همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

آنچه پنهان است -شعری از فرزانه شیدا- ف.شیدا

 
 

پــشت  دوازهای   ســـــکــوت:

 

مانده دردی که در درون  خـفتــه

 

با ســخن های تلخ و   ناگفـتــــه

 

همـره صـد  فـغان و  صــد بیــداد

 

از  دلــی بیـــــقرار و  آشـــفــته

 

پـشــت دروازه های خــامـوشـی:

 

مانده اشکی چو چشمه جوشنده

 

گـــریه های مـــیان هـــر خـــــنده

 

بغـض تلخــی که بسته راه نفـس

 

خــسته جانــی ز غـــصه  آکـــنده

 

پـشـت این دیده های اشــک آلـود:

 

مــانــده دردی زقلــب غــــم دیده

 

صـــد شــراره ز قلـــب رنجـــــیده

 

اشــک جـوشـانـــی از پـی  روزن

 

غـم صــدائــی به سینــه  پـیچیده

 

پـشـت این بیـــصدا لـب بــســته:

 

قصــه هــای ز قـــــلب  وامـــانده

 

سـر گذشتــی غمیـن و  ناخـ وانده

 

پا فتـاده تنــی ز غـــم  ســــوزان

 

غـــمدلــی  ناتـــوان و درمـــــانده

 

آری انــدر ورای هـــر چــــیــزی:

 

راز هــای نـهــفته بسیــار  اسـت

 

انــدرون دلان چـه بیــما ر  اســت

 

در شـب بیــصدا ی   خـاموشـی

 

دیـده هائی ز غـصه بیـدار اســت

 

آری آن  رازهـــای   پــــــنهانــی:

 

در درون در خــفا شـده   مـدفـون

 

آن دل غـم کـــــــشیده   محـزون

 

گریه ها در  درون شــود   جــاری

 

سینه گشتـه ز غصه ها   پرخـون

 

آری ..آری همیشه پنـــهان است:

 

اشـــکها ،گـریه ها، سخن، فـریاد

 

از هــمین ها  دلـــی  رود   بـر باد

 

تا که هستی کسی بیادت نیست

 

مـــرگ  تـــو  آورد  تــــرا  بـــر یاد

 

 سروده فرزانه شیدا

 

تهیه و تنظیم اشعار : ف . شیدا...شیواااااماهیچ www.mahich.blogfa.com


علیرضا بهنام -اشعار ریچارد براتیگان : لطفا این کتاب را بکارید

 منبع:‌تازه های ادبی

 

http://www.ccccc.blogfa.com/

 

 

نشریه ادبی جن وپری:

 

http://www.jenopari.com/sresults.aspx?categ=16  

   

برگردان : علیرضا بهنام

شعرهای ریچارد براتیگان: لطفا این کتاب را بکارید

                                                    
: لطفا این کتاب را بکارید


ریچارد براتیگان «لطفا این کتاب را بکارید» را در تابستان 1968

 

 منتشر کرد. این کتاب شامل هشت پاکت بذر است که پشت هر

 

 کدامشان شعری چاپ شده و همگی در پاکتی کوچک بسته‌بندی

 

 شده اند. «لطفا این کتاب را بکارید» با عکس‌های بیل براک و

 

 حروف‌نگاری جی اس بروک  توسط گراهام مکینتاش منتشر

 

 و به صورت رایگان بین مردم توزیع می‌شد.

 

ع.ب

 

 

فرش شاهانه‌ی سنبل

 

تصمیم گرفته‌ام دردنیایی زندگی کنم که آن‌جا

کتاب‌ها تبدیل شده‌اند به هزاران باغ

با کودکانی که بازی می‌کنند در باغ‌ها

و یاد می‌گیرند

رفتار نجیب روییدنی‌های سبز را

  

 

گل‌های بومی کالیفرنیا

 

در این بهار 1968

با آخرین ثلث قرن بیستم

که سفر می‌کند مثل یک رویا

به سمت پایانش

وقتش است کتاب بکاری

آن‌ها را به زمین بسپاری

شاید که گل‌ها و علف‌ها

برویند از این صفحات

 

جعفری

 

از انرژی، خدایان و نمایش تاریخ متشکرم

که ما را این‌جا به این لحظه رساند

با این کتاب در دست‌هایمان

در حال صدا زدن مثل آینده

در تالاری سبز و پر ستاره

  

کدو

 

زمان خوبی است برای قاطی کردن جمله‌ها

جمله‌ها با گل و لای و خورشید

با نقطه‌گذاری و باران

با فعل‌ها، و برای کرم‌ها که بلولند

توی علامت‌های سوال

و ستارگان

تا بتابند بر اسم‌های هم‌خانواده

و شبنم تا شکل گیرد

روی بند‌ها

 

 

همیشه بهار

 

دوستانم نگران‌اند

و از آن با من حرف می‌زنند

از پایان دنیا حرف می‌زنند

از ظلمات و فاجعه

من همیشه خونسرد می‌شنوم

و بعد می‌گویم نه، قرار نیست تمام شود

این تنها یک آغاز است

همان طور‌که این کتاب

تنها یک آغاز است.

 

هویج

 

به نظرم  بهار 1968 زمان خوبی باشد

تا به خون‌هایمان رجوع کنیم

و ببینیم که قلب‌هایمان چه چیزی را می‌گردانند

درست مثل این گل‌ها و سبزیجات

که هر روز رجوع می‌کنند به قلب‌هاشان

و می‌بیینند که خورشید انعکاس می‌دهد

مثل آیینه‌ای بزرگ

اشتیاق‌شان به زیستن و زیبا بودن را

 

 

 

کاهو

 

تنها امیدی که داریم

کودکان‌اند و بذر‌هایی که به آن‌ها می‌دهیم

و باغ‌هایی که همراه هم می‌کاریم

 

 

آفتابگردان شاستا

 

دعا می‌کنم 32 سال دیگر

این گل‌ها و سبزیجات

آبیاری کنند قرن بیست و یکم را

با صدایشان که می‌گوید

زمانی کتابی بوده‌اند

که با دست‌هایی عاشق به زندگی تبدیل شده‌اند

 

 

جشنواره غزل پست مدرن

سایت کانون ادبی وبلاگهای پرشیان بلاگ
 
 
 
 

 این هفته جناب آقای موسوی درگیر جشنواره غزل

پست مدرن بودند و بهانه خوبی بود که خبر اختتامیه این جشنواره

از طرف من اینجا گذاشته شود. خبر را همان طوری که جناب موسوی

 روی وبلاگ شخصیشان

 ( www.bahal3.persianblog.ir ) گذاشته اند درج  می کنیم.

 بلکه ادای دینی باشد به ادبیات معاصر کشور :

از تغییر آدرس شروع می کنیم.

5شنبه 18 بهمن ساعت 3 تا 7 بعدازظهر اختتامیه

 اولین جشنواره سراسری غزل پست مدرن در آدرس زیر برگزار شد:

تهران- میدان آزادی- شهرک راه آهن (گلستان)- بلوار کاج-

بلوار اقاقیا- 18 متری اوّل- سروستان یکم غربی- پلاک 59-

 ساختمان سرو

نکته: قبلا قرار بود جشنواره در سالن «دانشگاه علم و صنعت»

برگزار شود که با وجود داشتن مجوّز کتبی در آخرین لحظات

 و به جرم داشتن اسم «پست مدرن» لغو شد.

این جشنواره شامل چند نکته جالب و خاص بود:

1- هیچ ارگان دولتی یا غیردولتی از برگزارکنندگانش حمایت نکرده و همهی

کارها با هزینه شخصی چند جوان بی ادّعا و پرتلاش انجام گرفت.

2- به شرکت کنندگان جایزه ای تعلق نگرفته (جز لوح یادبود، کتاب

و نشریات جشنواره) و حتی هزینه رفت و آمد به عهده خود شرکت

کنندگان می باشد و در واقع حضور همگی آنها به عشق شعر

 و ادبیات است نه سکـّه و سکس!

3- به همّت و با حمایت دوست خوبم «پیام سیستانی»

قرار شد جایزه ای به نام «استاد محمدعلی بهمنی»

در این جشنواره ایجاد شود.

 

 که امسال شامل تقدیر از چندین دهه زحمات ایشان برای شعر معاصر

 و از سال آینده شامل داوری چند مرحله ای و انتخاب شاعر سال  بود.

مطمئنا چنین جایزهی مستقل و به دور از هرگونه بازی سیاسی یا

 روابط دوستی و...

نیازی بوده است که سالهاست در ادبیات کشور احساس می شود.

4- مراسم، برعکس جشن های مشابه رأس ساعت 3 آغاز گردیده

و درب های سالن هم بین 3:15 تا 3:20 برای ورود بسته شد.

 دوستانی که به علت مشکلی خاص یا پیش بینی نشده نتواستند

 

درضمن در مراسم، مجموعهی منتخبی از آثار ارسالی با نام

«گریه روی شانه تخم مرغ!» توزیع می گردد که به نظر من یکی

 از باارزشترین و خواندنیترین کتاب های چند سال اخیر می باشد.

این مجموعه که با مقدمه «استاد محمدعلی بهمنی»

 به چاپ رسیده شامل 83 غزل پست مدرن است که خواندنش

 را به همه دوستان توصیه می کنم.

 

نوشته شده توسط مصطفی مردانی
 
 

بی خبر -شعری از فرزانه شیدا

افسردگی های مــرا یــارا  بیـــاد مــــن  مـــیار

 

پای پــیاده مـــیروم  امــا تو  بـر اســبی ســوار

 

آســـوده راحــت میروی اما  شــکایت  مــیکنی

 

پس من چه گویم جان من از قلب دائم  بیـقرار؟!

 

یارا دل افـــسرده ام  دارد شـــکایت  بیـــشمار

 

هرگز نشـددر  اوج غـم گردد کسی با سینـه یار

 

صــحرا به صــحرا  دربــدر  تنـــها بدون هـمسفر

 

مــنهم که تنـــها مـیروم  بی یاور و بی غمگسار

 

در  کام  من ای بیـــخبر گر  زندگی طعمی  نهاد

 

جز مزه زهــری نبــود   زهــری ز تلخــی   ناگوار

 

خــشم جـهان را دیده ام با ظـلم و جور و  قهر او

 

اکـــنون ز عمـق سینــه ام  دارم  ز دنــیا  انزجار!

 

جز آتـــش خـــشمی نبود  یا یک جــهنم بر دلم

 

آنرا که تو در قــلب خود  نامش نهادی "روزگار"!!

 

دیوانـه ای خواهم شـدن  گر یاد ایــن دنیا کنــم

 

ای بی خبـر از حال ما ،  ما را به حــال خود گذار

 

 

 شعر از : فــرزانه شــیدا -ف.شیدا

 

 

تهیه و تنظیم اشعار : ف . شیدا...شیواااااماهیچ www.mahich.blogfa.com