همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

همراه بامن- مطالب متنوع-شعر-ادبیات (به قلم جستجوگر/f.Sheida)

مطالب متنوع و گوناگون اجتماعی وهنری ..وووو

ما ایرانیان و علل آن (۲)موضوع:فرهنگی و اجتماعی

ما ایرانیان و علل آن (۲)موضوع:فرهنگی و اجتماعی
 
 
منبع:
 
جابجایی هوشمندانه اما مخرب دو کلمه "احترام" و"ترس" باعث گردیده است که ما حتی آنجا که ترس از مال و جان و ناموس خویش نیز نداریم فقط و فقط در راستای ابراز احترام به یکدیگر دروغ بگوییم.
5- وقتی دروغ فراوان گفتیم و شنیدیم اعتماد از میان ما رخت بر می بندد که به قول سعدی "دروغ گفتن به ضربت لازم ماند که اگر نیز جراحت درست شود نشان بماند.
یکى را که عادت بود راستى‏ خطایى رود در گذارند ازو
وگر نامور شد به قول دروغ‏ دگر راست باور ندارند ازو"
این عدم اعتماد ما را مجبور می کند که برای باوراندن حرفهایمان به یکدیگر به مبالغه روی آوریم و به اصطلاح از کاه کوه بسازیم و در بسیاری از اوقات قسم پشتوانه آن کنیم قسم هایی چون به جدم، به روح پدرم، به مرگ مادرم، به دوازده امام و چهارده معصوم و و و.....

با نگاهی به زندگی هر روزه خودمان می توانیم دریابیم که بیشتر مکالمات روزمره ما به مبالغه آمیخته است. اصطلاحاتی چون "به مرگ بگیر تا به تب راضی شود" و یا "از کاه کوه ساختن" و "یک کلاغ و چهل کلاغ" همه به نوعی به ویژگی مبالغه کردن در میان ما اشاره دارند. خصوصیتی که تقریبا بر تمامی وجوه زندگى ما از دوستى و مهر تا خشم و نفرتمان سایه خویش را افکنده است. مبالغه در ابراز محبت در جملاتى چون "فدایت شوم، قربانت بروم، قدم بر روی چشم ما بگذارید و ..."، خود را نشان می دهد در حالیکه می دانیم کمتر کسی براستی حاضر است جان خویش را فدای دیگری نماید. مبالغه در اظهار کوچکی در کلماتی چون: "نوکرم، چاکرم و خاک پایم" خود را نشان می دهد و مبالغه در نفرت را در عباراتى چون "چشم دیدنت را ندارم، بروى و برنگردى، خفه شوی، به زمین گرم بخوری و بمیری" می توان مشاهده نمود، در حالیکه کمتر کسی حاضر به مرگ شخصی است که از او کدورتی به دل دارد. مبالغه در تهدیداتمان نسبت به فرزندانمان با عباراتى چون "اگر چنین کنى مى‏کشمت" و یا "اگر پدرت بفهمد مى‏کشدت" خود را می نمایاند. و مبالغه در واکنشهامان به حوادث بسیار جزئی مانند ریختن کمی آب بر روی فرش یا شکستن یک گلدان سفالی در گفتن "خدا مرگم بدهد" تجلی می کند. و بالاخره عبارت "صدبار گفتم" را نیز زمانى استفاده مى‏کنیم که حرفى را بیش از یک یا دو بار به کسى زده‏ایم.

ما آنچنان به گفتن و شنیدن این مبالغه گوئی ها عادت کرده ایم که تا حرفها، خواسته ها و حوادث را چند ده یا چند صد برابر نکنیم اموراتمان نمی گذرد. بعنوان مثال اگر سرمان درد می کند و می خواهیم در خانه کمی سکوت برقرار باشد، باید اطرافیان را متقاعد نماییم که مغزمان از شدت درد در حال متلاشی شدن است وگرنه کسی به حرف ما توجهی نمی کند.
هر چند این ویژگیهای اخلاقی ممکنست کم اهمیت به نظر برسند اما با نگاهی به تاریخ می توان دید که همین خصوصیات و عادا گاه ملتهایی را به سوی جنگ و نابودی سوق داده است.

6- وقتی‌ انسان‌ مجبور شد یا در مقابل گفتار و رفتار غیر عادلانه دیگران سکوت اختیار کند و یا در جهت تنازع بقای خویش و یا در جهت احترام گذاشتن به دیگران دروغ بگوید یعنی به تملق و تعریف بیهوده از آنان مشغول شود، نارضایتی و کینه در دل او بوجود می آید. این نارضایتی ها ذره ذره جمع و به انبار باروتی تبدیل می شود که اگر تخلیه نشود روان فرد را پریشان می کند و تخلیه آن نیز از طریق تهمت زدن، ترور شخصیت، وارد آوردن لطمات مالی یا در شرایط‌ حاد حذف‌ فیزیکی خود را نشان می دهد.

6- از طرف دیگر هنگامی که صراحت و صداقت جایی برای بروز نیافت، رفتارهای‌ خاص‌، سخنان‌ دو پهلو و "به‌ در بگو تا دیوار بشنود" و استفاده از ایما و اشاره‌ یا طعنه‌ و کنایه‌ معمول می گردد.

7- با رواج این اعمال، شک و توهم در میان افراد بوجود می آید، بدین معنی که مردم در رفتارها و گفتارهای یکدیگر به‌دنبال‌ معانی‌خاص‌ خواهند گشت و هرعمل‌ یا گفته‌ای ‌را تفسیر کرده‌ و به‌ خود خواهند گرفت. این پدیده نه تنها باعث می گردد که مقدار زیادی از توانائی های فکری خویش را در راه کشف مقصود و نظر دیگران بکار گیریم، بلکه بایستی بشدت مواظب‌ گفته‌ها و رفتارهای‌ خویش‌ باشیم‌ که‌ مبادا توسط دیگران تعبیر سوء شده و به آنان بر بخورد.

پدیده های بظاهر کم اهمیت اما رایجی که وقت و انرژی بسیاری را از فرد فرد ما تلف می کند و آرامش و سلامت روان ما را مختل می سازد.
حساسیت زیادی که دربین ما نسبت به نحوه و چگونگی این گفتارها و رفتارها وجود دارد، از همین امر نشات می گیرد. در زندگی خویش کم شاهد رنجش و کدروتهائی نبوده ایم که به دلیل گرم نبودن سلام، سرد بودن خداحافظی، بلند نشدن در موقع ورود و اظهار ارادت نکردن، عدم ذکر عناوین دکتر و مهندس و .... در بین ما بوجود نیامده باشد بدلیل اینکه آنها را بی احترامی به خود تلقی کرده ایم واین در حالی است که:
در جوامع پیشرفته ، احترام نه از طریق دولا و راست شدن، قربان و صدقه رفتن، تعریف و تمجیدهای افراطی، موافقت های تام و تمام با عقاید، دست بوسیدن، عالی جناب و مهندس و دکتر خطاب کردن، اظهار ارادت و خاکساری های ظاهری، و ده ها رفتار و گفتار دیگر، بلکه با تحقیر نکردن یکدیگر به خاطر جنس و سن و لهجه و شغل، دخالت نکردن در کار و زندگی هم، قضاوت نکردن و برچسب نزدن بر یکدیگر و در یک جمله آزار نرساندن به یکدیگر خود را نشان می دهد و این همان است که حافظ شیراز به زیبایی و سادگی هر چه تمامتر در این بیت گنجانیده است:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست.....دوستان گرامى

ادامه مطلب را در شماره بعدى بخوانید زیرا که قصد خسته کردن خواننده را در سر نمى پرورانم....به امید دیدارى دوباره و روز تان خوش
نوشته شده در دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 - 10:43:51 ارسال از داریوش حاجبی

درفش اىران از دىرباز تا کنون (شمیم)موضوع:فرهنگی و اجتماعی

درفش اىران از دىرباز تا کنون (شمیم)موضوع:فرهنگی و اجتماعی
 
به قلم:
 
 
معنای رنگ‌های پرچم
سبز - نشانه خرمی و دوستی
سپید - صلح و دوستی (بر گرفته از نشانه زرتشتیان)
سرخ - نشان خون از دست رفتگان در راه ایران (شهیدان)
این سه رنگ از دیر باز در نمادهای ایرانی بکار می‌رفته‌اند. برای نمونه در نگاره‌هایی که از کاخ‌های شوش بدست آمده‌است این سه رنگ را با این ترتیب می‌توان دید.
درفش کاویانی
نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی‌دهاک (ضحاک) برمی‌گردد. در آن هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش‌بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شوند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید. فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش‌بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و در و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان درفش کاویانی پدید آمد. نخستین رنگ‌های پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه‌ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله تازیان به ایران، به ویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان، پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می‌گفتند؛

محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک می‌نویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است، ۶۰ سانتی متر به حساب آوریم، تقریباً پنج متر عرض و هفت متر طول می‌شود. ابوالحسن مسعودی نیز در مروج اهب به همین موضوع اشاره می‌کند.

به روایت بیشتر کتاب‌های تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت می‌رسید، تعدادی جواهر بر آن می‌افزود. به هنگام حمله اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند درگرفت، درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور «بهارستان» نزد عمر بن خطاب، خلیفه مسلمانان، بردند، وی از بسیاری گوهرها، درها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود، دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم: «… سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند.
پرچم ایران پس از تازش تازیان
پس از تازش تازیان به ایران، ایرانیان تا ۲۰۰ سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو نفر از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرمدین، دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یک سره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ‌ رنگ، به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه‌جامگان و سرخ‌جامگان می‌خواندند. از آنجایی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام می‌دانستند تا سال‌های مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش‌ها تصویر نمی‌شد.
نخستین تصویر بر روی پرچم ایران
در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه‌هایی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت شیرآمده بود؛ رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت شد. در مورد علت استفاده از خورشید، دو دیدگاه وجود دارد: یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد (اسد) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر (برج اسد) با میانه تابستان نشان داده می‌شود. نظریه دیگر بر تأثیر آیین مهرپرستی و میتراییسم در ایران دلالت و از آن حکایت دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آیین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید در روی سکه‌ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد.
پرچم در دوران صفویان
در میان شاهان سلسله صفویان که حدود ۲۳۰ سال بر ایران حاکم بودند، تنها شاه اسماعیل اول و شاه تهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یک‌ سره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه تهماسب نیز چون خود زاده ماه فروردین (برج حمل) بود، دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند (نماد برج حمل) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه‌ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیه دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می‌کردند. البته موقعیت و طرز قرار گرفتن شیر در همه این پرچمها یکسان نبوده، شیر، گاه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامه ژان شاردن جهانگرد فرانسوی در دوران صفویان استفاده از بیرق‌های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه‌ای از قرآن و تصویر شمشیر دو سر حضرت علی (ع) یا شیر خورشید بوده، رسم بوده‌است. به نظر می‌آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده و نه چهارگوش.
پرچم در عهد نادرشاه افشار
نادر که مردی خودساخته بود، توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی شرق تا دهلی و مرزچین، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران به‌وجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می‌شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت؛ اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: «الملک الله». در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده‌است، سپاهیان نادر بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشه بالایی آن نواری سبزرنگ و در قسمت پایینی آن نواری سرخ دوخته شده‌است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن باز هم «الملک الله» آمده‌است. بر این اساس می‌توان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم‌های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.
پرچم دوره قاجار
در دوران آغا محمدخان قاجار، سر سلسله قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت، سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت، با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران «ابوالحسن خان شیرازی» به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم‌های سه گانه دوره فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار (جانشین فتحعلی شاه) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می‌رفته‌است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی (ع) و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود.
امیرکبیر و پرچم ایران
میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه‌ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می‌کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ‌های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد (بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه) و سراسر زمینه پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی ۱۰ سانتی متر در گوشه بالایی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پایین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباً به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد.
سرود پرچم شیر و خورشید ایران
سرود پرچم شیر و خورشید ایران در دوره پادشاهی رضا شاه پهلوی تنظیم شد. سراینده این شعر پارسای تویسرکانی است که پیش از سفر رضا شاه به ترکیه این سرود را آماده کرد. موسیقی این سرود همان موسیقی سرود شاهنشاهی ایران‌ است. این سرود در مراسم پیش‌آهنگی، مراسم نظامی و یا مراسم رسمی دولتی که شامل تشریفات افراشتن پرچم شیر و خورشید بوده، پیش از سرود ملی اجرا، خوانده یا پخش می‌شده است.
شعر سرود
ای پرچم خورشید ایران
پرتو افکن بر روی این جهان
یادآور از آن روزگاری
که آسود از بهر تیغت، هر کران ‏
در سایه‌ات جان می‌فشانیم
از دشمنان جان می‌ستانیم
ما وراث ملک کیانیم
همیشه خواهیم
وطن را از دل و جان
منبع سایت شعر نو:
 
نوشته شده در دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 - 12:24:23 ارسال از هدی به نژاد (شمیم)

دروغگوئی ما ایرانیان و علل آن(۱)موضوع:فرهنگی و اجتماعی

دروغگوئی ما ایرانیان و علل آن(۱)موضوع:فرهنگی و اجتماعی
به قلم آقای داریوش حاجبی
 
دروغگوئی ما ایرانیان و علل آن(۱) کورش کبیر هزاران سال پیش از خداوند خواست که ایران زمین را از دو مصیبت بزرگ ایمن بدارد، یکی از آن دو مصیبت خشکسالی بود و دیگری دروغ. از دیر باز خودیها و آنانکه سفری کوتاه یا بلند مدت به کشور ما کرده اند چه جهانگردان و چه سیاستمداران و نویسندگان،
درمراجعت به کشور خویش دست به نوشتن در مورد ما ایرانیان زدند و تقریبا قریب به اتفاق آنها از دروغگوئی و دو روئی بعنوان یکی از شاخص ترین ویژگیهای ما نام بردند. اما متاسفانه همانگونه که اشاره شد هیچیک به چرایی این خصایص نیاندیشیدند و از آن حرفی به میان نیاورند.

در این نوشتار کوتاه خواهیم دید چگونه شرایط محیطی باعث دروغ گوئی و آن نیز به نوبه خود به ویژگیهای نامناسبی دیگری در ما و تمامی مردم جوامعی که شرایطی مشابه جامعه ما دارند منجر می گردد. *
می دانیم که انسان‌ها، هم به لحاظ قابلیت ها و استعدادهای فطری، و هم به لحاظ شرایط اقتصادی و فرهنگی حاکم بر خانواده، از یکدیگر متفاوتند. این تفاوتها در کلیه جوامع بشری حتی در بهترین و پیشرفته ترین آنان باعث می شود که افراد از نظر موقعیت اجتماعی در سطوح متفاوتی قرار گیرند.
در جوامعی که قانونی از حق مردم دفاع نمی کند، افرادی که در موقعیتهای بالاتر قرار دارند می توانند زندگی زیر دستان خود را منفی یا مثبت تحت تاثیر قرار دهند. در این جوامع جلب رضایت فرادستان و باج دادن به آنان هم در جهت کسب منفعت و هم برای دفع ضرر رایج می گردد. و از آنجاییکه افراد درهر موقعیتی‌ که‌ باشند در عین‌ حال‌ که‌ زیر نفوذ شخص‌ و یا اشخاصی‌ قدرتمندتر از خود هستند، به‌ گونه‌ای‌ در رأس‌ قدرت‌ بوده‌ و زیردستانی‌ دارند، ترس و بدنبال آن جلب رضایت، یعنی باج دهی در تمامی جامعه بنوعی تسری می یابد. با یک نگاه می توان دید که کلیه روابط در چنین جوامعی از الگوی زورگوئی-زور پذیری و یا همان ارباب-رعیتی پیروی می کند. بعنوان مثال رابطه کارفرما و کارگر، رئیس و کارمند، معلم و شاگرد، شوهر و زن، والدین و فرزندان و حتی فرزندان بزرگتر نسبت به خواهر و برادر کوچکتر از خود در داخل یک خانواده.
جلب رضایت از راههای مختلفی انجام می شود که از آن جمله می توان به سازش‌، سکوت، ‌اطاعت‌، تعریف‌ و تمجید کردن، هدیه و رشوه دادن‌ اشاره نمود. شدت و ضعف این اعمال بستگی به شرایطی دارد که فرادست و فرودست در آن قرار گرفته اند. واژه گانی چون: تملق‌، چاپلوسی‌، شیرین‌ زبانی‌، خوشزبانی‌، مردم داری، خوش‌ رقصی‌، خوش‌ خدمتی‌، چرب‌ زبانی‌، بادمجان‌ دور قاب‌ چینی، زبان بازی و... که در مکالمات روزمره ما به وفور مورد استفاده قرار می گیرند، هر یک به نوعی به این اعمال(گفتارها و رفتارها) اشاره دارند.
از راههای دیگر جلب رضایت استفاده‌ ازالقاب و عناوین است. القابی چون‌ حضرتعالی‌، جنابعالی‌، سرکار عالی‌ و علیه‌ به‌ جای‌ "شما"؛ کلمه رایجی که معمولا برای خطاب شخص مقابل در جوامع مدرن مورد استفاده قرار می گیرد و به موازات آن استفاده‌ از کلماتی چون نوکر، چاکر، مخلص‌، فدوی‌، جان‌ نثار، کوچک‌، ارادتمند و... به‌ جای‌ "من‌"؛ تنها کلمه ای که برای خطاب اول شخص در کشورهای مدرن استعمال می شود و هم چنین استفاده از عناوینی‌ چون‌ جناب رئیس، آقای مدیر و دکتر و مهندس‌ و ... و اعمالی چون تعظیم کردن، دست بوسی و پا بوسی نیز در جهت همین جلب رضایت و به بیان دقیق تر از سر ترس صورت می گیرد.
اما از آنجا که "ترس"، از قدرتمند و فرادست یک موجود هولناک و از فرودست یک موجود ضعیف و ترسو در ذهن مجسم می کند و این چندان مطلوب نیست، تمامی این اعمال را تحت نام "احترام" انجام دادیم. عملی که باعث گردید که این رفتارها و گفتارها (احترام کاذب) از حالت عمودی یعنی فرودست- فرادست یا سلسله مراتبی، به حالت افقی نیز تسری یابد چرا که همگان به احترام احتیاج دارند. این جایگزینی هم چنین باعث شد که فرادست به یک "مراد و محبوب" و فرودست به "یک مرید صادق" تغییر چهره دهند.
حال نگاهی بیافکنیم به حاصل این جابجایی یعنی احترام به جای ترس
1- وقتی بله قربان گوئی و موافقت با عقیده افراد احترام تلقی شود، مخالفت با عقیده بی احترامی خواهد بود، و
2- هنگامی که سکوت در مقابل ناروا احترام نام گرفت، اظهار عقیده بی احترامی تلقی می گردد، و
3- وقتی تعریف و تمجید احترام قلمداد شد، انتقاد بی احترامی به حساب می آید و عدم تحمل آن امری بسیار طبیعی به نظر می رسد. این معانی قراردادی باعث می شوند ما برای ابراز احترام به تعریف و تمجید دروغین از یکدیگر بپردازیم، و در مقابلِ نقاط‌ ضعف‌ و یا عیوب‌ افراد (رئیس، مدیر، کافرما، معلم، استاد، همکار، همسر و یا هر کس‌ دیگر) سکوت‌ اختیار کنیم، چرا که در غیر اینصورت کار ما توهین تلقی شده و به خشم آنها منجر می گردد، خشم آنان انتقام بر می انگیزاند و آرامش و گاه زندگی ما را به مخاطره می اندازد.
4- از طرف دیگر وقتی‌ شهامت‌ انتقاد رو در رو در جامعه از بین‌ رفت‌، این انتقادها در غیاب افراد مطرح میشود. و این همان پدیده رایج و مذموم غیبت کردن است. دورویی‌، تظاهر، دورنگی‌، ریا و دروغ‌ کلماتی‌ که‌ ما انتساب آن‌ها را نسبت به خود بسیار توهین‌آمیز تلقی‌ می‌کنیم‌، چیزی‌ نیستند جز بیان‌ نکردن‌ حرف‌هایی‌ که‌ در دلمان‌ می‌گذرد، از ترس‌ این‌که‌ دیگران‌ ناراحت‌ شوند و بیان‌ حرف‌هایی‌ که‌ به‌ آن‌ها اعتقادی‌ نداریم‌ در جهت‌ خوشنود نمودن دیگران.
آری همه ما را به دروغگوئی متهم کردند، اما هیچکس به این اشاره نکرد و یا متوجه این امر نشد که ما در اکثر موارد با دروغهایمان (و در اینجا البته نظر به همین نوع دروغگوئی دارم و نه سایر انواع دروغها) به یکدیگر ابراز احترام می کنیم و از دروغ شنیدن نیز بهمین دلیل خوشنود می شویم که تصور می کنیم مورد احترام قرار گرفته ایم....براى اینکه خواننده گرامى از خواندن زیاد خسته نشود...ادامه این مقاله در شماره ۲ در اختیار دوستان قرار مى گیرد...روز شما خوش....
 
منبع سایت شعرنو:
 
نوشته شده در یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 - 14:06:25 ارسال از داریوش حاجبی

درباره اعتراض کمال تبریزی از حذفیات سریال شهریار -رضا آشفته

درباره اعتراض کمال تبریزی از حذفیات سریال شهریار؛موضوع:ادبی و هنری
درباره اعتراض کمال تبریزی از حذفیات سریال شهریار؛ این حق کارگردان است - رضا آشفته


--------------------------------------------------------------------------------

نامه‌ای از یکی از دختران محمدحسین شهریار باعث شد که 50 دقیقه از قسمت نوزدهم سریال شهریار حذف بشود و این باعث اعتراض کمال تبریزی، کارگردان این اثر شده است. اینکه یک کارگردان بخواهد درباره یک بزرگوار فیلم یا مجموعه‌ای تلویزیونی بسازد، آزادی مطلق وجود دارد اما او متعهد است که بنابر واقعیت موجود و استناد به منابع معتبر و مدارک مسجل اقدام به تهیه این کار کند. حالا‌ پس از این تمام این واقعیت‌های موجود از صافی ذهن و تخیل این هنرمند عبور می‌کند و تبدیل به یک اثر هنری مستقل می‌شود. یعنی هنرمند بنابر دیدگاه مستقل و ذوق و قریحه هنری‌اش اقدام به تولید یک اثر خلا‌قه می‌کند. اینکه محمدحسین شهریار کیست، بنابر شنیده‌ها، خاطرات و آثار تا حد زیادی قابل درک است.


اما کمال تبریزی، محمدحسین شهریار را از صافی ذهن خود به ما نشان می‌دهد و این احتمال وجود دارد که در بعضی از جاها حضور و تاثیر تخیل بر واقعیت موجود غالب باشد و در کلیت اثر همان واقعیت وجودی حاکم باشد. با این تعبیر نمی‌توان انتظار داشت که یک فیلمساز موبه‌مو به واقعیت‌ها بپردازد و در برخی از موارد حجب و حیای شخصی مانع از پرداختن به بعضی از مسائل و دغدغه‌های کاملا‌ شخصی این افراد می‌شود. شهریار هم مثل هر آدمی فراز و نشیب‌های بسیاری پشت سر گذاشته است و مثل تمام آدم‌های زمینی فارغ از گناه و لغزش نبوده است. بنابراین نمی‌توان با نگاه تقدس‌گرایانه به سراغ این بزرگواران رفت، چون این خود زمینه‌ساز دروغنگری و تحریف محض خواهد شد. بنابراین پرداختن به زندگی این بزرگواران تا آنجایی که در دایره موهومات و مجهولا‌ت دست و پا نزند، خالی از لطف نیست. اینکه فرزندی اعتراض داشته باشد، این اعتراض مادامی که مساله توهین و تحقیری در کار نباشد، چندان وارد نیست. از سوی دیگر یک شاعر نامی و مطرح به تک‌تک هم‌میهنان خود تعلق دارد و مطمئنا کمال تبریزی همانند یک فرزند و حتی با احتمال نزدیک به یقین با علا‌قه و عشق وافر اقدام به ساخت و ساز این اثر هنری کرده است. شاید خطایی هم در کار باشد. اما این دلیل نمی‌شود که خطای او هم از کار حذف شود. باید سریال شهریار به‌طور کامل دیده شود و این خطاها و نقص‌ها با استناد به واقعیت‌ها نقد و بررسی شود و البته گاهی این خطاها به دلیل مسائل مربوط به پردازش دراماتیک و احاطه عاطفه و احساس و تخیل هنرمندان قابل چشم‌پوشی است. آنچه در این 20 قسمت پخش شده، همه محترمانه بوده است. اگر هم نقدی وارد بر کار باشد، این دیگر از ارزش هنری کار می‌کاهد و هنر و زیبایی‌شناسی کمال تبریزی را زیر سوال می‌برد. بنابراین حذف یک دقیقه از این سریال هم حالا‌ به هر دلیلی چندان خوشایند نیست. به خصوص اینکه این فیلمساز از همان ابتدا از مدیر شبکه 2 خواسته که هرگونه تغییری با اطلا‌ع وی صورت بگیرد. اینکه بدون اطلا‌ع این حذفیات انجام شده، کار صدا و سیما را زیر سوال می‌برد که چرا با یک گفت‌وگو به دنبال یک راه‌حل اساسی‌تر برای تخریب نشدن یک اثر هنری نیستند. شاید کمال تبریزی بی‌آنکه دقیقه‌ای از مجموعه را حذف کند، با یک تغییر و تبدیل از سوءتفاهمات احتمالی می‌کاست و به گونه‌ای با توجیه و گفت‌وگو با اهل خانه شهریار این اجازه را برای خود و اثرش به دست می‌آورد، که هدف تحریف و تخریب شهریار نبوده و نیست. چنانچه تا اینجا دیده‌ایم، شهریار آن‌طور که بوده و زندگی کرده، شعر گفته و عواطفش او را در مسیر زندگی قرار داده، در مقابل دوربین هدایت شده است. اگر بپذیریم که این شهریار اصلا‌ ربطی به آن شهریار ندارد، باز هم این موضوع نمی‌تواند مانع از پخش سریال شهریار شود. چون در این سریال شاهد زندگی یک شاعر حقیقی هستیم که خصوصی‌ترین مسائلش بی‌اغراق مقابل دوربین دکوپاژ شده است. این حق کارگردان است که با نگاه مستقل به کنکاش پیرامون یک پدیده یا شخصیت بپردازد، باید به این دیدگاه و شخصیت هنری احترام قائل شد. او به عنوان بخشی از فرهنگ و هنر این مملکت به‌دنبال ارائه یک اثر مطلوب و ماندگار است، چنانچه تاکنون کمال تبریزی با آثار سینمایی و تلویزیونی‌اش چنین مهمی را اثبات کرده است. فرش باد، همیشه پای زنی در میان است، لیلی با من است، یک تکه نان و در مسلخ عشق نمونه‌هایی از موفقیت‌های این فیلمساز است که در مجموعه شهریار نیز این ردپای قوی و امضای محکم دیده می‌شود.
 
یک حسرت بغض اندود
 به قلم اقای رضا آشفته
 
منبع سایت شعر نو
 
نوشته شده در جمعه 20 اردیبهشت 1387 - 19:35:37 ارسال از رضا آشفته