همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

نکاتی چندر درمورد شعر نو فارسی ۳/انجمن شعر و شاعران

 
منبع (انجمن  شعر وشاعران ایران)
 
 
*..دنباله متن   :
 
اکنون این سؤال به ذهن می آید که آیا چنین  ویژگی هایی  در شعر نو  اساساً
 
تازگی دارد؟ پیش از پاسخ دادن به این پرسش یا بهتر بگویم برای پاسخ  دادن
 
به این پرسش، بگذار ،  ببینیم نظریه  پردازان شعر نو درباره خصایص آن  چه
 
 گفته اند.

ویژگی هایی که نظریه پردازان برای شعر نو قایل شده اند بیش تر خصلت  کالبد
 
شناسانه دارد و خصوصیات ذاتی و محتوایی آن را کم تر بیان می کند.
 
 لذا با این همه رهیافت، درباره پیوند شعر نو و سنتی یا سنت شعری  چیزی  گفته
 
 نمی شود و اگر هم گفته شود منحرف کننده است.1 جدی ترین و جمع و جورترین
 
 تحلیلی که در این باب صورت گرفته شاید مقدمه خواندنی محمد حقوقی بر شعر نو
 
 از‌ آغاز تا امروز؛ 1301- 1350(مجموعه اشعار نو منتخب خودئ او همراه
 
- چند تفسیر) باشد.

حقوقی، ضمن شرح ملاک هایی که برای گزینش اشعار اختیار کرده؛ به ویژگی هایی
 
 اشاره دارد که شعر نیمایی  را از شعر  سنتی متمایز می سازد   این ویژگی ها ذیل
 
عناوین کوتاه و بلندی مصرع ها، عدوم رعایت قراردادها، عدم سخنوری، نوع ابهام،
 
نوع ساختمان جای داده شده است.
 
در این میان حقوقی بر سر ابهام درنگ بیش تری کرده و   با بر شمردن عوامل آن،
 
کوشیده است تا میان نوع ابهام در شعر نو و در شعر سنتی فرق ماهوی نشان  دهد.
 
هم چنین وی ،  ذیل بحث نوع ساختمان،  برای شعر نو معماریی قایئ ل شده که شعر
 
 سنتی فاقد آن است.

از تمایزهایی که حقوقی میان  شعر  نو و سنتی ارائه کرده آنچه با   کالبد شناسی   شعر
 
_ وزن و قالب_ مربوط می شود کاملاً پذیرفتنی و روشنگر است؛ اما آنچه با جوهر شعر
 
 ربط پیدا می کند
 
 قویاً محل تأمل است و ما بر سر همین مطلب است که توضیحاتی را لازم می شماریم.
 
در حقیقت، اختلاف بر سر همین برداشت است که ما را بر سر دوراهی قایل شدن
 
 گسستگی کامل شعر نو از سنت شعری جز از حیث  ماده  زبانی  یا  پیوستگی آن
 
 با سنت شعری و ادامه حیات جهانی از این سنت در شعر نو قرار می دهد.
 
.
مثل پروانه ای در مشت چه آسون میشه ما رو کشت ....
 
 به قلم: * Nox*   نام کاربری  عضو انجمن شعر وشاعران
 
ادامه  متن برودی در سایت :
 
(انجمن  شعر وشاعران ایران)
 
 

نکاتی چند درباره شعر نو فارسی۲/ منبع انجمن شعر وشاعران ایران

نکاتی چند درباره شعر نو فارسی۲



یگانه مایه ای که در اشعار شاعران عصر سامانی غایب و نامحسوس است
 
 مایه عرفانی است،
 
بررسی وجه دلیل خالی بودن اشعار شاعران این دوره از مایه عرفانی به
 
 تفحص و تحقیق مستقل نیاز دارد و،
 
در این مقام، از اشاره به خود این واقعیت فراتر نمی توان رفت.
 
همین قدر می توان یادآور شد که دولت آل سامان مقارن بوده است با اوج
 
رونق مادی و معنوی و صلح و آرامش ماوراءالنهر. بخارا در این برهه تاریخی
 
 از مراکز مهم و معتبر تمدن به شمار می رفت و به قول نظامی عروضی در
 
 چهار مقاله، در صمیم دولت سامانیان جهان آباد بود و ملک بی خصم و لشکر
 
فرمان بردار و روزگار مساعد و بخت موافق.

در چنین فضایی، بس بعید می نماید که مایه های عرفانی به اشعار شاعرانی
 
 راه یابدکه از حمایت امیران بهره مند بودند و  روزگار  در امن و آرامش   و رفاه
 
می گذراندند.
 
باری در اشعاری که از این دوره ب ه یادگار مانده تنها  در یک  رباعی رودکی
 
است که بارقه ای از عرفان ـ حضور قلب در نماز ـ به چشم می آید:

روی به محراب نهادن چه سود
دل به بخارا و  بتان طراز
ایزد ماه  وسوسه عاشقی
از تو  پذیرد  نپذیرد  نماز

شعر عصر سامانی، هر چند با مایه های عرفانی عجین نیست، حکیمانه و
 
پر عمق است همه جا، در آن،  متانت و  وقار  و اعتدال خردمندانه مشاهده
 
 می شود.
 
حتی در مدایح مبالغه راه ندارد. ممدوح به صفاتی ستایش می شود که در
او هست.
 
 میان مدیحه سرا و ممدوح نوعی صمیمیت و عطوفت محسوس و مشهود
 
 است.
 
 ضمناً اشعار این دوره به جریانی تعلق دارد که، از حیث طرز بیان معانی،
 
روشن و آسان یاب است.
 
در حقیقت در شعر دوره سامانی، دو خصلت اساسی می توان سراغ گرفت،
 
عمق عقلانی، سادگی زیان و روشنی بیان، این دو ویژگی است که آن را هم
 
مردم پسند ساخته است و هم فرزانه پسند .
 
خواننده حین خواندن آن ،  لذت قهری و دیمی می برد و به تعمق  و تلاش فکری
 
و مدد جویی از سوابق معلومات و کشف تلمیحات مهجور و احیاناً شرح و تفسیر
 
 نیاز ندارد.

در مقابل این جریان، جریان دیگری سراغ داریم که اشعار  پیچیده و پر تکلف و فضل
 
 فروشانه یا پر ابهام و حتی معمایی شاعرانی چون انوری، نظامی گنجوی، خاقانی
 
 و هم چنین اشعار سبک هندی به آن تعلق دارد.
 
 در این مقام، حظ خواننده بیش تر محصول مایه های خود او و  توانایی اوست
 
 در کشف اشارات و فهم تکلفات شاعر. اشعار دسته اول آسان تر در سینه ها
 
 ماندگار می شوند و پاره هایی از آنها چه بسا به صورت مثل سایر در می آیند.
 
 حال آنکه اشعار دسته دوم تنها در دیوان جا خوش می کنند و بیش تر در بازار
 
 متنفننان متأدب خریدار دارند و صاحبان ذوق سلیم، اگر قصد التذاذ هنری
 
داشته باشند، کم تر به آنها گرایش پیدا می کنند.
 
همین دو خصلت اساسی عمق و سادگی زبان و روشنی بیان در شعر عرفانی
 
ما مأوا گرفته.
 
نهایت آن که این عمق، به خلاف آنچه در اشعار عصر سامانی و سروده های
 
ناصرخسرو وجود دارد، عقلایی نیست رازورانه است.
 
 دریافت سطحی معانی این هر دو نوع ـ اشعار حکیمانه و اشعار عرفانی ـ
 
در پرتو زبان ساده و بیان روشنی که دارند در دست رس عامه است؛ اما پیدا
 
نکردن هم حسی و همدلی و همجانی یا شاعر مستلزم از سر گذراندن تجربه -
 
- های حکمیو عقلایی یا ذوقی و عرفانی است.
 
 از این حیث شعر عرفانی از دسترس دورتر و راه یافتن به حریم شاعر از خلال
 
 آن بس دشوارتر است.

در همین خصلت است که شعر نو با شعر عرفانی قرابت می یابد. نهایت آن که،
 
در شعر نو، تجربه شاعرانه وزیبا شناسانه ناب است که به زبانی به ظاهر ساده
 
 و بی پیرایه، با واژه ها و تعبیرهای به لحاظ زبانی مأنوس بیان می شود و،
 
از این جهت مانند شعر عرفانی فریبنده است؛ خواننده عادی آن را می خواند و
 
 به خیال خود می فهمد و از آن لذت می برد  ؛ در حالی که هنوز به حریم شاعر
 
راه نیافته است.

برای آن که تصویر شعر نو برجستگی و صراحت و تمایز قوی تری پیدا کند
 
مقایسه آن با شعر عصر غزنوی،   که ـ هر چند وجوه اشتراکی با آن دارد ـ
 
از جهات متعدد با آن در تباین است، خالی از فایده نیست.

می دانیم که در عصر غزنوی، شعر درباری فایق بوده است ـ درباری نه تنها
 
از اینجهت که به دربار تعلق و به لطافت و ظرافت گرایش داشته   بلکه هم از
 
 این رو که قرین اعتدال بوده است؛
 
 نه جلوه های شهوانی در آن می بینیم نه فضای قدسی و روحانی و نه حتی
 
 آن عمق حکیمانه دوره سامانی شاعر در صدد بازنمایی فردیت
 
خود و باز سازی مصادیق مفرد نیست بلکه می خواهد تصویری نمونه وار و
 
انتزاعی و اجمالی به دست دهد. از شاعر توصیف عواطف و تجربه های فردی
 
 به شیوه رمانتیک ها انتظار نمی رود.
 
 توقع بیان حالات درونی اصیل و فردی از آن نمی توان داشت.
 
وصف های شاعر صوری و انزاعی و غیر شخصی است.
 
 صورت حاکم بر ماده و گویای چیزی است بیش از محتوای خود:
 
رایحه شعری از‌آن شنیده می شود.
 
در حقیقت شعریت کلمات است که به سخن خصلت شاعرانه می بخشد.
 
اگر شاعر از  تکرار مضامین خسته  نمی شود ، ا ز آن روست که توجه  او
 
 به سخنوری و بیان استادانه است که ارزشی بالاتر از محتوا پیدا می کند.
 
 تحول در جهت آوردن مضامین نو نیست  هنر شاعر در آن است  که همان
 
مضامین سنتی را به طرزی نو درآورد.
 
مضمون به ساده شدن و پیراستگی و هر چه بیش تر انتزاعی شدن گرایش
 
 دارد تا آن ‌جا که در باز نمودن فسرده و  منجمد و تنها از راه   جفت  شدن با
 
مضامین دیگر بارور گردد.
 
اصل قاعده و مواضعه و سنت است و تبعیت از آن حتمی است شاعر به
 
اراده خود این   انقیاد  را می پذیرید  تا استادی و  مهارت  خود  را، در عین
 
محدودیت  نشان دهد.
 
همین قیدهای دل پذیر است که، از طریق مشترکات، سبک دوره ای
 
 را شکل می بخشد و آن را در دست رس فهم قرار می دهد.
 
 نوآوری ماهرانه و مقبول بیش تر در ترکیب ها و آرایش های تازه مضمون
 
سنتی است. از این رو، یافتن منشأ مضمون دشوار است.
 
تنها پرورش و گونه گونی مضمون واحد را می توان ردیابی کرد.
 
پروردن مضمون نیز، به واقع، آوردن تصاویری است که برای همان

ویژگی های ثابت شواهدی نو به دست دهند. تنگی دهان و میان معشوق
 
را عنصری در یک رباعی چنین وصف می کند:

تا نَسرایی سخن دهانت نبوَد
تا نگشایی کمر میانت نبوَد
سوگند خوردم که این و اَنت نبوَد
و سعدی در دو بیت چنین:

علت آن است که گاهی سخن می گوید
ورنه معلوم نبودی که دهانی دارد
حجت آن است که وقتی کمری می بندد
ورنه مفهوم نگشتی که میانی دارد

که، در آن، سعدی مضامین بیت اول رباعی عنصری را، با جان دادن در دو بیت،
 
استقلال بخشیده و هم با تعدد افعال سخن را زنده‌تر و پویاتر ساخته است

همین مضمون در حافظ با مایه ای فلسفی عجین می گردد و به این صورت
 
در می آید:

بعد ازینم نبود شایبه در جوهر فرد

که دهان تو در این نکته خوش استدالالیست

در مقایسه اشعار این دوره با سروده های شاعران نوپرداز با تباین آشکاری
 
 رو به رو می شویم:
 
شاعر عصر عزنوی برون گراست، مهم برای او جلوه هاست و او کاری به
 
علل واسباب ندارد؛
 
مقید به سنت شعری است؛ نوآوریش در بیان استادانه با حفظ مضامین است؛
 
در شعرش، صورت بر ماده فایق است، تصاویر شاعرانه در سروده اش
 
انتزاعی و غیر شخصی است؛ شعر، با مشترکات، در چارچوب سبک دوره ای
 
محصور است؛ مخاطبان شاعر محدود و خود اهل ذوق و ادب اند و با شاعر
 
سنخیت فرهنگی دارند،
 
فردیت زبان شاعر نسبتاً ضعیف است و با تغییرات قالبی رنگ می بازد.

در مقابل، شاعر نوپرداز درون گراست؛ سنت شکن است؛ نوآوریش در بیان
 
 تجربه های هنری و الهامات نو  در قالب  مضامین  تازه  است؛  در شعرش،
 
صورت و ماده پیوند زده و ارگانیک دارند؛ تصاویر از آن شاعر و آفریده  اوست،
 
شاعر استقلال جوست و از محدود ماندن در مکتبی رمیدگی دارد؛ مخاطبان
 
شاعر محفلی نیستند  و  شعر  خواهان آن است  که حتی  در فضای محلی
 
محدود نماند و در پهنه جهانی طنین افکن گردد و قرون و اعصار را در نوردد؛
 
 
شاعر در تلاش آن است که زبان خاص خود را بیابد و با این زبان کسب هویت
 
 کند.

اکنون این سؤال به ذهن می آید که آیا چنین ویژگی هایی در شعر نو
 
اساساً تازگی دارد؟
 
پیش از پاسخ دادن به این پرسش یا بهتر بگویم برای پاسخ دادن به این
 
 پرسش، بگذار، ببینیم نظریه پردازان شعر نو درباره خصایص آن چه گفته اند.
 
د نباله دارد....
 
منبع :انجمن شعر و شاعران ایران -سایت تبادل نظر
 
 
 

نکاتی چند درباره شعر نو فارسی ۱/ منبع انجمن شعر وشاعران ایران

نکاتی چند درباره شعر نو فارسی


شعر نو فارسی با وانهادن قالب‌های شعر کلاسیک در قرن ۱۴ هجری بوجود آمد.

این گونه از شعر فارسی آزادی بسیاری را در فرم و محتوا به شاعر می‌دهد.
 
 نیما یوشیج را پدید آورنده این نوع شعر در ادبیات فارسی می‌دانند.


شعر نو به لحاظ محتوا و جریان‌های اصلی ادبی حاکم بر آن کاملا با شعر کلاسیک
 
 فارسی متفاوت است و به لحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند شعر کلاسیک
 
 موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل باشد یا ناقص، استفاده از قافیه در
 
 شعر نو آزاد است. معمولاً شعر نو فارسی را به سه دسته اصلی تقسیم می‌کنند:
 
شعر نیمایی و شعر سپید و موج نو.

شعر نو برای یک احتیاج طبیعی پیدا شده یعنی از اینجا به وجود آمده که جنبه وصفی
 
 اشعار اروپایی، که صورت خاصی دارد، در اشعار ما بی سابقه بوده.
 
از مشروطیت به این طرف، که شعرای ما با ادبیات اروپایی آشنا شدند،
 
 به این خیال افتادند که از جنبه وصفی شعر اروپایی استفاده کنند و مکتب دیگری بر
 
ادبیات ما افزوده شود که وصفیات آن تابلو سازیش خوب و کامل باشد

پیرو توضیحات Tabassom عزیز در رابطه با اینکه
 
نقل قول:
 
چه چیزست که باید
در شعر فارسی تغییر کند و نو شود ؟
وزن؟ قافیه ؟
قالب شعری؟
یا موضوع ؟
 
همانطور که میدانیم شعر نو در دو بخش با شعرهای کلاسیک تفاوت دارد.
 
 اولاً در شکل و فرم که تساوی طول مصراعها دراین شعر رعایت نمی شود
 
 و دیگر اینکه شاعر ملزم به آوردن قافیه در جای مشخصی از شعر نیست
 
 و دیگر از جهت محتوای شعراست که در این شعر به مسائل اجتماعی بیشتر
 
 
توجه می شود و شاعر در استفاده از زبان آزادی بیشتری دارد.

از نظر من شعر نو از لحاظ موضوع با شعر کلاسیک تفاوت دارد.
 
اما به این اعتقاد ندارم که شعر اگر دارای معنای تازه خاصی نیست علت وجود
 
خود را در بر ندارد.از نظر من موضوعات تازه در شعر بسیار به جاست ولی این
 
براداشت که هر شعری اگر موضوع تازه نداشته باشد شعر نو نیست غلط است
 
بحث درباره‌ی شعر نو گفتگوئیست که

در فارسی کم کم کهنه شده است؛

بیش از پنجاه سالست که نویسندگان ما.... هریک به طریقی

لزوم تجددی را در شعر فارسی بیان کرده و شاعرانی

به شیوه‌ های مختلف؛ در این راه قدمهائی برداشته‌اند؛

با اینهمه ؛ امروز اگر بخواهیم نمونه‌ای از شعر جدید فارسی که

راستی نو باشد و نزد عموم یا خواص صورت قبول یافته باشد

نشان بدهیم به زحمت دچار خواهیم شد.
 
این دشواری شاید بیشتر نتیجه‌ی آنست که تعریف « شعر نو»
 
هنوز در ذهن ما روشن و صریح نیست.

همه‌ی کسانی که با شعر و شاعری سر و کار دارند در این نکته
 
 متفقند که تقلید و استقبال از قدما و

تکرار مضامینی که هر یک در فارسی هزاران بار

مکرر شده ارزشی ندارد و باید در شاعری راههای تازه ای جست؛

اما اختلاف در فهم معنی« تازگی» است؛ چه چیزست که باید

در شعر فارسی تغییر کند و نو شود ؟

وزن؟ قافیه ؟
قالب شعری؟

یا موضوع ؟
 
 
تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست،
در هنر و ادب و اخلاق هم
باید متمدن بود و برتری داشت....
 
فرقی که حقوقی در مقوله ابهام میان شعر نو و شعر سنتی قایل شده
 
 ناشی از آن به نظر می رسد که وی بیش تر به اشعار شاعرانی چون
 
 خاقانی نظر دارد که پیچیدگی و دشواریابی سخن آنان را از وجود تلمیحات
 
 و اشارات و استفاده از معلومات در شعر بر می خیزد.
 
از این رو حقوقی به حق این نوع ابهام را از ابهامی که در ذات شعر نو
 وجود دارد متمایز می داند.2
 
 اما، اگر به جای شعر متکلفانه خاقانی، به غزلیات شمس یا رباعی های
 
 خیام توجه کنیم، در آنها پرتو همان تجربه های شعری و زیبا شاسانه
 
 شاعران نوپرداز بی همتاست و لازمه انس و الفت گرفتن با آنها سنخیت
 
فکری و روحی پیدا کردن با شاعر و رخنه کردن به حریم اوست.

درباره نوع معماری و ساختمان شعر نیز که وجه تمایز شعر نو شمرده شده
 
 حرف هست؛ زیرا نظیر همان ساخت استوار و محکم و همان معماری فنی
 
 را در رباعی های خیام و غزلیات حافظ و قطعات شعری دوره سامانی و حتی
 
 در قصاید عصر عزنوی ـ با تشبیب، تخلص به مدح، مدح، شریطه ـ می توان
 
 سراغ گرفت.

به نظر ما، شعر نو ـ اگر جوهر شعری آن ملاک گرفته شود ـ از جهت عمق و از
 
 این نظر که دریافت آن مستلزم نوعی هم حسی و همدلی باشاعر و راه یافتن به
 
 حریم مکنویات اوست، دنباله شعر عرفانی است و از این حیث که، در انواعی از
 
 آن، مقصود شاعر صرفاً زیبایی آفرینی با کلمات است،   دنباله  بعضی  از  اشعار
 
 سعدی که به شعر ناب و ـ صرف نظر از وزن ـ به نثر نزدیک می شود.
 
از جهتی دیگر، یعنی مضمون آفرینی، شعر نو را دنباله اشعار سبک هندی
 
 می توان شمرد.
بدین سان شعر نو همه ویژگی های ممتاز شعر فارسی ـ وزن عروضی در
 
 شعر نیمایی، عمق و احتوای بر تجربه یی همتایی و دردمند شاعر، سادگی
 
زبان و روشنی بیان، مضامین نو، معماری فرهیخته، تشخیص زبانی، را در
 
 خود جمع کرده است.
 
 در حقیقت، شعر نو؛ از میان خصایصی که شعر فارسی در مرحله از تطور
 
یافته عناصری را اختیار کرده و خلاقانه پرورش داده است.
 
 از این رو، باید گفت که شعر نو فارسی ریشه در همین مرز و بوم دارد و آنان که
 
 در صدد بوده اند و هستند به آن عنوان عاریتی بدهند و اصالت آن را انکار کنند از
 
 جوهرش غافل مانده اند.
 
هم چنین کسانی که خواسته اند و می خواهند آن را تافته ای جدا بافته و یکسره
 
منفصل و مستقل از سابقه و سنت شعری ما جلوه دهند راه گزافه پیموده اند.

مع الوصف، از یک جهت، شعر نو به ویژه فراورده های متأخرتر آن از شعر سنتی
 
فاصله می گیرد و آن تفوق سبک فردی و تعمد شاعر در اجتناب از اندراج در سبک
 
 دوره ای است. در دوران طفولیت و نوجوانی شعر نو،‌سبک دوره ای،
 
 در قالب شعر نیمایی، بر شاعران نو پرداز تحمیل شد.
 
هر چند، در این زمینه، وجه اشتراک بیش تر جنبه صوری داشت و فاقد آن قوت بود
 
 که بتواند بر ویژگی های سبکی شاعر سایه اندازد.
 
 در حقیقت اشعار نو شاعرانی چون اخوان و شاملو و سهراب سپهری و فروغ، در
 
همان مرحله آغازین یا در مراحل پختگی شاعری، هویت مستقل خود را نشان داد.
 
باری، وجه اشتراکی که در اشعار سنتی به سبک های دوره ای شکل می داد،
 
 در شعر نو رفته رفته رنگ باخت به گونه ای که دوران پروردگی شاعر نوپرداز
 
 بیش تر با زبان مستقلی که پس از سیاه مشق ها پیدا می کرد مشخص و متمایز
 
می شد این پدیده را حتی در اشعار سبک هندی، که در آنها نوآوری دغدغه فکری
 
 شاعر شده بود، نمی توان سراغ گرفت و خود اصطلاح و عنوان سبک هندی شاهد
 
 این معنی است.
 

این استقلال هویت تشخیص زبان شاعران نوپرداز تصنعی و، به اصطلاح بر بسته نبود
 
 بلکه طبیعی و بر رسته بود.
 
 چون شعر نه مایه سرگرمی یا شأنی از شئون زندگی معنوی شاعر بلکه تماتم زندگی او
 
 شد و جوهر وجود شاعر در شعر او ریخته شد.
 
شعر به سبیکه جوهر وجود شاعر تبدیل گردید.
 
از این رو، همان تمایز فردی موجود در ساحت وجودی شاعر در شعرش
 
 بازتاب و هویت شعری به همین صورت تکوین یافت و در نتیجه جو و اقلیم
 
شعری جانشین سبک دوره ای شد.
 
از این پس، آنچه به اشعار شاعران رنگ و بو و طعم واحد داداشتراک در زبان
 
 و بیان نبود فضای خاص شعری بود که به تأثیر تحولات اساسی و مسائل حیاتی
 
 و جهان انسانی قهراً پدید می آمد.

شعر نو، با این ویژگی، از جهت دیگری نیز، متمایز گشت.
 
 شعر سنتی، هر چند از نظر فهم پذیری در دست رس و آسان یاب بود و به آسانی
 
با خواننده آشنای سنن شعری ارتباط برقرار می کرد، به هر حال، محفلی شمرده
 
 می شد. این محفل یا دربار بود یا خانقاه و یا انجمن ادبی. اما شعر نو، در عین
 
 دشواریابی و غریب نمایی،‌با نوعی جهان شمولی univesality قرین شد و آن
 
 فرصت را یافت که از طریق رسانه های گروهی با نفوس ملیونی ارتباط برقرار
 
 کند و حتی مرزهای ملی را در نوردد و عالم گیر شود و بیهوده نیست که ترجمه
 
 این اشعار به زبان های دیگر در همان دوران پدید آمدن آنها رواج یافت.

اما این وسعت دامنه نفوذ پذیری شعر نو و قلمرو و تخاطب آن به معنی تنزل یافتن
 
 آن به سطح فرهنگی عامه نیست.
 
 هضم اثری هنری فرهنگ می خواهد و این جمهور مخاطبان اند که باید خود را
 
به سطح فرهنگی لازمه فهم معنایی آن برسانند.

خوش بختانه نقد شعر به کمک مخاطبان می شتابد و فاهمه آنان را برای درک شاعر
 
 پرورش می دهد.

باری نهایت فردیت شاعر مانع آن نیست که شعر او جهان شمول باشد.
 
زیرا از شعر او تپش زندگی به گوش می رسد. شعر نو بیان درد زمانه، درد انسان
 
 عصر ماست و هر شاعری می کوشد تا احساس خاص خود را از این درد بیان کند.
 
 بدین سان، فردیت شاعر، با خصلت جهانی شمولی درد او عجین می گردد و این ادغام
 
 به ماده و صورت شعر او پیوند زنده و ارگانیک می بخشد.
 
 شعر با حفظ فردیت ملی و با خصلت ملی جهانی می گردد.

آری، والاترین دست آورده های شعر نو فارسی سزاوار آنند که در ادبیات جهانی
 
 جایگاهی ممتاز احراز کنند.

پی نوشت ها:

1- مثلاً ضیاء موحد شعر نو را دنباله قطعه در شعر سنتی شمرده، و در این نظر،
 
 بیشتر به معماری و کالبد شناسی شعر نظر داشته است.

2- تعبیر ابهام از حقوقی است که به نظر ما، برای افاده مقصود او بهترین انتخاب
 
 نیست.
 
 در حقیقت، بیشتر از عمق شعر و راز شاعر و حریم اوست که ذیل این عنوان سخن
 
 می رود.
__________________
شعر امروز ایران، فرزند شعر کهن پارسی

شعر نو فارسی را، به ویژه طاعنان، ره آورد روشنفکرانی دانسته اند که از ادبیات
 
 غرب به خصوص ادبیات فرانسه متأثر بودند.
 
 این اَنگ بیگانه بینی با واقعیتی قرین شد که به ظاهر مؤید آن بود.
 
 در حقیقت نوپردازان و، در رأس آنان، نیما عموماً با آثار شاعران فرانسوی،
 
 مستقیم یا از راه ترجمه، آشنایی داشتند. به علاوه نخستین نشانه های تجدد در
 
 شعر فارسی با نهضت مشروطیت پدیدار گشت که خود آن نیز ارمغان غرب
 
 شمرده می شد و در دورانی آغاز شده بود که روابط فرهنگی با غرب و بالاخص
 
 فرانسه، به واسطه استادان خارجی دارالفنون و بر اثر مسافرت عده ای از ایرانیان
 
 به اروپا برای تحصیلات عالیه وسعت یافته بود.
 
 در همین اوان بود که جنبش ترجمه رونق گرفت و، در جنب نشر ترجمه آثار داستانی،
 
 سروده های شاعران فرانسوی و آلمانی نیز جسته و گریخته در مطبوعات درج و منشر
 
 می شد.

بدین سان، قراینی در تایید نظر آنان که اصالت شعر نو فارسی را منکر بودند و برای
 
 آن در مرز و بوم خود خواستگاهی قابل نبودند و حتی آن را حرکتی   قهقهرایی  تلقی

می کردند وجو داشت.

اکنون این پرسش پیش می آید که این قول تا چه حد پذیرفتنی است و آیا صرف این
 
 واقعیت که توسعه روابط فارسی زبانان با غرب خواه ناخواه،   اگر نه  در ایجاد،
 
 دست کم در تقویت و تشحیذ نهضت تجدد در ایران مؤثر بوده و اصالت این نهضت
 
 را نفی می کند و آیا برای پذیرفتاری تأثیر غرب زمینه ای مساعد در کشور ما وجود
 
 نداشته و اگر داشته ـ که مسلماً داشته ـ این زمینه چه بوده و چگونه پدید آمده است؟
 
برای پاسخ دادن به این پرسش، ما، در این مقام، درگیر سوابق تاریخی نهضت  تجدد،
 
 که همه شئون حیات ملی را در بر می گیرد، نمی شویم و تنها به آنچه با تجدد   ادبی،
 
 بالاخص با شعر نو، ربط پیدا می کند می پردازیم.

برای رسیدن به پاسخی روشن، لازم،  می دانیم مسیر  تطور شعر فارسی را مرور کنیم  و
 
امیدواریم که این مرور، هر چند به غایت اجمالی، راه یا بهتر بگوییم راه هایی را که  شعر
 
فارسی از آغاز تا به امروز پیموده نشان دهد و ما را به این نتیجه برساند که شعر نو، اگر
 
هم طریق جدیدی اختیار کرده اند از جهاتی ـ آن هم از جهات اساسی ـ از عناصر پیشینه دار
 
 الهام گرفته است.
 
اصولاً جریان های فکری و هنری ـ در عین تأثر از تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی،
 
روند مستقل خود را طی می کنند از این رو، اگر بخواهیم برای شعر نو خاستگاهی  اصیل و
 
 بومی سراغ بگیریم و راهی را که برگزیده توجیه کنیم، از بازگشت به جریانه ادبی متقدم بر
 
 آن و، به عبارت ساده تر از نظر افکندن به راه هایی که شعر سنتی پیموده ناگزیریم.

شعر کلاسیک فارسی در عصر سامانیان (قرن چهارم هجری) است که هویت روشن و
 
تشخیص آشکار پیدا می کند.
 
در این عصر است که مجموعه سنن شعر عروضی فارسی مدون می گردد.
 
 اوزان، قوالب، قافیه بندی، تردیف، مضامین، موضوعات، صنایع بدیعی، نمادهای
 
 شعر فارسی ـ جملگی در اشعار نه چندان زیادی که از آن عصر به جا مانده
 
شواهد متعدد و متنوع دارند. حماسه ملی ما نیز در همین اوان، به نثر و به نظم،
 
تکوین یافته است.
 
به روزگار دولت سامانیان، شعر فارسی از جهات گوناگون به مرحله پختگی
 
می رسد، شاعران بسیاری ظهور می کنند و در انواع مدیحه، تغزل، حکمت و
 
اندرز، رثاء، خمریه، افسانه، و داستان در قالب قصیده و مثنوی و قطعه و غزل
 
و رباعی و حتی نوعی مسمط شعر می سرایند.
 
اینان را نه تنها پیشگامان و پیشاهنگان(طلایه داران)بلکه بنیان گذاران و پرورش-
 
-  دهندگان ارکان شعر سنتی فارسی باید شمرد.

د نباله دارد....

منبع سایت تبادل نظر:
 
 انجمن شعر وشاعران ایران
 

چملاتی ار فــرزانه شــیدا همراه با شعری از او

    

سی جمله از سراینده توانا  فرزانه شیدا 


با سلام خدمت دوستان سایت جاودانه ها


من فرزانه شیدا بمدت۲۰ سال است که در خارج از کشور زندگی میکنم

 و  مقیم نروژ بوده ام


وبه پیشنهاد جناب آقای امیر همدانی بر آن شدم


چکیده ای از نظریات و تجارب و آموخته های خود را  در طی این سالها

 چه در ایران چه  نروژ با کلمات  و برداشت های شخصی خود که بآن

 ایمان واعتقاد دارم به تحریر درآورده و در اختیار سایت جاودانه ها 

قرار دهم .  
باشد که در راه زندگی جوابگو یا گره گشای کوچکی برای علاقمندان

 باشد یا  شناخت بهتری باشد ا من و افکار من !

 آغاز می کنم  با نام یگانه هستی خداوند متعال:          


انسان زمانی به روابط اجتماعی درست دست پیدا میکند که

 مجبور باشد درمیان ده نفر با تفاوتهای دینی , قومی, نژادی,

رنگ متفاوت پوست ومو و آداب ومعاشرت متفاوت... همکلاس

, همکار ,همسفرو همسفره  بوده و لازم باشددر یک کار گروهی

 باآنان همکاری کند


(قانون زندگی اجتماعی در خارج از کشور روش همکاری در بازی

, درس, پروژه و کار را بطور اجباری از سنین مهدکودک و مدرسه
آغاز میکنند)!

 


همکاری و احترام متقابل, ضرورت یک همکاری مثبت 

 برای موفقیت است!

 
برای زندگی کردن  بایدراه درست زندگی کردن را آموخت

 
همیشه در راه زندگی کسی را بعنوان  الگو  قرار بده 

 که  موفق وشکیبا و بااراده  بوده باشد

 
وقتی به بن بست های زندگی میرسی کوچه بغلی را امتحان کن

 از ایستادن در مقابل دیوار راهی بار نمیشود!

 
هرگز دوست ودشمن خود را ضعیف  یا کمتر از خود حساب نکن

انسان معمولا از جائی ضربه میخورد که انتظارش را ندارد!

 
هرگز کسی را از بالا نگاه نکن بالاتر از تو بسیارند

 
زمانی که سوال میکنی به همان اندازه در جوابی که

دریافت میکنی دقت داشته باش!

 
 انسان را در مقام انسانی او ارج بگذار نه

در مقام کاری او!

 


بسیاری خودکشی را شهامت میدانند اما خودکشی

 شهامت نیست حماقت است شهامت  در زیستن 

  و خودسازی است!

 
برای پیشرفت در زندگی هرگز ساده ترین راه نمیتواند

بهترین راه باشد!

 
تغذیهء مناسب ,ورزش وکار تضمین یک زندگی سالم است!

 
در انتخاب کار هرگز کاری را که بآن علاقه نداری انتخاب مکن

 چرا که تمامی درآمد خود را در مطبهای دکتر وداروخانه خرج

 خواهی کرد!

 
برای رسیدن به هدفی که آرزوی توست سه چیز را بخاطر بسپار:


1_برای چه وچرا شروع کرده ام


2_برای رسیدن به هدف اجازه نخواهم داد  کسی یا چیزی

مانع رسیدن یا سرد شدنم شود


3_ نهایت تلاشم را انجام خواهم داد تا به هدف دست یابم


اگراین سه را دنبال کنی رسیدن به نتیجه انکار ناپذیر خواهد بود!

 


برای احساس , افکار وحرفهای فرزندت همیشه وقت

کافی بگذار  وبا توجه کامل باو گوش بده  هیچ فرزندی

 از بی توجهی والدین باو به مقام ورتبه ای نخواهد رسید!

 


هرگز  همسرو فرزند خود را درمقابل دیگران کوچک وحقیر مکن

 و  وقت پند و نصیحت  وصحبتهای خصوصی را برای زمانی بگذار

که تنها هستید!

 


همسر خود را هرگز  مقابل فرزند یا   غریبه  خوار نکن و  بیاد

داشته باش با همگان برای گفتن هر حرفی  کلامی را انتخاب

کنی که رنگ تحقیر و ناسرا نداشته باشد!

 
اگر میخواهی صدایت شنیده  شود فریاد بزن َ؛  اما  اگر

میخواهی سخن تو شنیده شود آرام شمرده وبا احترام

 صحبت کن!

 
زمانی که خسته  یا عصبی هستی هرگز بفکر تصمیم گیری

 نباش چرا که همیشه نتیجه کار اشتباه خواهد بود!

 
زمانی که شخص مقابل تو افسرده  عصبی ویا ناراحت است

هرگز ازاو چیزی طلب نکن چون جواب تو * نه *خواهد بود !

 
هرگز چیزی را که مطمئنا میدانی جوابش  *نه *

خواهد بود تقاضا نکن!

 
اگر بخود  اعتماد  و  اطمینان  داشته باشی   همیشه   جواب 

هر سوالی را که ازخود میپرسی  میدانی علت اینکه منتظری

تا دیگری تأئید کند تنها از آنروست که بخود اعتماد نمیکنی!

 
انسان ممکن است بارها اشتباه کند اما هرگز نباید یک

 نتیجه را دوبار آزمایش کند!

 
اگر کسی در سختی ودشواری بتو رو آورد آنچه از دستت بر می آید

انجام بده  و چنانچه مقدور نبود در پیدا کردن کسی که توانائی حل

 مشکل او را داشته باشد یاریش بده ولی  هرگز تنها رهایش مکن

 همدلی تو به تنهائی خود آرامش بیشتری برای او خواهد بود!

 
کسی را که دوبار بتو پشت میکند بار سوم دوست خطاب مکن!

 
زمانی که فرزندت اشتباهی را بطور غیر عمدی مرتکب میشود

و خود از آن بشدت در رنج است هرگز با سرزنش  اشتباه او را

یادآوری نکنید چراکه تنها به تاثر او دامن زده و اعتماد بنفس  او

سلب میشود .

فرزند شماباید این را بداند که باتمامی  اشتباهات او همواره

دوستش دارید و   احساس شما  به او بعنوان  فرزند تغییری

نخواهد کرد!

 


نحوه کلام و انتخاب کلمات شما در صحبت نماینده شخصیت

شماست!

 


طرز لباس پوشیدن هر فردی نماینده احترامی ست که به

 شخص خود قائل میشود!

 


گاهی سکوت کردن بهتر از سخنی ست که باعث اندوه, رنج ,شرم

 و یا تحقیر دیگران میشود!

 


در جائی که کسی مرکز توجه دیگران قرار میگیرد همیشه بهتر است

بدون عجله وبا متانت طبع سخنی گفته شود چراکه مردم با همان

سخنان اولیه روی شما قضاوت میکنند وباز پس گرفتن بعضی سخنها

ساده نیست!!!

 

هرگز قدرت بازو و بدنی یک انسان ملاک قدرتمندی او نیست,

قدرتمند کسی است که بسادگی زیر بار زندگی پشت خم نمیکند! 

 

با امید اینکه همواره در زندگی شادمان وموفق باشید.

 فرزانه شیدا

 


*دلــتـنـگم*

دلتنگم

و نمیدانم در کدامین گوشهء احساس

جا ماندم به سرگردانی 

!! 

نمیدانم آیا 

در کوچه پس کوچه های اندیــشه ام

راهــی شــوم

هـمراه  رود جــاری نــگاه....

یا در خلوت بیــصدای غــریبانه ام

که دل بـرگ بـرگ روحـــم را

ورق مــیزند

بــرگ تازه ای  تــحریر کــنم

بیادگار لحــظه های زنده بودنــی

در دلتنگی !!!...

اما میدانم

آخــرین روز زنـدگــی مــن

روزیــســت

که  قــلبم خالیــست

ف.شیدا

دوشنبه 4/4/1386