همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

شعر امروز! علیه شعر امروز!احسان مهدیان

منبع اولیه: تازه های ادبی:
 
 
منبع متن :سایت : هجووووووووووم

احسان مهدیان

 
 
 

 

 شعر امروز علیه شعر امروز

 

مقدمه : همین حالا که ساعت درست عقربه هایی

 

 را به دنبال هم می برد

 

 طبق آنچه یکی آنرا پیش از این ها پذیرفت مقابل

 

 داروخانه منتظرمن است .

 

فکر نمی کنم این ورودی خوبی باشد

 

 برای نوشته ای که قصد خیانت دارد و قصد دارد یقه ای بگیرد

 

 از نویسنده ای که حالا از قرارش هم دقایقی به 7 مانده است .

 

چطور ممکن است برای دیدن کسی بی تابی کنی

 

 و قلبت به تپش بیفتد در حالی که قصد داری

 

 در اولین ملاقات نابودش کنی ؟

 

واژگونی آنچه ما در محدوده ی خود به آن اعتماد می کنیم

 

 بر امر روابط فی مابین نیز سایه می اندازد .و روابط بین من

 

 با متن را نیز دستخوش دگرگونی می نماید ...

 

« پس کاملا شب بخیر

اما چطور یک بار دیگر هم که شده / یکدیگررا

وگم کنیم علامتی را که هیچگاه / و دقیقا

                                ( علی بابا چاهی – گزینه اشعارص 170

 

ناسازه ای شعر امروز را دنبال می کند

 

 که به سرانجامی خودش هم واقف نیست

 

 وگرنه در عاقبتی که آستینم دارد برای همیشه از راهی

 

 که نرفته بر می گردد و این دقیقا حالت شعرهایی را دارد

 

 که یک گام به جلو ودو گام

 

 به عقب به افسردگی مزمن دچار شده اند .

 

 خیلی طبیعی است که در ساختار شعر ی

 

که ما در ذهن بسته تصور می کنیم یا معنا و یا بی معنایی

 

را در پی دارد که به تصور من متاسفانه

 

این دیواری که شعر را تسلیم خواست مولف می کند .

 

وشعر باید این حصار تنگ را بر چیند . وآنچه در گفتمان

 

 رایج از مولفه هایی حرف می زنیم که ظاهرا پذیرفتیم

 

 شعر امروز باید آن را داشته باشد

 

همان چیزی که ظاهرا در حرکتی تازه بر ضد شعر

 

 شکل گرفته تا درهماوردی تازه چالشی را بیاغازد

 

که خود تبیین کننده خود باشد

 

 و هرگز برای برون رفت ازاین شرایط به تثبیت خود نیندیشد .

 

2 فاکتور از 2 اندیشمند شاید بتواند به نوعی این امر را ساده تر کند

 

و یا راه به پیچیدگی جدیدی ببرد !!!

 

پل ریکور : باقیمانده زبان ما در گفتار متعارف هرروزه

 

 و غیره ، باید با واقعیت طوری رفتار کند که

 

گویی به انجام رسیده و پایان گرفته  است همچون چیزی

 

 که هست به معنای بسته شدن آنچه وجود دارد

 

(شش گفتگو یک بحث ص 52 بابک احمدی )

 

کمتر کسی امروزدر صحنه ادبیات از تاویل و لایه های زیرین اثر

 

 و یا چند صدایی و ... حرف نمی زند

 

حرفهایی که روزی از گفتن آنها بیم داشته

 

 امروز جزو گفتار روزمره منتقدان وب گرد

 

در هماوردی که یکطرف آن داعیه ای روشنفکریست

 

را با خود سرمی کشد در حالیکه در اغلب آثارشان هیچکدام

 

از این حرف ها نمود ندارد و بازهم با همان ترفند

 

« ماهی از سر گنده گردد نی زدم »

 

 در بازیافت معنایی دو گانه با زیر ساخت های کلاسیک اند و ...

 

فهم متون و عدم دلالت های مستقیم یا تغییر دلالت ها

 

 و دیگر روشها را نیز با یک گام جلوتر با عنوان زیبایی

 

 شناختی جدید برآن بیفزایید .

 

 

نویسندگان ما در حوزه شعر امروز هم با این تفکر می آیند

 

اما در این فرایند ضد شعری شکل می گیرد

 

که گویی هیچ یک از سامانه های تحلیلی راهم بر نمی تابد

 

 و خود از اصلی به نام سوال بر انگیزی همیشگی پیروی می کند .

 

چطور است ؟

 

 یعنی همین قواعد و نظریات هم بالاخره یک روز کلیشه شدنشان

 

 را باید پذیرفت . مخصوصا که مدتها دست مایه ای برتعلقات

 

« شعر» دهه بندی های رایج شده باشد .

 

فعل هایی که در متن به عمد تکرار و اصرار بر انجام و پایان

 

عمل دارد بر خلاف تصور های رایج نه تنها یک نگره ی

 

 قطعی را با خود ندارد بل که بی رحمانه آن

 

 را نقض و کالبد تازه ای را دریک اتفاق شکل می دهد

 

و هرآنچه در این کالبد در حال نطفه گذاشتن است سقط می کند .

 

گسست ها را نمی توان ندید اما این فرایند

 

خیلی عجیب هم نیست .

 

 بیا قلاب بگیریم و از هر دیواری که دستمان نرسید بالا بکشیم

 

 آنوقت معلوم می شود که بزرگترها زیر پای ما چتر گرفتند .

 

رگه های اتفاق زبانیت امروزه در اغلب شعرها رایج شد اما متاسفانه

 

همچنان تا جایی پذیرفته است که بتواند توجیح گر مسیر

 

اثر باشد و گرنه مورد سوال است !

 

و در کامنت های خیلی از دوستان با تجربه و اهل شعر

 

هم این تذکرات را مکرر داشتیم .

 

 

متن امروزی به مثابه یک یا چند گفتمان قواعد خودش را می سازد

 

و در یک همیشگی « زخم و ترمیم »  پیش می رود

 

 و از بازگشتهای گاه و بی گاه به آنچه از آن گذشته اند

 

هم ابایی ندارد گامهایی که به عمد خط ترسیم شده

 

را در می نوردد .

 

چرا که اعتقادی به اصل قطعیت ندارد و همینطور به تاریخ

 

و زمان تقویمی در اثر. و این نمی تواند تماما همان باشد

 

 که در یک دهه گذشته معیار سنجش شعر بوده 

 

 و امروز هم در اکثریت قرار دارند بل که احتمالا راهی

 

در مسیری تازه تر است .

 

 

ارجاعات آن هم در دل گفتمانهای مجاور آنچنان که باید نمود دارد

 

اما پیش بینی تسلط هرکدام از آنها نیز توهم و انگاره ایست

 

 که در فرایند اثر به ابتذال و بازی گرفته می شود .

 

 و این بازی برنده ای ندارد مگر آنکه آن را به بازی تازه تری بکشد

 

و با قواعدی که شاید آشنا و شاید بیگانه باشد

 

 بازی جدیدی را شکل می دهد .

 

 

پیش داوری نمی کنم اما اربابانی که برنده نهایی تلقی می شوند

 

و همچنان بر سلطه بر ارکان متن فکر میکنند در بازی بعدی که به

 

سرعت شکل می گیرد توان حکم رانی ندارند و این اجزاء هستند

 

که براین سلطه هجووووم می برند و قبل از اینکه سلطه ای

 

 تازه شکل بگیرد بازی جدیدی را شکل می دهند و این چرخه

 

 را می توان با بر گشت به متن یکبار دیگر مرور کرد ، 

 

 خوانش و تاویل تازه ای گریبان گیرمان

 

می شود آیا این یعنی متن باتلاق است ؟

 

 

تغییر جهت در متن و گسستهای مستمر و عدم ثبات شاید

 

 یکی از ویژگیهای این دست آثار باشند . اساسا اگر در گیرودار

 

شکستها و تغییرات پیاپی تقابلی صورت می گیرد

 

تنها برای رهایی از سلطه است .

 

«رابطه ارباب و بنده الزاما از نوع ستیز و نبرد است،

 

زیرا به تعبیر هگل ذهن در فرآیند خودآگاهی نیاز به

 

تصدیق ذهن‌های دیگر است؛

 

این همان میل سلطه‌جوی خود ذهن است، میل فرادست‌خواه روح.

 

اما مسأله اینجاست که نه ارباب و نه بنده،

 

هیچ‌کدام در ابتدا، این میل و دلالت‌های آن را نمی‌فهمند:

 

 ارباب نیاز به تصدیق دارد اما آن را از بنده دریغ می‌دارد

 

و ارزشی برای تصدیق او قائل نیست؛

 

 بنده از این نابرابری خشمگین می‌شود و می‌جنگد،

 

اما نمی‌داند برای چه، زیرا خود در شناسایی

 

 خویش شکست می‌خورد.

 

به هر ترتیب در پایان این بنده است که پیروز می‌شود

                           (منبع: Mark Lilla, The Reckless Mind ) »

 

 

این فاکتور ها برای توجیح نیامده اند وشاید برای تنوع خوب باشد

 

که ببینیم این گفتمانها در بطن رویدادهای فلسفی نیز جاری هستند

 

 اما شعر را نیازی به این ارجاعات و مستندات نیست

 

 آنچه حیات تازه ای را در حوزههای زیبایی شناسانه

 

 با اراده ی گریز از شعر رقم می زند

 

 باید در خودِ این دست آثار دید .

 

 و باید پذیرفت که « شعر امروز »

 

چاره ای جز دریدن حجاب های « شعر امروز»  ندارد

 

 و به گمانم تا اینجا نیز پیشرفت خود را به همین وضعیت

 

 گره زده است ونه متکی به عریان گویی های جنسی

 

 و نه چیزی که شعر را بر گرده آن سوار کند بل که مستقل

 

از همه ی اینها مناسبات خود را می سازد گو اینکه طعمه ای

 

 هم از دل بعضی دوره های شعری شکار و تغذیه کند

 

و به این توان، آسمانی برای پرواز تازه برایش بسازد

 

 ولو اینکه با ذائقه ی بعضی ها خوش نیاید .

 

« از این تاریکی دست توی تاریکی

 

دیگر محال است که سری نترس هستم.

 

حالا می توانی به من فکر کنی

 

- می توانی از کوره در بروی

 

 اما من می گویم از شناسنامه ام بپرس /

 

 ببین کجای زمین انگشت فرو کرده ام ، نیافتد!

 

از پس لرزه ای که به زیر چشم تو آب می کرد

 

 این  دیوار را بخ ــ  شی ... دم... نه، ،

 

 دم در خوب نیست، بفرمائید توو!

 

«که تو در برون چه کردی که درون خانه آئی؟»

 

دخیل همین کفشم  که خسته تر از پیکان شده

 

چرا تابلوی خیابان یکطرفه در انتهایش نصب است؟

 

اصلا دیگر فکرش را نکن که دنبال سقف بریده ام هستم

 

                                     ( باران سپید در اراده گریز از شعر

 

 

شناخت حماقت های دنیای امروز ،

 

 وابستگی منحط به تکنولوژی

 

 و بسیار چیزهای بی نمکی که ویترینهای ما را اشغال کرده اند

 

 از شاعر امروز طنز پردازی می سازد که اصلن قصد خنداندن

 

 و تمسخر کسی را ندارد اما آنچنان زخمه می زند

 

 به پیکره ی زمخت آن که گویی با نهیبی خشمگین بیدار شود

 

 وبطور اتفاقی از خطر بگریزد ...

 

 درحالیکه هنوز ازرویای شیرین نیمه کاره

 

سرشار از سرخوشی هست به خطری

 

 که از بیخ گوش ات  گذشته فکر کند ....!!!

 

آیا این دانسته ها را به همان صورت که می بیند

 

 روایت کردنیست  ؟

 

بااین آشفتگی و مخاطراتی که متن به آن تن داد می توان

 

 به ترسیم و خوانشی دست یافت که این متن

 

 از واژگونی اصطلاحات و نحو آن به ظهور می رساند .

 

 یک شکلی از طنز که با انواع موجود آن هم نزدیکی دارد

 

 و تفاوتهای مشهود و آشکار .

 

در حالیکه از یکسو از شعر گذشته نشانی دارد، 

 

 شکافی تازه نیز  بر میدارد تا میزان جهنده بودن

 

این نوع نوشتن را متفکرانه نشان دهد .

 

  « از این جایی که نمی دانم شما را بهتر می بینم


   یعنی هنوز مرده ام ! هنوز               زنده است


   از دختری که قیافه اش را باخته


   ( بازی همین است که ورق همیشه آنطور که می خواهی نمی آید )


   ولی باد از همان سمتی که تو می آیی می گویم هزار و یک

 

حرف دارد


   من هم گفته ام که تهران پیر می شود یکروز

 

                       ( فاضل شیرزاد فر – تلخ ، شیرین ، زندگی ) »

 

« فقط یک طرف این زمین را تو بردار  طرف دیگر

 

 صورتت را می بینم 

آهان ! همان که خودت رویش ایستاده ای خوب است –

 

 بد نیستم .

 

من هستم که  لقب شوالیه به تو داده ام جناب مترسک !

 

اجازه دارم طرف خودم را بگیرم؟

 

نه ! این مترسک ، مندرس شد

 

فحش می دهد توی وبلاگ ها و می خواهد نامی به در ببرد

 

                                        ( راحله حدیدی- شاعر حرف!)»

 

 

 از بازی تازه ای حرف زدیم که اجازه نمیدهد

 

 برنده همیشه برنده بماند

 

 و این راه را تا جایی که ممکن است ادامه دادیم .

 

 و حتا بالاتر از آن وقتی در وقایعی بسیار جدی تر

 

 یا وحشت ناک تری مانند « جنگ » وارد می شوند

 

همین مشخصه ها را به همراه دارد درحالیکه

 

 از یک سو وانمود می کند که گویی خود  در متن 

 

جنگ فراگیری درگیر است از زاویه ی متفاوت

 

 آن را کنکاش می کند .

 

«سه شنبه اول اردیبهشت است

ومن قبلا مرده بودم

اصلا پیش از آن که خمپاره های روسی

 ترکش هفتاد و دوم در سرم وول می خورد

درست روی پیشانی بندی که قرار بود سهم مرا بیشتر کند

که به اول زمین برگردیم .

                                                   ( محمد لوطیج – استوره ) »

 

نه لیلا دوباره شروع نکن ! دختر باید زیر پایش را نگاه کند

 
وقتی ز/مین هم مین
دارد

 


چرخیدنش با هرکه باشد گوشم صدای انفجار دارد


بااینکه در تیر های نیامده

 غیبت دارم


و پلاک پلاکم را گل گرفت ! تو ندیدی


در هوایی که دلم گرفته می
چرخانمش


برای تو که نصف تنت را به ارمغان آوردند

 

                             ( لیلا حکمت نیا – سورنا )»

 

 

با چاه خودت درد دل کن / این قطعنامه

 

 بوی خون می دهد

 

تقدیر تو را اشتباه به من سپردند

 

یک حرف را صد بار صدا بزنم ؟ / گریه کن فاطمه

 

گریه کن برای خودت / برای من

 

من هیچ آرزویی ندارم که با آن چت کنم

 

                        (احسان خلیلی -  نامه هایی به فاطمه ص 44 )

 

 

در هم ریختگی نظام های متداول سرفصل بحرانیست

 

که متن ازآن برای تحولی تازه دورخیز نمی کند بلکه

 

 از همانجای بحران ، (متن جدید) شکل می گیرد

 

و بدیهی است این یک تداوم رسانه ای نیست

 

 تا پیامی را الزاما برای مخاطب ساخته

 

 و پرداخته کرده و اهداف تمامت خواهانه را قابل دسترس نماید

 

 بلکه چرخه ای در فرایند تولید است و تصور این است

 

 که بطور طبیعی مخاطب آماده خور از این چرخه  دور

 

 و و عامل تولید و جستجو گری وارد کار تاویل می شود .

 

 

امروزه بطور واضح مناسباتی تازه در حال نشان دادن مشخصه های

 

دیگری هستند ،  یک سرکشی تازه !

 

« باید این صف را به هم زده باشم

 

با آینه  توی سر هر چند فرسنگ که می شود به تو رسید

 

 از لبهایم که به چشمهایم ندوختنی نیست ژستی بگیرم

 

یا به این آقای آتشنشان بگو که  سوختنی نیست

 

این لمی که من دادم غول چراغ جادو نمی خواهد

                                                      

 ( مهدی کمالی – بدون عنوان ) »

 

 

حالا مچ دستم را گرفتم و ساعتهاست فرار می کند

 

 کسی که من هنوز نمی دانم خودم اینجا چه کار کردم ؟

 

نام  مهرداد فلاح  

 

 با اتفاقی که در شعر دهه هفتاد افتاد

 

همراه و عجین است آنچه امروز از او می بینیم

 

 به کلی با چیزی که در سالهای گذشته نزدیک جریان داشت

 

متفاوت است :

 

نمونه یکی از آثار تازه اش را می بینیم :

 

...

...

با تقسیم بندی هایی که او برای شعر بعد از نیما انجام داد

 

و نسل بندی های آن ،باید منتظر نسل ششمی ها باشیم ؟

 

. البته شاید و احتمالا نسلی که ابداعاتش در جزئیات

 

 با پیشنهادات جدید همراه است . ادامه دارد...

 ****

 و یک شعر ...

 

ازاین پا تا هر ستاره ای که دنباله ام دارد

 

با شبهابی که قصد خانه ی تو را نمی داند

 

حال ِ این همه روزهای گرد  و خاکی بهتر

 

ازاین بود که خبرها می لیسیدنت !

 

از آن طرف : مثل اینکه باید از این قاطر پیاده شوم

 

 و بر خر مراد بنشینم

 

تا ماه به اندازه ای نیست که دورت  بگردم عزیزم

 

اینجا آمریکاست ! یک وجب از زیب شلوارت جلوترافتادی

 

یک وجب مانده تا ستاره از پشت گیشه آفتابی شود

 

گُه می خورد آمریکا اگر پا به روی بیضه ی این گربه بگذارد !

 

از آن طرف : بدنت را ازمن دور کن تا صاف بزنم

 

به قافله ی این راهسرم که بچرخد

 

 تو در آب  دهانم جمع شدی ... پرت

 

اعتراف می کنم که وقتی خوابی بیشتر دوستت دارم

 

تا وقتیکه خوابی !

 

از آن طرف : اینجا دُم هر چیزی را که بگیری دُم چیزی

 

 را گرفته ای نه ! سرم که بچرخد حتما دارد

 

کسی پشت سرم احتمال می دهم

 

ازآنطرف : اگر هر داوطلب یک استکان بالا بگیرد

 

احتمالا هنوز فکر می کنی چقدر حرف بین ما تاب می خورد ؟

 

می شود با روزهایی که ظهرشان سر آمد قرار گذاشت

 

روبروی فلسطین و خود به خود همه چیز از آنطرف سنگ می زند

 

مشغول نزدیکتر شدن هستم که ما همیشه فکر نزدیکتری داریم

 

اما از دور هر چه دست تکاندی دلتنگی هایم نریخت هیچ

 

ماری که در سوراخ دماغم لانه کرده است دارم در می کشم

 

احتمالا ازآن طرف :  افعی شدم وراه دماغ شمارا بلدم چطور

 

این همه دود کنم توی حلق معشوقم که حال حافظ را بفهمی

 

النگو بغل ،  دراز کشیدم دور

 

 دو معدن آنطرف تر کسی نیست – هست ؟

 

با همین سالهایی که سیاه کرده ام دردی از تو درمان کرد   نکرد ؟

 

و همیشه نیست که خون از دل گیلاس هم به گردن بگیرم نه !

 

صدای من حتا به گوش خودم نزدیکتر بیا عزیز – جلوتر!

 

به فکر سقفی برای این بیلبورد باشید آقا !

 

از هر دری که در بزنی در دیگری احتمالا بسته است ها ؟

 

به خودت نگیر  همین روزها  پیاده می شوم

 

 از تو و بر خر مراد می نشینم

 

احتمالا آقای مرتضوی باز رباعی تازه ای برایت می فرستد

 

و لیلا منتظر است که ...

 

 همینطور زل نزن به من

 

 ( نمی خواهم این شعر به اسم تو شروع شود )

 

روی این قطره نوشتم تو !

 

اگر  سُر می خوری و آفتاب نمی شود یکروز فرقی نمی کند لابد

 

اینها یعنی اینکه می توانی دور دریا آب بگردانی اسپند بشورانی

 

اما نمی توانی یکروز احسان مهدیان بمانی  و چادرت  نسوزد   ها !

 

ازآنطرف : رو به راهم مولانا ی عزیز !

 

 حتا اگر به شمس سوگند کنم باز

 

مثل اینکه راهی نمانده لطفن !

 

                                       اگر می شود از آن طرف ...

 

نویسنده: احسان
 
 
منبع اولیه: تازه های ادبی:
 
 
منبع متن :سایت : هجووووووووووم

احسان مهدیان

 
 
 

باران - شعری از فرزانه شیدا

 
 

دلم پر شد از  سکوتی بوسعت دنیا

و آسمان تمامی روز

و حتی در این نیمه شب آرام  باریدنی داشت

و بارید ...بارید ...بارید

تند و سیل آسا

بسیار باهم گریسته بودیم

اینبار سکوت من بود واشکهای او

وآه های من در نگاه او

دیگر از مرز گریستن نیز  گذشته بودم

می بایست  آیا آرام میگرفتم

می بایست خاموش میماندم

آه....

امشب لالائی خواب من صدای قطره های توست

وصدای باد بر نوازش برگ

من از مرز گریستن گذشته ام

امشب دلم را تو گریه کن

 

ســروده : فــرزانه شـــیدا

 

مرداد 1386

 

منظره هائی از طبیعت پائیزی نروژ

 منظره هائی از طبیعت پائیزی  نروژ
 
 
 
 
 
tidlig Høst
 
redwood skog
 
Høst trefoto
 
Høst - avbilder
 
den høstaktig innsjø
 
Fluesopper - foto
 
ftom Høst
 
høstaktig folia
 
Høst tre
 
eather
 
sikten for horisonten
 
biulder - Sopper
 
høstaktig skog
 
bilde av solblank dag

آزادی -شعری از فرزانه شیدا

در خیالی به بلندای امید

 

 حیله ای   بود    و   فریب

 

رفتن و جستن آن نام سپید  

 

که  به  چشم   منو    تو

 

یک کبوتر شد و بر بام پرید

 

شرح آزادی انسان افسوس

 

در همه شهر و  دیار

 

از سر بستن پرهائی بود

 

که ز قلب منو  تو می ر وئید

 

دل   ما   زندانی ست

 

بر  دل عاشق ما بالی  نیست

 

دست ویران گر این عصر جدید

 

بندها بر دل عشاق کشید 

 

روح  آزادهء  ما  رفت  بباد 

 

آدمی بی دل و بی عشق دریغ

 

همه آن رشتهء پیوند برید

 

قرن   آزادی  انسان  افسوس

 

عشق را از همه دلها دزدید

 

ما به  بیگانه شدن خو کردیم

 

روح ما در خود و در خویش خزید

 

و جدا بودن ما

 

تا به بیگانگی مادر و فرزند رسید

 

و کنون آزادیم

 

آه  آری   آزاد 

 

تا در این قرن تمدن همگی

 

یکه باشیم و غریب

 

و هر آن دل که پری باز نمود

 

یا که در عشق طپید

 

 قفسی بیش ندید

 

بی خبر زآنکه رهائی به دلی ست

 

که غم خویش نداشت

 

غرقه  در  خویش  نبود

 

از من خویش رهید

 

و به آن گلشن  پیوند  ز  عشق

 

همچو خورشید دمید

 

سبزی عاطفه را رنگی داد

 

به سحرگاه  محبت  تابید

 

تا به همراه دل عاشق ما

 

به همان گرمی دیروز رسید

 

به همان   شعله ی عشق

 

و به آن پیوندی ، که به آئین وجود

 

معنی  بودن  داد

 

و دگر باره به عشق

 

گرمی و لذت  هستی  بخشید

                                                     

 شعر از : فرزانه شیدا

 

 http://fsheida.blogsky.com/

 www.mahich.blogfa.com