همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

زندگینامه سهراب سپهری -زندگینامه فرزانه شیدا با اشعاری از ایندو

سهراب سپهری

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

 

سهراب سپهری شاعر و نقاش کاشانی بود که در ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان متولد شد.

 او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری

 از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است.

 وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت

 

 
زندگی‌نامه

دورهٔ‌ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسطه را در دبیرستان

پهلوی کاشان(خرداد۱۳۲۲)گذراند و پس از فارغ التحصیل شدن

در دوره دوساله  دانش‌سرای مقدماتی

پسران به استخدام اداره  فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷

در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود

و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد

و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان

 به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از هشت ماه استعفا داد.

سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه   شعر نیمایی

خود را به نام « مرگ رنگ » منتشر کرد.

 در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد

و به دریافت نشان درجه

 اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران

شرکت نمود

 و نیز دومین مجموعهٔ اشعار خود را با عنوان « زندگی خواب‌ها » منتشر کرد

. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در اداره

 کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر)

در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا

نیز به تدریس می‌پرداخت. در مهر ۱۳۳۴

ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجله

 «سخن» به چاپ رسید.

در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و

 به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ

 لیتوگرافی

 نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه‌ها 

 به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه‌های نقاشی همچنان

 تا پایان عمر وی ادامه داشت.

سهراب سپری مدتی در اداره  کل اطلاعات وزارت کشاورزی

 با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد.

 از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکده  هنرهای تزئینی تهران نمود.

در اسفند همین سال بود که از کلیه  مشاغل دولتی به کلی کناره‌گیری کرد.

وفات

مقبره سهراب سپهری
مقبره سهراب سپهری

سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹

در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت.

صحن امامزاده سلطان علی،

روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.

 

سفرهای خارج از کشور

نمایشگاه‌های نقاشی

از جمله نمایشگاه‌های نقاشی که سهراب سپهری در آن‌ها حضور داشت،

 یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

 آثار ادبی

سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر شعرهای نیما بود و

این تأثیر در «مرگ رنگ» به خوبی مشهود است.

بعدها سبک او دستخوش تغییراتی می‌شود و شعرش با دیگر شاعران هم دوره

 خویش متمایز می‌گردد. از جمله مجموعه شعرهای دیگر سهراب سپهری

 می‌توان به این عنوان‌ها اشاره نمود:

 

هشت کتاب (مجموعه اشعار سهراب سپهری)

مرگ رنگ 

 زندگی خواب‌ها 

 آوار آفتاب  

 شرق اندوه 

صدای پای آب 

 مسافر  حجم سبز  

 ما هیچ ما نگاه

عکسی از سهراب سپهری

 

تصویر

shab e tanhaee ye khub

از: سهراب سپهری

تصویر

 


نمونه ای از شعر سهراب سپهری از مجموعه "حجم سبز"

به باغ هم‌سفران

صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.


red:******

کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.

********

مرا گرم کن
(و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد.)

*******
در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
.


و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش "استوا" گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید. ~~

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

زندگینامه فرزانه شیدا از زبان خود او :

 

  
پانزدهم مهر 1340 در تهران چشم به جهان گشودم

 در خانواده ای با 6 فرزند زندگی گذرانده فرزند

دوم خانواده بودم

 
دوران تحصیلات متوسطه را در رشته فرهنک وادب(ادبیات)

از دبیرستان رابعه بپایان رساندم

و مدتی به سمت منشی کارمند بوده

پس از 7 سال ازدواج نمود

 وثمره این ازدوادوفرزند میباشد.

همسرم جهت تحصیل به خارج از کشور مهاجرت نموده

در سال 1367  گس از دوسال ونیم

به کشور نروژ مهاجرت کرده به همسرم ملحق شدم

 و پس از فراگرفتن زبان نروژی

در رشته دکوراسیون ویترین و بوتیک

دورهء فشره ای را سپری نمودم.

درسال 1376 جهت تحصیل در دانشکده (اس مُد)

دیزاین ووطراحی مد در دو رشته دوخت و

همچنین طراحی( دیزاین) نام نویسی نمودم

ودر سال 2000 فارغ التحصیل شدم


از اوان نوجوانی به نوشتن نثر وخواندن کتب

مختلف ادبی واشعار شاعران نامی ایران علاقمند بودم

و در سن 15 سالگی اولین دوبیتی خود را

بنام زندگی سرودم :

زندگی

گفتی که مگیر سخت بر دهر


تا با  تو نکرده این جهان قهر


کیکی ست جهان ولی ندانی

 
در مایهء   آن   زده شده   زهر

 
۱۳۸۵

در حال حاضر پنج دفتر شعر را دارا هستم

که در سبکهای کلاسیک (غزل/ قصیده /رباعی..)

و همچنین شعر نو وشعر طنز و ترانه می باشد

 
دارای سایت اختصاصی ف.شیدا هستم

 که مشتمل از چهار دفتر می باشد

آشیانه شعر
در آغوش شعر
در کنج خلوت شعر 
درکوجه باغ ترانه


www.fsheida.com

همچنین دارای دو وبلاگ می باشم با نامهای :

*آشیانه شعر(دمی باتووووو)
http://fsheida.blogfa.com

لحظه های باتو بودن
http://fsheida.persianblog.com


فرزانه شیدا
26/دسامبر2006 5/دیماه/1385

نمونه از از اشعار فرزانه شیدا:
 

در طپشهای مداوم در باد *

 لحظه هایم جاریست

در طپش های مداوم در باد

وامیدم بدروغ

به هرآن شاخه ی اندوه زده

درشبستان سیاه

به تن خاطره ها می چسبد

وبه شاخ  ء غم واندوه بسی

در درون خودُ و دل می شکند!!!

وسرشکم جاریست

در رگ خاطره ها

ازهمان عشق که زود

شاخه ای گشته و ا فسوس شکست

در طپشهای مداوم در باد

در شبی طوفانی
!!!

آه  اما  بنگر

دل من میمیرد!!!

 درد... در ساقهء اندوه ء مداوم هرروز

...گاه در نیمه شبی

در رگ هستی وقلبم جاریست!!!

عمر من لیک

چه طوفان زده در دامن باد

چه پریشان در دهر

درپی هستی خود میگردد!!!

خاطرم از نم باران نمناک

دیده ام سیل همه بارانی ست

که درون دل من جاری بود

وسکوتم افسوس

در تن لبخندی

باز دردیده ء هر بیخبری

همره ء خنده  وهر شیطنتی

سبزی باغء دل شاعره بود

در نگاهی که درون دل من

راه نداشت!!!

آه ...آری امروز

لحظه هایم جاریست

همچنان روز وشب وهر لحظه

در طپشهای مداوم در باد!!!

خنده وشادی  وهر شیطنتم نیز

... هنوز

همچنان جاریء لب بوده و ...

چشمانم نیز

همچنان برق مداوم دارد

لیک خالی زحضور روحم

!!!

ودگر مانده دلم  لیک... چرا

همچنان قلب منونبض وجودم هردم

....میطپد باز هنوز
!!!

لحظه هایم جاریست

 در طپشهای مداوم در باد

زندگی طوفانی...خاطرم نمناک است

خاطرم نمناک است

!!!

فرزانه شیدا

1386سه شنبه 22آبانماه

عشق...خواهم امشب


عـــشـــق
 
   آمدم  تا   در  آسـمان     کبـود 
 
 پـر   گشـایم    بسوی     آزادی
 
  خانه  سازم بر آن  شکستهء دل 
 
 تا   بـــگیرم    دوبـاره      آبـادی
  
  ره گــشایم به   شادی   ؛ بودن ؛
 
 تا بـــخندم  دوبـاره   با  شــادی
 
  آه ای  خــدای عشـق  و  امیـد!!!
 
    کاش عشقی به  من    نمیدادی   
  
 کاش عشقی به من    نمیدادی!!!
فرزانه شیدا
 
 
خاطر آشفته تر از   خاطر من  پیدا   نیست
 
 هیچ دردی   بتّر از   رفتن بی فردا  نیست

 وه که در زندگی خویش چنان غرق شدم
 
 که دگرنیم خطی از دل من بر جا  نیست!!!
 
 
ف.شیدا
 

 
خواهم امشب....
 
خواهم امشب از فراغش
 
گریه ها  من  سر   دهم ..
 
از غم  ء  دوری    رویش 
 
ناله ها   من سر  دهم...
  
خواهم   امشب  با  دلی
 
غمدار  و  اندوهی  غریب 
 
  در شب  ء   تارم      بنالم    
 
مویه ها   من  سر  دهم...
 
خواهم امشب بغض غم را
 
بشــکنم  در   سینــه ام..
  
   هــای هــای  گریــه ام  را   
 
بی مـحابا  ســـر   دهـم..
  
خواهم   امشب  زار  گریم
 
بر   دل     سوزان   خویش 
 
گریــه ی  تلخــی   ز آن
 
جور  و جفا ها سر  دهم...
 
 خواهم امشب بر وفـای خود  
 
بگریم  ....   زار ...    زار
  
ناله ای   از  عمق  دل  از
 
جور یاران     سر    دهم
!!!
خواهم   امشب  جام مّی
 
بر لب نهم با  مستـی اش
 
گریـــه ء    انـــدوه   خود
 
با قلــب گـریان  سر دهم...
 
خواهم   امــشب  از   دلم
 
فریـــاد    بــر  آرم ...   ز آن 
 
شکـوه تلخـی ز بـی مهرو
  
وفـــایان  سر   دهــم
 
خـواهم امـشب با همین فریـاد   
 
بیدارش   کنم...
  
تا بـــداند از  چــــه رو   
 
فـــریاد نــالان ســر دهــم؛!!!!!!
 
از:ف.شیدا
 

 آشیانه های شعر فرزانه شیدا 

در آغوش شعر*دمی باتوووو
http://fsheida.blogfa.com

در آغوش تنهائی*در لحظه های باتو بودن
http://fsheida.persianblog.ir

گالری عکس: آلبوم عکس های منتخب ف .شیدا
http://farzanehsheidaa.blogfa.com

دیوان شعر فرزانه شیدا:

http://fsheidaaa.blogfa.com/

 

یادی از نیما یوشیج - شعری از فرزانه شیدا(تمدن ...زندگی..تقدیر...


پیشتازی شعر نیما یوشیج به دلیل تجربه گرایی ا
تاریخ : دوشنبه، 19 تیر ماه ، 1385
موضوع : نقد و مقاله


 ترانه جوانبخت



 

نیما یوشیج را پدر شعر مدرن فارسی می دانند اما او علاوه بر این که شعر مدرن

را در زبان فارسی وارد کرده به عنوان پلی از شعر کلاسیک به شعر مدرن نیز محسوب

می شود. پیشتازی شعر نیما نسبت به هم دوره ای های او به دلیل تجربه گرایی اش

 در محتواها و ساختارهای مختلف شعری می باشد. نیما به تجربه های شاعران

 قبل از خود بسنده نکرد و برای تجربه های شعری جدید کوشید.

چون نیما زاده روستاست در اشعارش به زندگی روستایی توجهی ویژه دارد

و دور شدن خود از زندگی روستایی را در شعر ”بازگردان تن سرگشته“ نشان داده است.

او در این شعر دوری از دیار خود را با غم و حسرت بیان می کند.

نیما در اشعار اولیه اش هنوز ذهنیت مدرن را وارد نکرده بود و با دیدی سنتی شعر فارسی

 می سرود. از اشعار سنتی او می توان به شعر ”از قصه رنگ پریده خون سرد“ اشاره کرد

 که در قالب مثنوی سروده شده و در آن از هدیه جانسوز عشق به رنگ پریده یاد کرده است.

 در این شعر زندگی روستایی کاملا مشخص است و محتوای آن دلبستگی نیما را

 به روستا نشان می دهد.

غزل ”افسانه“ در اشعار نیما از جایگاهی خاص برخوردار است. نیما خود ساختار این شعر را

 برای توصیف طبیعت به سایر قالب های شعر کلاسیک ترجیح داده و علت این ترجیح

 را آزادی در بیان معانی و شرح طبیعت دانسته است. این شعر یک گفتگوی بلند بین

 افسانه و عاشق است.

 افسانه از دلی آشفته سخن می گوید و عاشق شرح درماندگی خود را به او می گوید

و افسانه را علاج درد خود و همراه گریه های شبانه خود می داند. عاشق از افسانه

 می پرسد که آیا او یک قصه است؟ و افسانه در جواب می گوید که قصه عاشق

 بیقرار است. افسانه از عاشق می خواهد که زندگی را به شادی و خوشی بگذراند

 اما عاشق به او می گوید که شادی و خوشی جز وهم و فریب نیست و می گوید

که صدای او را در آسمان ها فقط فرشته های می شنوند و در پایان این شعر نیما

از زبان عاشق می گوید که جز دل عاشق بیقرار کسی خواننده نوشته او نیست.

در برخی از اشعار نیما همانند شعر بلند افسانه می بینیم که سطری آزاد در شعر

 وجود دارد که در انتهای هر دو بیت می آید. آوردن این سطر آزاد در شعر به بیان شعر

 بلند کمک بیشتری می کند و در عین حال می تواند به عنوان پلی بین هر دو بیت

 از شعر با دو بیت بعدی آن به حساب آید. ”شیر“ و ”یادگار“ دو نمونه از این اشعار است.

 در این اشعار نیما از زبان مردم ده و نیز حیوانات به دادن اندرزهای زندگی پرداخته است.

 در شعر ”بز ملا حسن“ نیما به ساختار دیگری از شعر پرداخته که در آن یک بیت با قافیه

 دلخواه و چهار بیت با قافیه های یکسان وجود دارد و نیما در پایان این شعر بیتی

 با قافیه ای آزاد آورده است.

نیما به قالب های مثنوی و غزل نیز توجه داشته است. در اشعاری که درباره گل سروده

 و به آدمی اندرز داده که از غرور گل دوری کند از این قالب های کلاسیک استفاده کرده است.

در غزل ”گل زودرس“ برخلاف مثنوی های قبلی که درباره گل و اندرز به آدمی بود

 این بار این گل عاشق کش است که گله می کند که بیننده او قدر او را ندانسته

 و با غفلت از او گذشته است. قابل ذکر است که نیما در پایان این غزل از بیتی

 با قافیه آزاد استفاده کرده و درواقع  آزادی در سرودن غزل را پیشنهاد کرده است.

یکی دیگر از تفاوت های ساختاری که نیما در اشعار خود به آن توجه دارد در شعر بلند

”خانواده ی سرباز“ است. در این شعر بعد از هر دو بیت از مثنوی دو سطر با قافیه ای

متفاوت از آن دو بیت آمده که سطر دوم  از سطر اول کوتاه تر است. 

نیما در شعر ”از ترکش روزگار“ به ساختار دیگری رو می آورد. در این شعر هربخش

 شامل سه سطر است که دو سطر اول و دوم با یکدیگر هم قافیه است اما سطر سوم

 قافیه آزاد دارد و می توان این شعر را مثنوی در نظر گرفت که قطع شدگی بین بیت ها

 به دلیل وجود سطر آزاد به طور متناوب انجام شده است.

از دیگر ساختارهای شعری نیما در شعرش با عنوان ”جامه ی مقتول“ دیده می شود

 که هر سه سطر هم ردیف و هم قافیه با یک بیت به طور متناوب قطع می شود.

ساختار مثنوی با سطر آزاد در شعر بلند ”سرباز فولادین“ نیز دیده می شود.

این ساختار به نیما امکان سرودن شعر بلند را داده است و در عین حال این ساختار

 از مثنوی تفاوت چشمگیری ندارد و سرودن شعر در این ساختار به آسانی

 سرودن مثنوی ست.

شعر” ققنوس“ نمونه ای از اشعار متفاوت نیماست. در این شعر تحول نسبت

به اشعار قبلی او دیده می شود. نیما از این پس سبک خود را بنیان می نهد.

او تمایلی به رها کردن وزن در اشعار خود نشان نمی دهد و وزن را با کوتاه و بلند کردن

سطرهای شعر با قافیه های مشخص به کار می برد.

نیما شاعر اعتراض است. نمونه ای از این اعتراض را در شعر ”آی آدمها“ می بینیم

 که نیما در این شعر به بی تفاوتی آدمها نسبت به همدیگر اعتراض می کند.

در اشعار کلاسیک شاعر از عینیت هایی که در اشعارش به کار می برد و اشیاء

مختلف را در شعرش معرفی می کند برای اندرز به مخاطب شعر و بیان تاثیر این

 اشیاء بر روح آدمی استفاده می کند که این نگاه سنتی نیما در اشعار اولیه اش

به همین مورد مهم مربوط است اما نیما در اشعار مدرن خود از این نگاه سنتی

 به نگاه جدیدی رسید که تاثیر روح آدمی بر اشیاء را در شعر خود بیان کرد.

در واقع می توان گفت مدرنیسم در شعر به نوعی واژگونی در نگاه شاعرانه

برمی گردد که آدمی تاثیرگذار است و آنچه بر آن تاثیر گذاشته می شود اشیاء است.

 در نگاه مدرن شاعر از اشیاء نشانه های جدیدی در شعر خود می سازد و

با دگرگون کردن اشیاء در شعر خود به استقبال مفاهیم جدید می رود. در شعر

 ”در بسته ام“ می بینیم که سنگ همان چشم است یعنی شاعر در شعر به

 جسم بیجان بینایی می دهد و این نگاهی ست که در شعر مدرن وجود دارد. 

در شعر ”ناروایی به راه“ می بینیم که نیما از شب به عنوان ستم و مرگ یاد کرده

و شب وجود را تباهی دانسته است. در شعر ”ناقوس“ صبح به عنوان رهایی ست.

 در این شعر نیما از ناقوس به عنوان نشانه راه استفاده کرده و می گوید که گذراندن

عمر بدون خیر رساندن به دیگران ارزش ندارد.

شعر نیما ناقوس و نشانه راهی جدید است. ناقوس هر صدایی نیست

بلکه صدایی ست که شدتش تاثیر گذار است و شعر نیما چنین است.

منبع: سایت مانی ها

شاید نیما در این شعرش  از جمله معروف ماکس وبر  الهام گرفته باشه

ارتش های جهان از افرادی تشکیل شده اند که با هم می جنگند در حالی که

همدیگر را نمی شناسند برای کسانی که همدیگر را می شناسند و با هم

نمی جنگند .

 

برف

زرد ها بیهوده قرمز نشده اند

قرمزی بیهوده رنگ نیانداخته بر دیوار

روز پیدا شده اما آسمان پیدا نیست

گر تی روشنی برفی همه کار ش آشوب

بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار

من سخت دلم گرفته است از این میهمانخانه ی 

میهمان کش روزش تاریک

که به جان هم نشناخته

انداخته است

چند تن خواب آلود

                               چند تن نا هشیار

                                                          چند تن نا هموار

نیما یوشیج

تی تیک تی تیک در این کران ساحل  ...  نک میزند

سیولیشه

روی شیشه

به او هزار بارها

ز روی پند گفته ام

 که در اتاق من ترا

 نه جای خوابگاست

من این اتاق را به دست

 هزار باررفته ام .

سخن به مهر دوخته

ولیک بر مراد خود

به من نه اعتناش او

به فکر روشنی کز آن

فریب دیده است وباز فریب می خورد همین زمان

به تنگنای نیمه شب

که خفته روزگار پیر

چنان جهان که در تعب

کوبد سر

کوبد پا

تی تیک  تی تیک

سوسک سیا ... سیولیشه

نک می زند  ....   روی شیشه          

نیما یوشیج

(فروردین ۱۳۳۵)

شعری از فرزانه شیدا :

؛؛  تمدن ...زندگی....تقدیر...عشق؛؛

 
از این واژهء بی معنای "بودن" سخت دلگیرم
    
   و آن اندیشه های تلخ مغزم را
 
به سان یک کبوتر بر فراز عالم هستی
 
 "چه غمگین میدهم پــــرواز"!
 
و می بینم که "انسان"  ، این همان پـس مانـدهء تـاریخ
 
به اسم پـو چ و خـــالــی تـمدن
 
    سخـــت مـی بـالـد !!!
 
و چون آن عنــکـبوت پــیر
 
بـه تـار چـــسب آگــــین تــــمدن "وه چـ۹ مـی چســبـد !!!!
 
  و مـــغـــرور اســــت!!!
 
ولـی غـافـل ز ایـنـکه...بـاز هـم در دام  افـــسونـــی
 
گرفتـار اسـت و پـای رفـتـنش  درگیـر زنـجـیر  اســت!
 
و در چـنگـال خـون آلـود قـرنــی ظـالـم و وحشـی
 
چـه زخـمی و بـه خـون خـفتـه
 
پـریـشان مـی شـود روحـــش!!!
 
و آن تــک   واژهء  شیـریـن ، ولـــی خـالـی تـر از خـالـی
 
چـو آن زالـو ی  خـون آلـود...
 
بـه نـام بـا ابـهـت  "تـــمدن"
 
خــون انـــسان را...چـه  بیـرون مـی کـشد  از  جــان!!!
 
و زنـجــیر نگــون بـختـی ...بپـای خسـتهء انـــســان
 
..... همـی بـنـدد !!!....و قــلـب خـستــه ء انــــسان
 
کـه دارد  در  هـر  آن  گــوشــه  ...
 
.....هــزاران  آرزو  پــــنـــهان....
 
بناگـه در هـمان چـنگـال خـون آلــودهء تـــقـــدیـــر
 
 .... و یــا  قــسمت !!!
 
و یـا غـرق هـمان  واژهء شــیریـــن تـــمــدن نیــز
 
...چــه آســان زنــدگــی بـــازد!!!...
 
و انـــسان بـا دلــی ا فســرده  و   غـمگــین
 
و غـافـل از  هـمه  بـازی رنـگارنـگ این دنــیا
 
درون  ســینـه  آن  ویــــران  ســـرای     دل
 
چـه آسـان   مـقـــدم   هـر   آرزوئـــی  را
 
...عــزیــز و مــحتــرم دارد!!!....
 
ولــی در یــکــدم خــالــی ...دم غــفـــلـت
 
همه امـید و عــشق و  هــستی  انـــسـان
 
چـو  یـک  دیــوار   پـوســیده...
 
فـروریـزد مـیان دیـدگان خـسته و حـیران!!
 
...و  دیـــگر   بــار  " ویـــرانــی"  ســــت!!!
 
بـدانـگونـه  کـه  گــوئـی  هــیچ    امــیدی
 
درون سـینـهء افـــسرده ء مـا
 
جــا نــشد هــرگــز!!!
 
و لــبهـای خــمـوش مــا
 
ار آن پــس شــعــر تـلـخ نـامـرادی را
 
...درون خــود فـروریـزد!!!...
 
وآن انــبار  عــشق و  آرزو   آن    "دل"
 
بیـکبـاره شــود انــبار نـاکــامــی!!!
 
چــه آســان میــشود خــامــوش
 
لــهیــب شــعاــه هـای آتــش عشــقی!!!
 
و ســر خــورده غــروری
 
در غـــم و تــشویــش
 
چــه آسـان مــیشـود نــابــود!!!
 
بـه  لــبها  خــندهء  پـر شــور  هــر  شــادی
 
بـه داغ قــطره  هــای اشــک نـــاکــامــی
 
ز سـوز انـدرون یـک نــگاه خــسته از " بــودن"
 
چـــــه آسـان مـی خــراشـد 
 
 سـینه را  ، خـاموش!!!
 
...و آن انــسان دل مــرده...
 
بـاوج یـک تـمدن لیـک پــوشــالــی
 
ز عشــقـی مــرده در دنــیای رنــگارنــگ
 
کـــه  آنــرا   زنــدگــی   نــامــند
 
چــه  آســان  جـان  دهــد  
 
در  اوج   نـاکـامـی!!!
 
بـنام هــستـی و عــشق و  تـــمدن
 
....آه صـــد افــسوس....
 
چــه  آســان  مــیشود  خــامــوش
 
دلـــی در" قــرن تــنهائــی!!"
 
...و بــاز افــسوس...
 
که سـر سـخــتانــه انــسان فخــر هـا دارد!!!
 
...بـدنـیائـی که در آن ..
 
بـا نــقـاب خیــر خــواهی های پـر تــزویر
 
..."صلــیب ســرخ"!
 
و یـا بـا نـام آزادی انسانـی
 
"حـقوق هـر بـشر"!  
 
این  " آدم "  از یـاد رفـته  در کف دوران" !!   
 
تــمدن را چــو  زنــجیــری
 
بـپای هـر کـه راهی شـد بــراه حــق
 
...دوبـاره ســخت مـی بنندد!!!
 
و نــادان قلــب ما ...اینگــونـه پنــدارد
 
...کــه ایــن زنــجــیر ...
 
بـنام زنــدگــانــی  ســمبــل پـیونــد ویــاری هاست
 
میــان ا و   دیگــر  و دیــگــر   راهــیان   جـستجو گر
 
در پــی یـک صــلــح  جــاویـــدان!!!!
 
بیــاری  تــمام مــردم   دنیــا!!!
 
کــه در آرامــش و  صاــحی
 
هــمیشــه جـاودان بـاشیم
 
نمیـدانـم چـرا هـمواره جنـــگ است
 
و  ز  آرامــش نمـی یـابـم
 
نشانـی در جـهان صــلح ؟؟؟!!!!!
 
ولـیکن در درون در یک ســکــوت تلـــخ
 
....لیــک وحــشتنـا ک...
 
گـهی در سینــه گــه در ذهــن
 
کــلامــی میشــود تــکــرار :
 
 * " هــمه ایــنها فقــط تــزویــر زیــبا ئیــست"!!!*
 
 * "کـــــه هـــرگــــز جــاودانـــی نیــســـت"!!!!*
 
 
( از  این واژهء بــی مــعنــای " بـــودن  " 
 
 ســخت دلــگیــرم)!!!
 
سروده: فرزانه شیدا
 

 
                                          

دانلود اشعار فرزانه شیدا

برگزیده ای از سروده های فرزانه شیدا سرآینده ایرانی مقیم نروژ

http://muovafaghiat.blogsky.com/?PostID=40

چند شعر از چند شاعر/امیر خاکسار/فرزانه شیدا

 
رگ به رگ راه دارد
 
 
 
 
 
 
اشعاری از: امیر خاکسار:
 
                                ((    فرار از در پشتی کلیسا    )) 
 
لب به لب شدیم
واینقدر این کلمات از سرش افتاد
که خنده از خدات
 
زیر دستی که باید بزنی ،بزن
خودش می گفت
صدایی که از بچگی در گوشت زنگ میزند
زیادی بود نزن
 
خدا بزرگ است
وآدم های زیادی هستند که بمیرند
وصدایش را در نیاورند
                                نگذارند
آلتی شود
دست به دست
لب به لب شدیم
وگیریم که همه ی این چیزها درست باشد
بگو نزنند
اعتراف میکنیم
 
 
88888888888888888888888888888888888888888
 
((راههای ارتباطی ))
 
اتوبانی که از کنار این کویر می گذرد
به خواب هیچ کس نمی رسد
فکرش را بکن
همیشه آدمهای خوبی هستند
که خوب حرف می زنند /گریه می کنند /می میرند
والبته تو هنوز شهید نشده بودی
 که اسمت روی این اتوبان افتاد
سایه ات سنگین شد روی  این کویر
 
وصیت نامه هم نداشتی که تفسیر شود
 ولی حدس می زنم
 
اگر دست خودت بود
پایت روی مین نمی رفت
 
 
نه نگو حالا بگذریم
که از اتوبان خیلی راحت می شود گذشت
ولی از دروغی که گفتند نه
 
اتوبان نقشه ای بود
که برای ما کشیده بودند نه برای کویر
وما یاد گرفته ایم که همیشه خنثی باشیم
که اینجا به کسی ربطی ندارد
که این راههای ارتباطی
به کجا ختم می شوند !؟.........
 
 تراوش شده از /AMIR KHAKSAR
در  دوشنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1385 
امیر خاکسار
 
..............
 شعری از فـرزانه شــیدا
 
( با مـــن بـــگو):
 

بـا مــن بــگو...بـا مــن بــگو

کــدامین رود...کــدامین چــشمهء امــید

کـدامــین ســرود

کـدامـین خــیال

بـهانه ء بـودن را تـجدّیـد مـیکند؟!

کـدامـین خـاطـره...اســـتوارت مـیدارد؟!

با کـدامـین امـید زیــسته ای؟!

با کـدامـین درد  گـریـسته ای؟!

ورنـجهایـت

از سـرچـشمه کــدامین رود

بدریای اشـکهایـت...پـیوند خورده است؟!

بامن بگو

خـواسـتن را چه سـود

وقــتی رسـیدنی نیــست

مـانـدن را چه سـود

وقـتی بـهانه ای نیــست

عــشق را چه ســود

وقـتی عـاشـقانه ای نیــست

ومن تمامـیت این را مـیخواهم

مـیخواهم تا دردرون سـبز رویـایـم

در آبـی آسـمان روزگارم

پـروانـه ای باشـم

در باغ انـدیــشه های عـشق

در مـحبت ...

در دوسـت داشـتنی کـه.. بر یک فـرد نیـست

بر هـمه چـیز... هـمه کـس .. هـمه جـاسـت

شاید که خــدایم را توان سـتایـشی

راسـتین داشـته باشـم

آنـگونه که شایسـته اوسـت

در قـبال آنـچه مـرا...تـرا و دنــیا را

بـخشـیده اسـت!!!

مـیخواهم جاری رودی باشـم

که در هـر گـذار

سـبزی روحـم ...سـرسـبزی دنـیایم باشـد

چون درختی باشم

که شـاخـه های وجـودم

پرنده عـشق ومـحبت را

جـایگاه آشـیانه ای باشد

تا آنگاه که بر عـشق چـهچه میزند

دنیـایم را سـرودی باشـد

از عـشق ...عـشق ...عـشق

سـروده: فــرزانـه شــیدا

فروردین  ۱۳۶۴

آشیانه های شعر فرزانه شیدا:

http://www.fsheida.com
http://fsheida.persianblog.ir
http://farzanehsheidaa.blogfa.com

    گالری عکس: آلبوم عکس های منتخب ف .شیدا

( آشــیانهء شعـــر):

http://fsheidaaa.blogfa.com/

با  تقدیم سه شاخه گل  ُرز  به رسم ء هــمیشه شــــــــــیدائی

 

همیشه معتقدم فارســی شکــــر اســـت

قند وعسل است:  فــرزانه شیدا