همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

یادی از نیما یوشیج - شعری از فرزانه شیدا(تمدن ...زندگی..تقدیر...


پیشتازی شعر نیما یوشیج به دلیل تجربه گرایی ا
تاریخ : دوشنبه، 19 تیر ماه ، 1385
موضوع : نقد و مقاله


 ترانه جوانبخت



 

نیما یوشیج را پدر شعر مدرن فارسی می دانند اما او علاوه بر این که شعر مدرن

را در زبان فارسی وارد کرده به عنوان پلی از شعر کلاسیک به شعر مدرن نیز محسوب

می شود. پیشتازی شعر نیما نسبت به هم دوره ای های او به دلیل تجربه گرایی اش

 در محتواها و ساختارهای مختلف شعری می باشد. نیما به تجربه های شاعران

 قبل از خود بسنده نکرد و برای تجربه های شعری جدید کوشید.

چون نیما زاده روستاست در اشعارش به زندگی روستایی توجهی ویژه دارد

و دور شدن خود از زندگی روستایی را در شعر ”بازگردان تن سرگشته“ نشان داده است.

او در این شعر دوری از دیار خود را با غم و حسرت بیان می کند.

نیما در اشعار اولیه اش هنوز ذهنیت مدرن را وارد نکرده بود و با دیدی سنتی شعر فارسی

 می سرود. از اشعار سنتی او می توان به شعر ”از قصه رنگ پریده خون سرد“ اشاره کرد

 که در قالب مثنوی سروده شده و در آن از هدیه جانسوز عشق به رنگ پریده یاد کرده است.

 در این شعر زندگی روستایی کاملا مشخص است و محتوای آن دلبستگی نیما را

 به روستا نشان می دهد.

غزل ”افسانه“ در اشعار نیما از جایگاهی خاص برخوردار است. نیما خود ساختار این شعر را

 برای توصیف طبیعت به سایر قالب های شعر کلاسیک ترجیح داده و علت این ترجیح

 را آزادی در بیان معانی و شرح طبیعت دانسته است. این شعر یک گفتگوی بلند بین

 افسانه و عاشق است.

 افسانه از دلی آشفته سخن می گوید و عاشق شرح درماندگی خود را به او می گوید

و افسانه را علاج درد خود و همراه گریه های شبانه خود می داند. عاشق از افسانه

 می پرسد که آیا او یک قصه است؟ و افسانه در جواب می گوید که قصه عاشق

 بیقرار است. افسانه از عاشق می خواهد که زندگی را به شادی و خوشی بگذراند

 اما عاشق به او می گوید که شادی و خوشی جز وهم و فریب نیست و می گوید

که صدای او را در آسمان ها فقط فرشته های می شنوند و در پایان این شعر نیما

از زبان عاشق می گوید که جز دل عاشق بیقرار کسی خواننده نوشته او نیست.

در برخی از اشعار نیما همانند شعر بلند افسانه می بینیم که سطری آزاد در شعر

 وجود دارد که در انتهای هر دو بیت می آید. آوردن این سطر آزاد در شعر به بیان شعر

 بلند کمک بیشتری می کند و در عین حال می تواند به عنوان پلی بین هر دو بیت

 از شعر با دو بیت بعدی آن به حساب آید. ”شیر“ و ”یادگار“ دو نمونه از این اشعار است.

 در این اشعار نیما از زبان مردم ده و نیز حیوانات به دادن اندرزهای زندگی پرداخته است.

 در شعر ”بز ملا حسن“ نیما به ساختار دیگری از شعر پرداخته که در آن یک بیت با قافیه

 دلخواه و چهار بیت با قافیه های یکسان وجود دارد و نیما در پایان این شعر بیتی

 با قافیه ای آزاد آورده است.

نیما به قالب های مثنوی و غزل نیز توجه داشته است. در اشعاری که درباره گل سروده

 و به آدمی اندرز داده که از غرور گل دوری کند از این قالب های کلاسیک استفاده کرده است.

در غزل ”گل زودرس“ برخلاف مثنوی های قبلی که درباره گل و اندرز به آدمی بود

 این بار این گل عاشق کش است که گله می کند که بیننده او قدر او را ندانسته

 و با غفلت از او گذشته است. قابل ذکر است که نیما در پایان این غزل از بیتی

 با قافیه آزاد استفاده کرده و درواقع  آزادی در سرودن غزل را پیشنهاد کرده است.

یکی دیگر از تفاوت های ساختاری که نیما در اشعار خود به آن توجه دارد در شعر بلند

”خانواده ی سرباز“ است. در این شعر بعد از هر دو بیت از مثنوی دو سطر با قافیه ای

متفاوت از آن دو بیت آمده که سطر دوم  از سطر اول کوتاه تر است. 

نیما در شعر ”از ترکش روزگار“ به ساختار دیگری رو می آورد. در این شعر هربخش

 شامل سه سطر است که دو سطر اول و دوم با یکدیگر هم قافیه است اما سطر سوم

 قافیه آزاد دارد و می توان این شعر را مثنوی در نظر گرفت که قطع شدگی بین بیت ها

 به دلیل وجود سطر آزاد به طور متناوب انجام شده است.

از دیگر ساختارهای شعری نیما در شعرش با عنوان ”جامه ی مقتول“ دیده می شود

 که هر سه سطر هم ردیف و هم قافیه با یک بیت به طور متناوب قطع می شود.

ساختار مثنوی با سطر آزاد در شعر بلند ”سرباز فولادین“ نیز دیده می شود.

این ساختار به نیما امکان سرودن شعر بلند را داده است و در عین حال این ساختار

 از مثنوی تفاوت چشمگیری ندارد و سرودن شعر در این ساختار به آسانی

 سرودن مثنوی ست.

شعر” ققنوس“ نمونه ای از اشعار متفاوت نیماست. در این شعر تحول نسبت

به اشعار قبلی او دیده می شود. نیما از این پس سبک خود را بنیان می نهد.

او تمایلی به رها کردن وزن در اشعار خود نشان نمی دهد و وزن را با کوتاه و بلند کردن

سطرهای شعر با قافیه های مشخص به کار می برد.

نیما شاعر اعتراض است. نمونه ای از این اعتراض را در شعر ”آی آدمها“ می بینیم

 که نیما در این شعر به بی تفاوتی آدمها نسبت به همدیگر اعتراض می کند.

در اشعار کلاسیک شاعر از عینیت هایی که در اشعارش به کار می برد و اشیاء

مختلف را در شعرش معرفی می کند برای اندرز به مخاطب شعر و بیان تاثیر این

 اشیاء بر روح آدمی استفاده می کند که این نگاه سنتی نیما در اشعار اولیه اش

به همین مورد مهم مربوط است اما نیما در اشعار مدرن خود از این نگاه سنتی

 به نگاه جدیدی رسید که تاثیر روح آدمی بر اشیاء را در شعر خود بیان کرد.

در واقع می توان گفت مدرنیسم در شعر به نوعی واژگونی در نگاه شاعرانه

برمی گردد که آدمی تاثیرگذار است و آنچه بر آن تاثیر گذاشته می شود اشیاء است.

 در نگاه مدرن شاعر از اشیاء نشانه های جدیدی در شعر خود می سازد و

با دگرگون کردن اشیاء در شعر خود به استقبال مفاهیم جدید می رود. در شعر

 ”در بسته ام“ می بینیم که سنگ همان چشم است یعنی شاعر در شعر به

 جسم بیجان بینایی می دهد و این نگاهی ست که در شعر مدرن وجود دارد. 

در شعر ”ناروایی به راه“ می بینیم که نیما از شب به عنوان ستم و مرگ یاد کرده

و شب وجود را تباهی دانسته است. در شعر ”ناقوس“ صبح به عنوان رهایی ست.

 در این شعر نیما از ناقوس به عنوان نشانه راه استفاده کرده و می گوید که گذراندن

عمر بدون خیر رساندن به دیگران ارزش ندارد.

شعر نیما ناقوس و نشانه راهی جدید است. ناقوس هر صدایی نیست

بلکه صدایی ست که شدتش تاثیر گذار است و شعر نیما چنین است.

منبع: سایت مانی ها

شاید نیما در این شعرش  از جمله معروف ماکس وبر  الهام گرفته باشه

ارتش های جهان از افرادی تشکیل شده اند که با هم می جنگند در حالی که

همدیگر را نمی شناسند برای کسانی که همدیگر را می شناسند و با هم

نمی جنگند .

 

برف

زرد ها بیهوده قرمز نشده اند

قرمزی بیهوده رنگ نیانداخته بر دیوار

روز پیدا شده اما آسمان پیدا نیست

گر تی روشنی برفی همه کار ش آشوب

بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار

من سخت دلم گرفته است از این میهمانخانه ی 

میهمان کش روزش تاریک

که به جان هم نشناخته

انداخته است

چند تن خواب آلود

                               چند تن نا هشیار

                                                          چند تن نا هموار

نیما یوشیج

تی تیک تی تیک در این کران ساحل  ...  نک میزند

سیولیشه

روی شیشه

به او هزار بارها

ز روی پند گفته ام

 که در اتاق من ترا

 نه جای خوابگاست

من این اتاق را به دست

 هزار باررفته ام .

سخن به مهر دوخته

ولیک بر مراد خود

به من نه اعتناش او

به فکر روشنی کز آن

فریب دیده است وباز فریب می خورد همین زمان

به تنگنای نیمه شب

که خفته روزگار پیر

چنان جهان که در تعب

کوبد سر

کوبد پا

تی تیک  تی تیک

سوسک سیا ... سیولیشه

نک می زند  ....   روی شیشه          

نیما یوشیج

(فروردین ۱۳۳۵)

شعری از فرزانه شیدا :

؛؛  تمدن ...زندگی....تقدیر...عشق؛؛

 
از این واژهء بی معنای "بودن" سخت دلگیرم
    
   و آن اندیشه های تلخ مغزم را
 
به سان یک کبوتر بر فراز عالم هستی
 
 "چه غمگین میدهم پــــرواز"!
 
و می بینم که "انسان"  ، این همان پـس مانـدهء تـاریخ
 
به اسم پـو چ و خـــالــی تـمدن
 
    سخـــت مـی بـالـد !!!
 
و چون آن عنــکـبوت پــیر
 
بـه تـار چـــسب آگــــین تــــمدن "وه چـ۹ مـی چســبـد !!!!
 
  و مـــغـــرور اســــت!!!
 
ولـی غـافـل ز ایـنـکه...بـاز هـم در دام  افـــسونـــی
 
گرفتـار اسـت و پـای رفـتـنش  درگیـر زنـجـیر  اســت!
 
و در چـنگـال خـون آلـود قـرنــی ظـالـم و وحشـی
 
چـه زخـمی و بـه خـون خـفتـه
 
پـریـشان مـی شـود روحـــش!!!
 
و آن تــک   واژهء  شیـریـن ، ولـــی خـالـی تـر از خـالـی
 
چـو آن زالـو ی  خـون آلـود...
 
بـه نـام بـا ابـهـت  "تـــمدن"
 
خــون انـــسان را...چـه  بیـرون مـی کـشد  از  جــان!!!
 
و زنـجــیر نگــون بـختـی ...بپـای خسـتهء انـــســان
 
..... همـی بـنـدد !!!....و قــلـب خـستــه ء انــــسان
 
کـه دارد  در  هـر  آن  گــوشــه  ...
 
.....هــزاران  آرزو  پــــنـــهان....
 
بناگـه در هـمان چـنگـال خـون آلــودهء تـــقـــدیـــر
 
 .... و یــا  قــسمت !!!
 
و یـا غـرق هـمان  واژهء شــیریـــن تـــمــدن نیــز
 
...چــه آســان زنــدگــی بـــازد!!!...
 
و انـــسان بـا دلــی ا فســرده  و   غـمگــین
 
و غـافـل از  هـمه  بـازی رنـگارنـگ این دنــیا
 
درون  ســینـه  آن  ویــــران  ســـرای     دل
 
چـه آسـان   مـقـــدم   هـر   آرزوئـــی  را
 
...عــزیــز و مــحتــرم دارد!!!....
 
ولــی در یــکــدم خــالــی ...دم غــفـــلـت
 
همه امـید و عــشق و  هــستی  انـــسـان
 
چـو  یـک  دیــوار   پـوســیده...
 
فـروریـزد مـیان دیـدگان خـسته و حـیران!!
 
...و  دیـــگر   بــار  " ویـــرانــی"  ســــت!!!
 
بـدانـگونـه  کـه  گــوئـی  هــیچ    امــیدی
 
درون سـینـهء افـــسرده ء مـا
 
جــا نــشد هــرگــز!!!
 
و لــبهـای خــمـوش مــا
 
ار آن پــس شــعــر تـلـخ نـامـرادی را
 
...درون خــود فـروریـزد!!!...
 
وآن انــبار  عــشق و  آرزو   آن    "دل"
 
بیـکبـاره شــود انــبار نـاکــامــی!!!
 
چــه آســان میــشود خــامــوش
 
لــهیــب شــعاــه هـای آتــش عشــقی!!!
 
و ســر خــورده غــروری
 
در غـــم و تــشویــش
 
چــه آسـان مــیشـود نــابــود!!!
 
بـه  لــبها  خــندهء  پـر شــور  هــر  شــادی
 
بـه داغ قــطره  هــای اشــک نـــاکــامــی
 
ز سـوز انـدرون یـک نــگاه خــسته از " بــودن"
 
چـــــه آسـان مـی خــراشـد 
 
 سـینه را  ، خـاموش!!!
 
...و آن انــسان دل مــرده...
 
بـاوج یـک تـمدن لیـک پــوشــالــی
 
ز عشــقـی مــرده در دنــیای رنــگارنــگ
 
کـــه  آنــرا   زنــدگــی   نــامــند
 
چــه  آســان  جـان  دهــد  
 
در  اوج   نـاکـامـی!!!
 
بـنام هــستـی و عــشق و  تـــمدن
 
....آه صـــد افــسوس....
 
چــه  آســان  مــیشود  خــامــوش
 
دلـــی در" قــرن تــنهائــی!!"
 
...و بــاز افــسوس...
 
که سـر سـخــتانــه انــسان فخــر هـا دارد!!!
 
...بـدنـیائـی که در آن ..
 
بـا نــقـاب خیــر خــواهی های پـر تــزویر
 
..."صلــیب ســرخ"!
 
و یـا بـا نـام آزادی انسانـی
 
"حـقوق هـر بـشر"!  
 
این  " آدم "  از یـاد رفـته  در کف دوران" !!   
 
تــمدن را چــو  زنــجیــری
 
بـپای هـر کـه راهی شـد بــراه حــق
 
...دوبـاره ســخت مـی بنندد!!!
 
و نــادان قلــب ما ...اینگــونـه پنــدارد
 
...کــه ایــن زنــجــیر ...
 
بـنام زنــدگــانــی  ســمبــل پـیونــد ویــاری هاست
 
میــان ا و   دیگــر  و دیــگــر   راهــیان   جـستجو گر
 
در پــی یـک صــلــح  جــاویـــدان!!!!
 
بیــاری  تــمام مــردم   دنیــا!!!
 
کــه در آرامــش و  صاــحی
 
هــمیشــه جـاودان بـاشیم
 
نمیـدانـم چـرا هـمواره جنـــگ است
 
و  ز  آرامــش نمـی یـابـم
 
نشانـی در جـهان صــلح ؟؟؟!!!!!
 
ولـیکن در درون در یک ســکــوت تلـــخ
 
....لیــک وحــشتنـا ک...
 
گـهی در سینــه گــه در ذهــن
 
کــلامــی میشــود تــکــرار :
 
 * " هــمه ایــنها فقــط تــزویــر زیــبا ئیــست"!!!*
 
 * "کـــــه هـــرگــــز جــاودانـــی نیــســـت"!!!!*
 
 
( از  این واژهء بــی مــعنــای " بـــودن  " 
 
 ســخت دلــگیــرم)!!!
 
سروده: فرزانه شیدا
 

 
                                          
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد