و افسانه های عامیانه مناسب کودکان و نوجوانان پرداخت و چند اثر در این زمینه تدوین کرد. محمد علی جمالزاده – صادق هدایت – محمد مکری – حسین کوهی کرمانی – محمدپروین گنابادی – محمد بهمن بیگی – محمود دانشور- صادق کیا – محمد جعفر محجوب – یحیی ذکاء – علی بلوکباشی – صادق همایونی – جلال آل احمد – احمد هاشم پور کریم و عده زیاد دیگری تا کنون در زمینه ادبیات عامیانه و فرهنگ عامه کتابهایی منتشر کرده اند.فعالیت در زمینه فرهنگ عامه در ایران چنان گسترش یافت که اکنون بیش از صدها کتاب و مقاله در این مورد نوشته شده است . عمده آثار و تحقیقات انجام شده در این زمینه در دو کتاب به نامهای کتاب شناسی فرهنگ عامه و مردم شناسی ایران تالیف محمود زمانی و علی بلوکباشی و فهرست مقالات مردم شناسی گردآوری شده و در موسسه مطالعات و پی نوشتها : اجتماعی دانشگاه تهران درج گردیده است. منابع :1)تاریخ مردم شناسی . ژان پواریه . مترجم پرویز امینی . انتشارات خردمند . تهران . چاپ اول . 13702) ترانه های عامیانه ایران . مجله موسیقی . شماره 2 . دوره 3 . سال 1335.3)جامعه شناسی هنر . امیر حسین آریان پور . دانشکده هنرهای زیبا . چاپ اول . تهران 1354.4)راهنمای گردآوری سنتهای شفاهی. محمد طیب عثمان . مترجم عطاء الدوله رهبر . آناهیتا . چاپ اول . تهران 1371. 5)ریخت شناسی قصه های پریان . ولادیمر پراپ. مترجم فریدون بدره ای . توسن . چاپ اول . تهران 13716)ریشه های تاریخی قصه های پریان . ولادیمیر .پراپ . مترجم فریدون بدره ای . توسن . چاپ اول . تهران 1371.7) زمینه فرهنگ شناسی . محمود روح الامینی . عطار . چاپ دوم . تهران 1368.8)سنت. ماکس رادین . مترجم فریدون بدره ای . مجله فرهنگ و زندگی . شماره 4 و 5 .1350.9)طبقه بندی قصه های ایرانی . اولریش مارزولف . مترجم کیکاووس جهانداری . چاپ اول .تهران 1371.10) فرهنگ علوم اجتماعی . آلن بیرو . مترجم باقر ساروخانی .کیهان . چاپ اول . تهران 1366.11)گذری و نظری در فرهنگ مردم . ابوالقاسم انجوی شیرازی . چاپ اول تهران 1371.12)مبانی انسان شناسی . محمود روح الامینی . عطار .چاپ سوم .تهران 1368.13)مبانی جامعه شناسی . عبدالحسین نیک گهر. رایزن . چاپ سوم.تهران 137114) مبانی جامعه شناسی. هانری مندراس . مترجم باقر پرهام . چاپ پنجم .تهران 1369.15)مطالعه در داستانهای عامیانه فارسی . محمد جعفر محجوب. مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران.شماره 1 و 2 . سال 1341.