همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

آشنایی با سبک های هنری - رمانتیسم Romantisme و سبکهای نقاشی

 
 
 آشنایی با سبک های هنری -
 
 رمانتیسم Romantisme
 
 ودیگر سبکهای نقاشی:
 
رومانتی سیسم:


نام جنبش هنری است که در اواخر سده ی هجده و اوایل سده ی
 
 نوزدهم میلادی شکل گرفت.
 
 و در معنای عام، به دوره هایی اطلاق می شود که کیفیتهای عاطفی و تخیلی
 
در هنرو زندگی مورد تاکید قرار می گیرند.
 
 دوره ی اوج این جنبش بین سالهای
 
1790تا 1840 بود و در اصل انگلستان، زادگاه این شیوه بود.
 
مضمون های شاخص هنر رمانتیک عبارت بودند از :
 
عشق به منظره های بکر طبیعی و امور رمز آمیز غریب در هر
 
 هیئت و ظاهری،
 
 غم غربت درباره ی دوران گذشته، اشتیاق پرشور به نیروهای
 
لگام گسیخته، تمایل شدید به آزادی و...
 
( واژه ی رمانتیک در لغت به معنای خیالی، افسانه وار و واهی است)

در همین معنا رمانتیسم چون یک روش هنریِ متضاد با کلاسیسیسم
 
و رئالیسم دانسته می شود.
 
 رمانتی سیسم اصطلاحی است که در تاریخ هنرهای نوین نمی توان آن را
 
 کنار گذاشت، این اصطلاح را اواخر قرن هجدهم، ابتدا منتقدین آلمانی برای
 
 تفکیک خصوصیات هنری "مدرن" از خصوصیات " کلاسیک" به کار بردند.
 
 رمانتی سیسم به قدری جلوه ها و نمودهای متنوعی دارد که ذکر یک
 
 توصیف واحد برای آن غیر ممکن است. اما موضوع اصلی آن اعتقاد
 
 به ارزش تجربه ی شخصی و فردی است،
 
در واقع رمانتیسم واکنشی بود در مقابل خردگرایی عصر روشنگری و
 
 نظم سبک کلاسیک.
 
واژه ی رمانتیک از واژه ی فرانسوی " رُمانس" – به معنای داستان تخیلی
 
 قرون وسطایی که به زبانهای لاتینی نوشته می شد
 
 – مشتق شده است. و در اصطلاح تاریخ هنر و نقد هنری به کاربرد صو
 
ر به صورت غیر صحیح، نااستوار، غیر منطقی، شخصی و بیانگر در
 
هر اثر هنری اشاره دارد
 
( در نقطه ی مقابلِ گرایش به صور صریح، استوار، منطقی، غیر شخصی،
 
 و دارای تناسب آثار کلاسیک).

هنر رمانتیک از اصول و قواعد معین زیبایی صوری پیروی نمی کند،
 
 ولی همچون هنر کلاسیک گرا، بیشتر به مفاهیم آرمانی می پردازد تاامور
 
 واقعی.
 
" نمایش هیجان طوفانی و طبیعت سرکش"
 
 که از جمله علایق رومانتی سیسم بود،
 
 نیاز به شیوه ای "پر از حرکت و رنگ " داشت.
 
و برای متقاعد کردن بیننده، باید نحوه ی ارائه ی اثر تا حد امکان
 
 "واقعگرایانه" باشد.
 
رومانتیست ها تمایل به طبیعت گرایی و واقعگرایی داشتند،
 
نمونه از از این واقعگرایی در پیکره ی یکی از شخصیت های داستان
 
"سه تفنگدار" اثر دوما که توسط "گوستاو کوربه"gustavecourbet
 
( نقاش و پیکره ساز فرانسوی) ساخته شده بود را می توان مشاهده کرد.
 
 

رمانتیسم، بیشتر گرایش ذهنی ارائه می دهد تا مجموعه ای از روش های
 
 سبک شناسانه و بیشتر با بیان ایده ای مرتبط است که منشاء
 
 در قالب سخن دارد تا قالب بصری.
 
به همین دلیل رومانتیسم خود را با سهولت بیشتری
 
 در موسیقی و ادبیات بیان می کند تا هنرهای بصری.
 

زیرا مفهوم لایتناهی و تعالی، مفهوم نیروهایی که فراتر از مرزهای خرد
 
 می روند، ضرورتا باید مبهم باشند ، یعنی بیشتر مصداق ذهنی داشته باشند
 
 تا محسوس به آن صورت که در نقاشی و مجسمه سازی مشهود است.

گرچه هیچ سبک و مکتب رمانتیکی در معماری وجود ندارد،
 
 اما احیا مجدد سبک گوتیک، بویژه در مراحل آغازین آن جنبه ای از
 
 رمانتیسم محسوب می شود.
 
نقاشی در قرن نوزدهم شدیدا از روح رومانتی سیسم تاثیر پذیرفته بود،
 
 در آغاز سبک جدید

" فرانسیسکو گویا" نقاش بزرگ اسپانیایی را می بینیم با تابلوی معروفش
 
" سوم ماه مه" (The Third of May) که به قول خودش، سه استاد داشت
 
: ولاسکوئز، رامبراند و طبیعت! ( گویا یک شخصیت انتقالی است که در
 
 هیچ رده ی معینی طبقه بندی نمی شود و
 
 چند گرایش هنری را به هم ربط می دهد)
 
 نمونه ای از اغراق های احساسی را در تابلوی " سوم ماه مه" می بینیم.
 
 در این تابلو، گویا برای نمایش عناد، نفرت و وحشت، حالتها و حرکات
 
پیکرها را به نحو شگفت آوری اغراق آمیز کرده است.
 
 
آشنایی با سبک هنری رئالیسم Realism
 
رئالیسم
منبع:www.akkasee.com
 
 

رئالیسم یا واقع گرایی، شیوه ای است که در آن هنرمند باید در نمایش طبیعت
 
( طبیعت بدونِ انسان و با انسان) از هرگونه "احساساتی گری" خودداری کند.
 
 اما منظور ما از رئالیسم، در اینجا شیوه ی هنری ای است که از حوالی سال
 
 1840
 
 به بعد در اروپا و دیگر نقاط جهان متداول شد.مدت زیادی از میانه ی
 
 قرن نوزدهم نگذشته بود که شارل بودلر شاعر و هنرشناس فرانسوی،
 
 در سال 1846 نقاشیهایی را می ستود که بتواند
 
"خاصیت قهرمانی زندگی معاصر" را به وصف درآورد.
 
 در آن زمان تنها یک نقاش وجود داشت که برآوردن این "نیازمندی"
 
 را اساس ایمان هنری خود قرار دهد. و او کسی نبود جز گوستاوکوربه که در
 
 بخش قبل از او نام برده شد. کوربه که به پرورش روستایی خود می بالید و
 
در سیاست از سوسیالیست ها طرفداری می کرد، هنر خود را
 
 در سالهای میان 50-1840 به شیوه ی نوباروک رمانتیک آغاز کرد،
 
 لیکن در سال 1848 در زیر فشار طغیانهای انقلابی که سراسر اروپا
 
را فرا گرفته بود، کوربه به این عقیده در آمد:
 
تاکیدی که مکتب رومانتیسم بر اهمیت احساس و تخیل می گذاشت
 
 صرفا دستاویزی بود برای فرار از واقعیتهای زمان و او اعتقاد به این امر
 
 پیدا کرد که هنرمند نباید تنها به تجربه ی شخصی و بی واسطه ی خود
 
تکیه کند و می گفت:
 
من نمی توانم فرشته ای را تصویر کنم، زیرا هرگز آن را به چشم ندیده ام!

هنگامی که کوربه پرده ی "سنگ شکنان" را به معرض نمایش گذاشت
 
، نخستین اثری بود که واقعگرایی برنامه ریزی شده ی او
 
 را به طور کامل در بر داشت.


وی دو مرد را که بر جاده ای کار می کردند دیده بود و آنها را
 
 سرمشق نقاشی اش قرار داده بود.

کوربه آنها را به اندازه ی طبیعی، با هیکلی جسیم و حالتی کاملا عادی،
 
 بدون هیچ گونه نشانی از بارقه ی رنج یا حساسیت بارز نقاشی کرد.
 
 در سالهای 1855 که نمایشگاه های نقاشی پاریس در انحصار آثار انگر
 
و دلاکروا بود کوربه با تشکیل دادن نمایشگاه خصوصی آثار خود را به
 
 همراه "بیانیه ی واقعگرایی" خود عرضه کرد.
 
موضوعات او بیشتر شکارچیان، دهقانان، کارگران و ... بودند.
 
 به بیان او دنیای نقاشی دارای"قوانینی طبیعی" است و نخستین وظیفه ی
 
هر نقاش این است که به پرده نقاشیش وفادار بماند نه نسبت
 
 به دنیای خارج وهمینجاست که طرز فکر"هنر برای هنر" که بعدها
 
 در اروپا رواج یافت بنیان می یابد.
 
 کوربه در نقاشی های خود از هرگونه پیرایه بندی و اغراق احساساتی
 
 خودداری می کرد، تا آنجا که معمولا کارهای او را زشت و ناهنجار
 
 و غیر هنری به شمار می آوردند.

از رئالیست های دیگر"انوره دومیه" است که در طی حکومت ناپلئون سوم
 
 برای نشریات انتقادی- فکاهی کاریکاتور تهیه می کرد.
 
 دومیه در کارهایش از هرگونه آب و تاب دادن موضوع خودداری می کرد
 
 و واقعیات اجتماعی هرچند تلخ و وحشیانه را به تصویر می کشید.
 

رئالیسم در کلیت خود، اصلاحی در تاریخ هنر است
 
 که به بازنمایی واقعیتِ مورد تجربه ی انسانها در زمان و مکان معین اشاره دارد.
 
 در این تعریفِ عام، رئالیسم مفهومی متضاد با آرمانگرایی، انتزاعگرایی،
 
 چکیده نگاری و رمانتیسم است و
 
 از این رو با معنای ناتورالیسم(naturalism)، مترادف انگاشته می شود.
 
 از جنبه ی صوری، رئالیسم به این دلیل با ناتورالیسم متمایز است
 
که بر "عام در خاص" تاکید می کند
 
( ناتورالیسم صرفا " خاص" را چون اساس واقعیت ارائه می کند)
 
از نظر محتوی نیز رئالیسم با ناتورالیسم متفاوت است،
 
 زیرا لزوما به اثباتگرایی و فلسفه ی طبیعتگرانه درباره ی زندگی نمی پردازد.
 
 گاه واقع گرایی را در معنای "واقع نمایی" بکار می برند.
 
که در این صورت مفهومی متضاد با کژنمایی است.
 
برخی نیز شبیه سازی واقعیت را "واقعگرایی بصری" می نامند.
 
و آن را از واقعگرایی مفهومی جدا میکنند.
 

رئالیسم به مثابه یک روش هنری، قابل تعمیم به بسیاری از آثار
 
 هنری – صرف نظر از سبک یا اسلوب معین - است.
 
رئالیسم را در آثاری می توان شناخت که هنرمند از سطح ظواهر عینی
 
 فراتر رفته، حقایقی از روابط گوناگون و پویای انسانها با یکدیگر و
 
 با محیطشان را بیان می کند و به طور کلی با مسئله ی "انسان چیست
 
 و چه می تواند بشود" درگیر می شود.
 
نقاشانی چون رامبراند، گویا، وانگوگ، پیکاسو، لژه و
 
 بسیاری از هنرمندان دیگر، آثاری واقع گرایانه آفریده اند.
 
 در برخی از این آثار روشهای کژنمایی، انتزاع و چکیده نگاری به
 
 کار رفته است
 
.رئالیسم چون یک آموزه یا نظریه ی هدفمند، در میانه ی سده ی نوزدهم،
 
 واکنشی در برابر خصلت آرمانی کلاسی سیسم و خصلت ذهنی و تلقینی
 
 رمانتیسم بود.
 
واقعگرایی سده ی نوزدهم بر تفسیر همه جانبه ی زندگی اجتماعی
 
 و تجسم دقیق سیمای زمانه تاکید می کرد.
 
(از نظریه پردازان اصلی آن، شانفلُری و دورانتی بودند).
 
ادامه ی جنبش رئالیسم سده ی نوزدهم به دو جریان
 
 امپرسیونیسم و ناتورالیسم – به خصوص در ادبیات – انجامید
 
(واقعگرایی اجتماعی، رئالیسم سوسیالیست، واقعگرایی نو)
 
 

 
*****

آشنایی با سبک هنری امپرسیونیسم -
 
 Impressionism


در بهار 1874 گروهی از هنرمندان فرانسوی تحت نام انجمن هنرمندان
 
گمنام، متشکل از نقاشان و مجسمه سازان و حکاکان و...
 
 گرد هم آمدند و یک استودیوی عکاسی( آتلیه نادار)
 
را برای نمایش آثارشان اجاره کردند و در معرض دید عموم گذاشتند.
 
با این کار شدید ترین و خصمانه ترین واکنش ها را که تا آن هنگام
 
 در دنیای هنری پاریس با آن مواجه بودند برانگیختند.
 
 در طی سده ی نوزده میلادی رابطه بین جامعه و هنرمند به طور روز افزونی
 
 تصنعی می شد تا اینکه سرانجام در همین نمایشگاه آثار امپرسیونیست ها
 
 به نقطه ی گسست خود رسید. امپرسیونیسم حقیقتاً نخستین و مهمترین جنبش
 
 مدرن هنری در سده نوزدهم محسوب می شود.
 
 امپرسیونیسم در لغت به معنای دریافتگری، دریافت آنی،
 
یا دریافت حسی است.

امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود، بلکه تشکل آزادانه
 
 هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل
 
آثارشان در کنار هم قرار گرفتند.
 
امپرسیونیسم صرفا یک سبک نقاشی نبود بلکه یک رویکرد نوین به
 
هنر و زندگی بود. آثار نقاشی امپرسیونیست ها ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار
 
 در طبیعت بود.
 
نخستین هسته ی این جنبش توسط مونه، رنوار، سیسلی و پیسارو بود
 
 که وجه اشتراکشان گسست از آموزش های رسمی فرهنگستانی بود.
 
این هنرمندان ابتدا نام خود را
 
 "انجمن هنرمندان نقاش مجسمه ساز و گراور گمنام" گذاشتند.
 
اما بعدا نام یکی از تابلوهای مونه به نام امپرسیون طلوع آفتاب
 
 منتقد جوان لوئیس لروی(لویی لروا) را واداشت تا در مجله charivari
 
( شاری واری) کل گروه را امپرسیونیست ها نام نهد
 
و این نام که با لحنی تمسخر آمیز ابداع شده بود،
 
 بعداً از سوی خود هنرمندان گروه به عنوان گواهی بر حداقل یکی از
 
 جنبه های  برجسته اهداف آنان پذیرفته شد.
 
*****
آشنایی با سبک هنری سمبولیسم
 
 Symbolism
 
قرن بیستم و جلوه هایی از هنر نو گرا:

گفتگو در قرنی که خود در آن زندگی کرده ایم شاید به مراتب دشوارتر
 
از بررسی مشخصات هر دوره ی تاریخی باشد. اما در اصل قرن بیستم
 
قرنی بحرانی و دنباله دار است که در آن انسان، خود را از قالب پیشین
 
 بیرون آورده و به شکل دیگری می سازد. بر اساس بینش های مختلفی که
 
 حاکم بر هنر امروزی است، هنر بنا به تعریفی عبارت است از به کارگیری
 
 عناصری همچون صوت، رنگ یا کلمه، با آرایشهایی که هیچ نیازی ندارند
 
 به چیزی بیرون از خود اشاره کنند. و به عبارت واضح تر، دیگر احتیاجی
 
ندارند"چیزی" را نشان دهند.
 
هنرمند این قرن چون دانشمندان با وسایل کار خود "تجربه" می کنند،ا
 
مکانات آن را بررسی می کنند و شکلهایی تازه ابداع میکنند
 
.اغلب هنرمندان امروزی به دنبال چیزهایی یگانه و بی همتا هستند.

گرایشهای هنری نوین در قرن بیستم:


سمبولیسم: Symbolism
 

سمبولیسم در لغت به معنای رمز گرایی و نمادگرایی است.
 
سمبولیسم، جنبشی نامحسوس در هنر بود که در دهه های 1880و 1890
 
در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه ظهور
 
 و شکل گرفت.
 
این جنبش واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانه ی مکتب امپرسیونیسم
 
و نیز به اصول رئالیسمی که توسط کوربه وضع شد.
 
" نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط می تواند شامل بازنمایی
 
چیزهایی شود که واقعی و موجودند...
 
شیء انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد"

موریه شاعر، در تضاد مستقیم با این ایده، مرامنامه ی سمبولیستی را در
 
 فیگارو در18 سپتامبر1886 انتشار داد و در آن اظهار داشت:
 
 اصل اساسی هنر" جامه پوشاندن به ایده به شکل حسی است"
 
 و کلمه ای بود که اولین بار برای نقاشیهای "ونگوگ" و " گوگن"
 
به کار رفت.
 

سمبولیسم واقعیت محض را مبتذل و ناچیز می شمرد و مدعی بود
 
که باید واقعیت را به شکل سمبول(نماد) شناخت درونی هنرمند از آن واقعیت
 
 ارائه کرد.
 
 در سمبولیسم ذهنیت رمانتیسیسم شکل افراطی به خود گرفت.
 
 علاوه بر ذهنیت افراطی، سمبولیستها اصرار داشتند که هنر را از هرگونه
 
 کیفیت سودمند بزدایند و شعار" هنر برای هنر" (پارناسین)را ترویج دهند.
 

هدف سمبولیسم حل مناقشه بین دنیای مادی و معنوی است.
 
به همان ترتیب که شاعر سمبولیست زبان شعری را پیش از همه به عنوان
 
 بیان نمادین زندگی درونی مورد توجه قرار داد، آنها نیز از نقاشان می خواستند
 
 تا بیانی بصری برای رمز و راز بیابند.

نمادگرایان بر این باور بودند که تجسم عینی، کمال مطلوبی در هنر نیست،
 
 بلکه باید انگارها را به مدد نمادها القا کرد.
 
 بر این اساس آنان عینیت را مردود شمردند و بر ذهنیت تأکید کردند.
 
همچنین کوشیدند رازباوری را با گرایش به انحطاط و شهوانیت
 
 در هم آمیزند.
 

نقاشان سمبولیست تصور می کردند رنگ و خط در ماهیت خود قادر
 
 به بیان ایده هستند.
 
منتقدین سمبولیست بسیار تلاش داشتند تا بین هنرها و نقاشی های رودن
 
 که با اشعار بودلر و ادگار آلن پو قابل قیاس بود و با موسیقی کلود دبوسی
 
 توازی هایی برقرار سازند.
 
 از این رو سمبولیست ها بر ارجح بودن ذهنیت وانگیزش بر توصیف
 
( یا نمایش) مستقیم و صریح تشبیهات تأکید می ورزیدند.
 

هنرمندان سمبولیست از نظر سبک و روش کار بسیار متنوع بودند.
 
 بسیاری از هنرمندان سمبولیست از نوع خاصی تصویر پردازی مشابه به
 
 نویسندگان سمبولیست، الهام می گرفتند.
 
 اما گوگن و پیروان او از موضوعات متظاهرانه و افراطی کمتر
 
 استفاده می کردند و غالبا صحنه های روستایی را بر می گزیدند.
 
با وجود آن که نوعی حس مذهبی شدید و پر رمز و راز، مشخصه ی
 
این جنبش بود، ولی همین حس شدید شهوانی و انحرافی،
 
 مرگ، بیماری و گناه از جمله موضوعات مورد علاقه جنبش بود.
 
اگر چه سمبولیسم عمدتا در هنر فرانسه بحث می شود اما تاثیر فراگیر
 
 و گسترده تری داشت و هنرمندان مختلفی چون "مونش"
 
به عنوان بخشی از جنبش در مفهوم گسترده ی آن مورد توجه هستند.
 

در مجموع از دیدگاه سمبولیست ها واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد
 
 فقط می توانست به صورت غیر مستقیم با واسطه بیان شود،
 
 یعنی با استفاده از کلید ها یا تمثیل هایی که نمایانگر واقعیت درونی بودند.
 

پل گوگن که زندگی اجتماعی خود را با کار دلالی سهام در پاریس آغاز کرد
 
 از روی ذوق شخصی به نقاشی و جمع آوری آثار هنرمندان معاصر پرداخت.
 
 در سال 1889 وی در مقام شخصیت اصلی هنر نوظهور سمبولیسم
 
خوانده شد.
 
پیروان رمزگرای گوگن خود را "نبی ها" ( کلمه عبری به معنای پیغمبر)
 
 می نامیدند.

نقاش انزواجوی دیگری که توسط رمزگرایان کشف شد:
 
"اودیلن رودون" بود که تخیلی انباشته از اوهام داشت.
 
وی استاد حکاکی روی سنگ و مس برای چاپ تصاویر سیاه قلم بود
 
از رویاهای عجیب و غریب و تخیلات کابوس آسای
 
 ادبیات رمانتیک الهام می گرفت.
 
 اثر معروفش" چشم بالونی"
 
 را به ادگار آلن پو تقدیم کرد.
 
 در واقع حکاکی های رودون اشعاری مرئی هستند که عالم وهم انگیز
 
 و میت آسای پو را به تصویر کشیده اند. در این اثر چشمی واحد
 
 رمزگونه برای به نمایش در آوردن عقل بصیر خداوند است.
 
 رودون تمام کاسه ی چشمی را که از حفره اش بیرون آمده به
 
 صورت بالونی سرگردان در آسمان نقش کرده است.
   
*******
 
آشنایی با سبک هنری کوبیسم - cubism
 
 
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین
 
جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید.
 
کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت،
 
به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند.
 
جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان
 
- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.
 
 

جنبش کوبیسم توسط "پیکاسو" و "براک" بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی
 
 شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت
 

(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در
 
 مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم
 
(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند،
 
 او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک»
 
این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان
 
 پذیرفته شد.

کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود.
 
 به یک سخن،کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا،
 
 گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد،
 
 واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد.
 
 پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند
 
 و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند.
 
در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها،
 
 صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند.
 
 آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را
 
 – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا
 
 به نوعی تکرنگی رسیدند.
 
 
 با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و
 
 انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.
 

شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن
 
 و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند.
 
 در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود،
 
حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.

 
 
منبع اولیه:توسط music
 
 
 
 
تالارگلستان تاک -  بخش فرهنگ و هنر

برگ / شعری از فرزانه شیدا

 
 برگ
 
همره باد خزان بود دلم
 
که چو او سرگردان
 
سوی هرکوچه به ره بود م من
 
ودگر هیچ نمیدانستم
 
 به کجا خواهم رفت
 
دل واندیشه چنان غرقه بخویش
 
که دوپایم به هرآنجا میرفت
 
من فقط میرفتم!!!
 
خش خش برگ بزیر پایم
 
همچو زاری هرآن برگی بود
 
که دگر امیدی
 
بر درختی که رها کرد اورا
 
،،بعد ازاین لحظه نداشت،،!!
 
خوب میدانستم
 
که چه احساس غمی را دارد
 
برگ آزرده ء زرد!!!
 
که دل چوبی وبیرحم ء درخت
 
اینچنین خوارش کرد!!!
 
وه چه آزارش کرد!!!
 
وکنون ریخته او را برخاک
 
بی هر آن احساسی!!!
 
یا که شاید میسوخت
 
دل او برهمه ان برگی که
 
باز فردا ...به بهاری دیگر
 
بر سر شاخ درخت
 
پر زامید ونشاط
 
با دلی سبز به یکبار دگر...میروئید!!
 
برگ اگر میدانست
 
این جهان فانی
 
بی وفاتر ز درخت دنیاست
 
بر دل مردم دنیا هم نیز
 
گریه ها سرمیداد
 
گریه ها سر میداد!!!
 
آسمان میدانست
 
زین سبب گاه بگاه
 
اینچنین می بارید!!!
 
لیک
 
 بر گریه ء آن عاشقء دلسوختهء شیدا دل
 
هیچ همتای دگر....
 
جز همان سوخته دل...
 
پیدا نیست!!!
 
که مساوی شود اورا درغم
 
در هرآن گریه که درتنهائی
 
بر دل شیدا  کرد!!!
 
درد عاشق بودن
 
قصه ای  تازه اگر نیست... بگوش منو تو
 
چه عجب دارد این؟!
 
سالها درپی سال
 
فصل ها درپی فصل
 
درطلوع وبه غروب
 
همه تکرار طبیعت بوده ست
 
که بصد سال دگر بعد ازاین
 
قصه ء هستی ودنیا هم نیز
 
با همه روز وشبش
 
همچنان خواهد بود!!!
 
لیک عاشق بودن
 
قصه در قصه ... تفاوت بسیار
 
دردها رنگین است
 
رنجها غمگین است!!
 
واگر در تب عشق
 
عاشقی سوخته چون عاشق دیگر به جهان
 
چه کسی میگوید؟!!
 
که همانند هم او سوخت
 
دل این عاشق؟؟!!
 
چه کسی میگوید؟!
 
...که یکی سر به بیابان بنهاد
 
دگری رفت به غربت تنها
 
آن یکی ناله کنان...سینه آزرده درید
 
دیگری باهمه فریاد
 
به هرکوچه دوید!!!
 
عاشقی رفت وبه مجنونی خود گلها را
 
برسر کوچه وبازار فروخت!!!
 
گل سرخی ز سر شیدائی
 
خاطری از همه دلدادگی وتنهائی!!!
 
عاشقی خلوت تنهائی خودرا
 
قفس،، بودن،، کرد!
 
دیگری بسته لب و خسته به آغوش سکوت
 
گه بگه از لب خود ...داد برون آهی سرد!!
 
آهی آلوده بدرد!!!
 
...
 
درد عاشق نه خزان میداند
 
نه جهان میداند
 
،، خود او داند وآن دل ...
 
که بدام عشقی
 
همه ء هستی خود داده بباد!!!
 
وچو یک برگ درخت
 
ازنگاهی افتاد!!!
 
ومنم آواره ... را ه ء پائیز
 
 به غم پیمودم
 
 
باهمه غصه ء عاشق... دردل
 
با همه رنج وغم و درد وعذاب
 
وای ازاین ... دیده ء شیدای  پُر آب
 
که تمامیت راه
 
با دلم سخت گریست
 
وبه شیدائی دل... اشکی داشت
 
بدتر از اشکء  شب ء پائیزی
 
بدتراز دیده گریان،، سما،،
 
در خزانی غمناک!!!
 
وای ازاین شیدا دل
 
که دراین کوچه ء غمناکی خویش
 
گریه ها دارد و آرامش نیست
 
برگ در زیر دوپا ...همرهش مینالد!!
 
وجز این  برگ خزان
 
دیگری بادل او همره نیست
 
قلب شیدائی عاشق تنهاست
 
وجز آن دلدارش
 
دیگری را بدلش راهی نیست!!
 
بر دل عاشق تنها افسوس
 
زندگی تنهائیست...زندگی تنهائیست!!!
 
شعر از فرزانه شیدا
 
جمعه ۲۴ مهر ۱۳۸۳
 

دکتر علی شریعتی وآثار وخاطرات او

دکتر علی شریعتی :

تو می‌دانی که من هرگز به خود نیندیشیدم، تو می‌دانی و

 همه می‌دانند که من حیاتم، هوایم، همه خواسته‌هایم به خاطر

 تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است.

تو می‌دانی و همه می‌دانند که هرگز به خاطر سود خود گامی

 برنداشته‌ام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبرده‌ام.

 تو می‌دانی و همه می‌دانند که نه ترسویم نه سودجو!

تو می‌دانی و همه می‌دانند که من سراپایم مملو از عشق به تو

 و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود.

 تو می‌دانی و همه می‌دانند که دلم غرق دوست داشتن تو

 و ایمان داشتن تو است. تو می‌دانی و همه می‌دانند که من

خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو می‌کنم که ایمانم تویی

و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی

 برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد.

 تو می‌دانی و همه می‌دانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن

 برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است.

 از شادی تو است که من در دل می‌خندم.

 از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خسته‌ام می‌درخشد،

 و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریه‌هایم احساس می‌کنم.

 

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

 

 

 ۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

 

و طبق معمول کلام آخر :

 

عشق در دریا غرق شدن است

و دوست داشتن در دریا شنا کردن

 

 

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

او رفت اما ماندگار شد ، در میان انسان ها ، قلب ها .

 او رفت ولی فریاد زد حقارت و اسارت انسان را ، فریاد کرد به غارت برده شدن

 منابع و ثروت های ملی را ، او فریاد زد الینه شدن انسان را و ایران و ایرانی را .

آری زمانی که با آن روح بلند و لطیف با ذهنی کنجکاو و سرشار از توان و استعداد

، عارفی محجحوب ، انسانی عالم و عارف و فهیم و فرزانه ، خطیب و متفکر و

 اندیشمندی متعهد ، مورخی قهار و با ایمان با جهان بینی و ایدوئولوژی مبتنی بر توحید

 و یکتا پرستی . روشن فکری که به خوبی احساس میکرد درد و دوست می داشت

 دردمندی را ، او درد انسان داشت و رنج رنجاندن .

او فریاد گر یزرگ آزادی ، مدافع راستین دینداری ، متدین و متعهد ، متعهدی استوار

 ، استادی معظم ، نویسنده ای مکرم ، عالمی علیم ، علیمی حکیم با افق دید وسیع ،

ریز بین و تیز هوش .

به اسارت رفتن انسان را در نظام برده داری که انسان به عنوان شی و ابزار خرید و

 فروش میشد و شلاق و تازیانه ارباب زر و زور بر پیکر عریانش چنان می نشست

 که صدای آن بیداری وجدانی را نوید می داد تا او را عصر را ، آفریقا را ، دیوار چین را

 ، ایوان مداین را ، کاخ های کسری و کاخ های کرملین ، سفید ، سرخ ، سبز را حاصل

قربانی شدن توده های مردم در آری این چنین بود ای برادر فریاد می زند .

 

در جریان دائمی و روند جاری و عادی حیات که همه تلاش برای زندگی است گاهی امری

 ، چیزی ، موضوعی ، حرکتی حادث می شود و فوق العاده ویژه می گردد ،

مانند حوادث طبیعی سیل و زلزله و در بحث انسانی نوابغ ، استعداد ها ، قهرمانان ،  پهلوانان

، مبارزان ، رهبران و... از آحاد مردم جدا شده و در دسته بندی ها و طبقه بندی ها از جایگاه

 ویژه ای برخوردار می شوند .

 

تولد دکتر شریعتی نیز ویژه بود او در عصر و شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی مسموم

، خفگان ،  حاکمیت حاکمان  جور و ضلم و غرور وابستگان  و نوکران بیگانه   و نا آگاهی ،

 تا حدودی گسترده و مطلق عمومی بدنیا آمد . دنیا آمدنش عجولانه و شاید یکی دو قرن زود تر

 از زمان بدنیا آمد  طوری که  جامعه و مردم توان پذیرش افکار و اندیشه هایش  را نداشتند  و

 نتوانستند آنچنان که شایسته اوست او را درک نمایند . او بدنیا آمد زود و از دنیا رفت زود .

 آمدنش به میل  و خواست خود نبود  ولی رفتنش  چرا .!!!

 او خود رفتنی را انتخاب کرد که خواسته بود .

 خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز خود چگونه رفتن را خواهم آموخت و آموخت

مرگ سرخ را ، عزت و افتخار و شرافت و ماندگاری را .

استفاده ابزاری از زن ، از زنان مسلمان ایرانی ، ترویج فرهنگ مبتذل غرب ، ابتذال و

 رواج مد فرنگی و فراموش شدن لباس ملی و پایمال شدن ناموس زن را در فاطمه فاطمه

 است به تصویر می کشد .

مبارز را شیوه ی زندگی و بر آن سفارش و رسالت سنگین شیعه و مسلمان بودن را در

 تشییع سرخ بسیار زیبا می نگارد .

او در برابر ادعای ادیان دیگر تاریخ ادیان را نوشت . معلم بزرگ استاد شریعتی فضای

 سیاسی و اوضاع شبه جزیره عربستان و حاکمیت نا حق در برابر حق .

 رواج ظلم و تبعیض را تحمل نمی کند و ابوذر را در ربذه جستوجو کرده و او را تا رسیدن

 به شهادت تعقیب می کند ،

آگاهی را راه نجات توده های مردم می داند و بر مطالعه سفارش و قلم گهر بارش بی نظیر

 در تاریخ به یادگار می ماند .

29 خرداد پس از 15 خرداد و 28 خرداد ، 29 خرداد است و سالروز غروب خورشید

 فروزان عرصه ی علم وادب ، در گذشت معلمی عزیز ، استادی فرزانه ، انسانی کامل ،

 غزیز سفر کرده ، دکتر شریعتی است که بر تمامی دوستداران و محبانش تسلیت

عرض می نمایم .

امیدوارم روزی فرا برسد که در فقدان این سرمایه ماندگار جهان علم و ادب و هنر و اندیشه

حق اش را ادا کرده باشند و باشیم .

 

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩

دکتر شریعتی :

              ... وخدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ

           بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

                   و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

،،،،،،،،،،،

اسلام در غربت

:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑

 

برای زیارت از نزدیک بانوی قهرمان کربلا ، قافله سالار اسرا ، زبان ناطق

 و قرآن صاعد و دختر علی بزرگ و خواهر حسین (ع) یادگار فاطمه ، پرستار

 مجروحان میدان نبرد ، تکیه گاه مادران شهید داده و کودکان به زنجیر ظلم بسته

 حضرت زینب (س) و دختر شیرین زبان امام حسین (ع) آنکه و آنکسی که اغلب

 همنوا به عمه بود ، حضرت رقیه و دیگر عتبات عالیات و هابیل اولین شهید کینه

 و حسد و تفریح و تفرج و شناخت کشوری دیگر ، مردمی دیگر ، آداب و رسوم

 و فرهنگ و هنر و اقتصاد و اجتماع و دین و مذهب و مسلک دیگر سفری به کشور

 سوریه داشتم با کاروانی ۴۰ نفره در قالب توری رسمی .....

 

در آستانه سفر و خروج  از کشور نیت کردم   و عهد بستم که برای زیارت  اشخاص

 و افراد و اماکن مورد اشاره و تا حدودی برابر برای زیارت انسانی عارف و فرزانه

، اندیشمندی توانا ،سخنرانی شجاع و نترس ، اسلام شناسی زبر دست و زیرک ،

 نویسنده ای توانا و  بالاتر از همه ی این ها معلمی عاشق  و عارف و دردمند و 

 درد آشنا ، استاد ارجمند دانشگاه ، شهیدی مکرم « دکتر علی شریعتی » .

 

تصورات قبل از سفر : تصور می کردم که آن گوهر تابناک و زبان گویا ، همان کسی

 که در تغذیه  افکار جوامع بویژه نسل جوان ،  دانشجویان  دانشگاه ها ،  فیلسوفان

سایر کشورها و آحاد  مردم نقش ارزشمندی  دارد او که اثار و  تالیفات و  تحقیقات و 

 بیانات ماندگار و جاویدان و یگانه هستند .

 

 کسی که حج را مشعر ، مشعر را شعور و آگاهی عرفات ، عرفات را عرفان و عارفی

 شناخت  کامل و کافی  ، منی را نماد ایثار  و تقدیم عزیز ترین   و شیرین ترین  ثمره و

 دل مشغولی و  پاره ی تن  و گوشه ی  جگرش  ،  ماجرای گلو  و خنجر بران ، او که

ابوذر را در ربذه ، برادرانش را در مصر و در لای دیوار های اهرام ثلاثه فریاد می زند

 و به آن چنان و ای چنین بودنش اعتراف می کند ، انسانی که محمد را امین ،

علی را بزرگ ، فاطمه را فاطمه ، حسین را ثار الله ، نهج البلاغه را برادر قرآن میشمارد

 و به جامعه معرفی میکند و از افتخار و قوم و تاریخ و دین و سرزمینی یاد میکند که

 هیچ تاریخی نظیر را ندارد که علی پدر ، فاطمه مادر ، حسین پسر و زینب دختر

 باشد یعنی جمع کمالات .

آری فکر می کردم ازدحام و شلوغی ، صف های طولانی ، نوبت برای زیارت بارگاه

 و آرامگاه با شکوه و مجلل و در خور شان آن چنان استادی ، دلشاد و خرسند 

رفتم و پس از استراحت و زیارت هی منتظر ماندم در برنامه ی کاروانی جایی ،

زمانی ، مبحثی ، روزی ، ساعتی ، دقیقه ای ، ثانیه ای نیز برای زیارت و دیدار و

نثار فاتحه به روح بلندش تخصیص داده ود پس از تقلا تازه فهمیدم زهی خیال باطل و خام .

ملول و دل شکسته ، محزون و مایوس و خود را راضی و قانع کردم به یادی و نامی

و صلواتی و دعایی و ذکر خیری .

دادن آدرس و نشانی و سفارش حاظران از آن عزیز سفر کرده باز دیدم نه زهی خیال باطل ،

 بغض در گلو ، اشک در دیده ، ناچار و لابد راهی قبرستانی شدم که قبر  استاد هم آنجا بود .

*** رفتم و دیدم ای داد و بیداد غریب و تنها ، سرد و خاموش در اولین گوشه ی قبرستان

 ، پشت دیوار اتاقکی خاموش ، آتشفشانی در دل خاک و خاکروبه ، گوهری پنهان ، آرامشی

 کامل و سکوتی مرموز ، در آرامگاه فریاد گر قرن .

 خلوتی کردم ، دعایی ، فاتحه ای نثار روحش ، اشکی به روی سنگ دیوارش ،

 دستی بر پنجره محقر و کوچکی از آهن برای روحی بزرگ ، سینه ای فراخ ، دلی

 به وسعت دریا ، و بالاخره دیدم که هنوز اسلام در غربت است و مسلمانی درپرده حجاب .

قلبم محزون و سینه ام آتش گرفته بود ولی اندیشیدم و دیدم که او خیلی خیلی زود تر

 از موعود و زمان بدنیا آمده و خیلی حرف ها و حدیث های دیگر ....

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑

 

شریعتی خود سروده است :

 

                                چو کس با زبان دلم آشنا نیست

                                                                      چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

                                چو یاری مرا نیست ، بهتر

                                                                  که از یاد یاران فراموش باشم  

۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑۩۞۩๑:۩۞۩๑:۩۞۩๑

 

منبع:

 

 www.dr-alishariati.blogfa.com/

قاصدک/شعری از فرزانه شیدا

قاصدک/شعری از فرزانه شیدا
 
 
قاصدک
 
قاصدک  روز بخیر...چه خبر آوردی؟!
 
آمدی رقص کنان...داخل پنجره ام
 
شادمانی انگار؟!
 
مدتی میگذرد!!!....
 
انتظاری ز پیام...
 
 دل من نیز نداشت!!!
 
چه خبر آوردی؟!
 
میتوانی آیا...برسانی تو پیامی ز مرا؟!
 
تک پیامی ز منو عشق ومحبت هایم  ..
 
دوستی های مرا؟؟؟
 
تو بیا ..بوسه ء من  ..باخود بر
 
وسلامی برسان
 
جای آن نامه که برگشت بمن...
 
وهمه نامه ء من پی درپی...
 
وهنوز...قطه های اشکم
 
 بر هر آن نامه  که برگشت... بجاست!!!!
 
برو با عشق بگو:
 
که بسی دلتنگم
 
خسته از نامهری
 
خسته از غمهایم
 
ودلم سخت شکست!!!
 
ازهمه بی مهری....
 
که دلم دید ز دنیا امروز !!!
 
برو از عشق بپرس...
 
دلِ ِ دیروز کجاست؟؟!!
 
آنهمه دلهائی... که ز عاشق شدنی
 
 شادان بود!!!!
 
که وفائی بدل عاشق داشت
 
روی چشم خود وبر سینه گذاشت!!!
 
کو کجا شد ...دل عاشق امروز؟!!!
 
نکند چون دل من ..تنهائی؟!
 
نکند از تو جهان دور شده است؟!
 
نکند از دلها...تو خاطر رفتی؟!
 
عشق را باز بپرس
 
که اگر او تنهاست
 
پس کجا خانه ء ماست؟!!
 
برو با عشق بگو....
 
قاصدک زود برو...
 
برو با عشق بگوو...
 
خانه ام خانه ء اوست!!!
 
منو او تنهائیم....وبهم همخانه !!!
 
 
برو با عشق بگو...
 
تو بیا خانه من...
 
خانه ام خانه ء توست!!!
 
قاصدک گریه نکن!!
 
ومرا نیز ببخش
 
که ترا غم دادم...
 
قاصدک گریه نکن...قاصدک گریه نکن!!
 
تو ولی ...قاصدکم ...زود برو
 
برو ای قاصدک زود برو
 
برو با عشق بگو
 
که دلم منتظر است
 
که دلم منتظر است...!!!
 
سروده فرزانه شیدا
 
سال۱۳۸۲