همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

ادبیات ِ اضطراری

 
 
 
 ادبیات ِ اضطراری  
 
نیما صفار

چه اضطراری در همین نوشتن است و در نوشتن ِاین؟

 

اگر اضطرار را ضرورتی emergency بخواهیم بدانیم،

 

 مانعةالجمع با گشودگی‌های ادبیّات،

 

 آن‌طور که بیشتر این وقت‌ها و

 

 قبل برای‌مان بوده نمی‌شود؟

 

این تداعی که خواه‌ناخواه با واژه‌ی اضطراب دارد،

 

الآن‌مان را بلافاصله ذخیره‌ی آینده نمی‌سازد؟

 

این‌طوری‌ست که اضطرار،

 

از حالا تا بعد است و تشویش و بحرانش می‌خواهد

 

 موقّتی باشد.

 

 انگار که مقابل و در مقابله با وضعیّت عدم تعادل

 

 یا شرایط ویژه‌ی نامطلوب برآمده باشد

 

 و مأمور ِ بازگشت امنیّت و آرامش باشد.

 

پس مانند هر چه در تمنّای چیزی‌ست،

 

 تا هست، بی‌وقفه ابرام دارد بر فقدان ِهمان چیز.

 

 این وصف که بود را با آن لازمان‌ومکانی

 

 و ازلی-ابدی بودنی که برخی از ادبیآت

 

 و logos می‌شناسند چه کار؟

 

می‌شود جعل ِ ترکیب ِ اضطرار ِ مدام کرد

 

 و چسباندش به existence.

 

مگر انقلاب مدام را قبلش نداشتیم

 

 جای یک پیش‌نهاد؟

 

امّا این که حالی نمی‌دهد الآن در این نوشتن

 

 پی ِ آن جعل بودن شاید در ناتوانی ِ من

 

 از پیوستاری دیدن باشد

 

 و دیگر این که فربه کردن ِ مفاهیم را به قول ِ آنها

 

 چندان مفید ِ فایده نمی‌دانم که هیچ،

 

فایده‌اش را آن‌جایی می‌بینم می‌رسد

 

 که برای من و نوعش هِی ضرر است.

 برود کنار.

 

دیکتاتورها هنگامی که اصل بر دموکراسی باشد،

به نام ِ اضطرار می‌آیند.

 

 اضطرار در واحد تن به polyها نمی‌دهد

 (که این فی‌نفسه بد چیزی نیست).

وضعیّت وقتی اضطراری

 می‌شود که بداهتن مهم باشد.

 

 پس چگونه می‌تواند تحت ِ پوشش ِ آن وضعیّت

 

ِ این‌روزهااسمش‌رانبر ِ لیوتاری قرار بگیرد؟

 

وضعیّت ِ شبانه؟

 

آری شب‌ها اضطراری‌تر است

و این فقط از شب‌ادراری نیست که این‌طوری‌ست.

سوای همه‌ی ...شعرها اضطرار وضعیّتی خاص و

ناچاری‌آور اگر باشد، حالا چکار کنیم؟

 

می‌گویند از تارانتینو می‌پرسند چند گانگستر

 تا حالا دیده (که این‌قدر می‌سازدشان)

فهرستی از آدم‎های فیلم‌های گانگستری رو می‌کند.

 عزیز ِ من این دیگر فیلم نیست.

جسم است.

هوا نرسد بهش آدمش می‌میرد خودش می‌پوسد.

 امّا کاری که اضطرار می‌کند

 (با ما) فقط اخلال در آرامش نیست؛

با خواستی که در پی‌جویی چیزی

مورد ِ هجوم همراهش است، نوع ِ فعّالی از آرامش

 را خواه‌ناخواه پیش کشیده

 مثل ِ وقتی که ترس تبدیل به غلبه بر ترس می‌شود

و از خلاء عظیم ِ بلعنده کار و کارها می‌آید بیرون.

 

ادبیّات ما لااقل تا پیش از مشروطه ادواری‌تر

از این بوده که مسأله‌ی اضطرار را بتواند

 مجاور سازد.

بعدش اضطرارها چون در قالبی ایدئولوژیک

 تعریف می‌شدند،

 کل‌نگری ِ ایدئولوژی اجازه‌ی بروز این

 چیز به عنوان ِ یک گفتمان ِ مستقل را نمی‌داد.

 یعنی ایدئولوژی سخت‌تر از آن بود که بگذارد

این وضعیّت‌های موقتی سرنوشت ِ خویش

 پیدا کنند.

 

 بعد و گاهی هم که این‌طوری نبود یا فناء در

 لازمان‌ومکان بود و یا هم‌چون امثال ِ ما

 راضی به ملعبه‌بازی و ملعبه‌سازی می‌ماند

با سویه‌هاش.

امّا این خواست که ادبیّات الزامن مایاکوفسکی‌وار

 نباشد و گرفتار ِ دگم‌های جمعی-نحله‌ای

 و تن به کوچه برساند و خیابان،

 خواستن از نیامده نیست.

 

بیرون ِ ایران کم نبوده و توی ایران هم

 مثلن شاملو کم‌وبیش بوده و نیما و فروغ و برخی، گاهی.

 

لازم است اضطرار را هم برای ادبیّات تعریف کنیم

 تا منشش شود

(با توجّه به این‌که توی این‌روزهای ما،

ما کم نداریم از از این دست اضطرارها و

: چرا عادت ِ ادبی ِ ما و این‌روزهای م

ا بی زحمت هم هستند؟)؟

 

توی دوی امدادی تکنیک ِ تعویض ِ چوب اصلن

 کم‌اهمیّت‌تر از سرعت نیست.

وقتی نفس کم ‌می‌آوری فکر کردن به

بعدی حسّ خوبی دارد.

احساسات ِ خوب ِ ناکناره‌گیرانه هم این‌روزها کم‌اند.

اگر بشود به جای مجموعه خصائل،

 مجموعه مواضع را دید،

 نوشتن از اضطرار هم مثل ِ این لوکس نمی‌شود

و با طنینی از به‌دردنخوری در پایان.

نیما صفار


   ۱۴ دی ۱۳۸۶ ۹:۳۰ بֽظֽ

منبع اولیه : تازه های ادبی
 
به مدیریت آقای  م.مجتبی
 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد